یادداشت‌های فاطمه قدم (26)

          تا حالا برایتان سوال شده پسر های قلدر،چه چیزی در اعماق درونی آنها  میگذرد؟ به چه چیز هایی فکر می کنند و چه چیزی نیازهایی دارند؟آیا واقعا چیزی که به نمایش می گذارند،در درونشان همین هست که نشان می دهد؟ آیا حق دوست داشته شدند ندارند؟

داستان درمورد بچه ای قلدر می گوید که  کسی دلش نمی خواهد با او باشد حتی معلم ها هم از او متنفر هستند. اما این پایان ماجرا نیست،پسر بچه جدید وارد این مدرسه می شود، آیا این پسر بچه جدید می تواند با بچه قلدر کلاس دوست شود و او را تغییر بدهد؟

به نظر من هر کسی می تواند این کتاب را بخواند،چه بزرگسال باشد چه نوجوان، دیگران باید این کتاب را بخوانند و از آن درس بگیرند.

یک آدم ،چه قدر می تواند  تاثیر گذار باشد!
        

          من می خواستم بیشتر درمورد ادواردو بدونم، برای همین شروع کردم به خواندنش، تا بدونم زندگی و اتفاق های دقیق ادواردو چی بود،خیلی خوب بود،زندگی اش و .... برای من جالب بود.
مهدی آنیلی.
        

          این کتاب را خواندم تا ببینم ادامه اش، چی می شود.
اگه بخواهم نظرم را راجبه داستان بگویم:
به نظرم نویسنده سعی داشته،مسائل پیچیده،و هرکسی نمیدانند دنبال چی هستند و به نوعی در حال فرار از وضعیت شکست خورده و رسیدن به وضعیت تازه هستند و مطلوب، نشان دهد و روایت کنند!
نویسنده از یک دیدگاه دیگه ای نگاه کرده بود،برای من جالب بود، اینکه دنیای دیگران چقدر متفاوت ، اما وقتی پایان داستان رسیدم زیاد برای من دیگه جالب نبود،خودم نمی دانم چرا؟!
ولی باز هم میگم داستان نه خیلی جالب بود نه بد بود، ولی دیدگاه نویسنده از دید گاه آدم های متفاوت از  زندگی و زن جالب بود.میشه خواندن! ولی پیشنهاد من، شنیدن پادکست در طاقچه است! خیلی خوب اجرا کرده اند.
این کتاب سلیقه ای هست!
        

          درمورد یک دختری که برادرش را ،تازه از دست داد. 

خیلی خوب نشان داده بود کسی که عضو خانواده اش را از دستت می دهد، چه حسی دقیقا داره و چطوری میشه.
منم خوب درکش می کردم،حسش رو و برام لذت بخش بود، و این کتاب را خوشحالم خواندم.
پیشنهاد میدم اگه کسی رو از دستت دادید یا کسی از نزدیک هایتان بخوندید و به آن هم بدید بخوان.
تا حس این موضوع درک کنید.
کمکتان می کند.
        

          مثل جلد قبلی،پر چالش بود.
واقعا نمی توانستم ولش کنم.
به نظر من که جالب بود....
        

          اممم
داستان داره جالب میشه
این جلد هم مثل جلد قبل عالی بود....
        

          مثل جلد های قبل....خوب بود...
        

          مثل جلد قبل زیبا بود.
من واقعا حس هری می توانم درک کنم...
        

          این کتاب هم مثل جلد های قبل قشنگ بود.
من قشنگ می توانستم هری پاتر را درک کنم از نظر اینکه هری پدر و مادرش را از دست داده بود....تو این داستان بیشتر غمش را نشان داد...
و اصلا  فکر نمی کردم،چنین اتفاقات هایی بیفتد.
        

          وای واقعا من داشتم سکته می کردم، واقعا کتاب را نمی شد ول کرد...واقعا خیلی خوب بود...
مثل کتاب های قبلیش خوب بود...
        

          کتاب جذابی هستش،هیجان بالایی داره.من بیشتر مواقع،کتاب هایی که می خوانم می توانم حدس بزنم بعدش چی می شود ولی این کتاب را واقعا نمی توانم حدس بزنم بعدش چی می شود....
فقط یک مشکلی که هست، چون  شخصیت توش زیاد، بعضی از شخصیت ها را نمی فهمم کی به کی، مثلا خانم ویزلی(مادر رون) قیافه اش را نمی دونستم تا اینکه جلد دوم کتاب گفت...
در کل کتاب جالبی،من مطمعن بعد از اینکه تمام کتاب هری پاتر خواندم میرم سراغ فیلمش، ولی مطمعنم کتابش بهتر چون کتاب حس خوبی را بهت منتقل می کند...
        

          دختر جذب شده داعش که زندگی سختی را تجربه می کند.
داستانش نزدیک به واقعیت بود و پایان غم انگیزی داشت.
در کل داستان جذابی...
دلم برای دختر شخصیت اصلی سوخت....
جامعه به خاطر  عرفهای ناصحیح و غلط  باعث سقوط دختر شد ،اگر  فرهنگ  جامعه بالا تر بود شاید هیچ کدوم از این اتفاقات نمی افتاد متاسفانه
        

          کتاب خنده داری بود...
        

          این کتاب خیلی قشنگ بود....
قشنگ این کتاب برای من این بود که زندگی واقعی را نشان می داد و من حسش را کاملا درک می کردم.
من هم کتابش رو خواندم هم فیلمش.
پیشنهاد من کتابش چون احساس رو منتقل می کند ولی فیلم نه،فقط میبینی،اما حس به تو منتقل نمی شود...
        

          این کتاب دومین کتابی بود خواندم...
میشه گفت مدل نوشته اش مثل 《زیبا صدایم کن》 بود...
داستانش برای من جالب بود...
پایان قشنگی داشت....
        

          کتاب جالبی بود...
فصل های اول شاید به نظر جالب نمی آمد ولی جلو می رفتی  جالب می شد.
شیوه طنزش و لحجه اش جالب بود.
فقط آخر فصل، دو و سه صفحه کشش داده بود....
اما کتاب خوبیه!
درمورد زندگی یک پسر بچه ای که....
        

          من برای خواندن این کتاب؛دندانم فشار دادم، خیلی هیجانی بود! من خیلی از این کتاب خوشم آمد! 
جز آن کتاب هایی به حساب می آید که، می گویی《  بعد چی می شود؟》؛ و کتاب را نم توانی رها کنی!
من از اتفاق های این کتاب لذت بردم....
و دوست دارم جلد بعدی این کتاب را بخوانم!
        

          ارباب دزد ها
به اسم کتاب و خلاصه داستان، منو کشاند برای خواندنش...
خیلی معمایی و هیجان انگیز بود!
یک جای داستان استپ کردم تا چند روز دیگه بخوانم انقدر که دندانم فشار دادم از هیجانش!
خیلی جالب بود... 
درمورد ۲ تا پسر بچه هستن که از خاله شان فرار می کنند و به لندن میرن چون مادر مرحومشان برایشان خیلی تعریف می کرد . و کارگاهی به دنبال آنها می گرده ....
 اما فقط این نیست داستان تازه شروع شده!
        

          میشه گفت محتوا این کتاب درمورد یک آدم فضایی که برای یک ماموریت به زمین فرستاده شده اما زیاد درمورد انسان ها نمیدونه....اما کم کم با انسان ها آشنا میشه و میفهمم انسان بودن یعنی چی...

برای خواندن این کتاب باید بگم برام من اولش کسل کننده بود... چون زیاد هیجان بالایی نداشت اما بعدش نصف کتاب را رسید...داستان هیجانی شد...
اما در کل وقتی کتاب را تموم کردم...وقتی به اول داستان فکر می کنم و بر می گردم...چقدر خوب به ریزه کاری انسان نگاه کرده بود... حتی ما هم به ان توجه نمی کنیم....
        

          دیوار کشیدن برلین شرقی و غربی...
دختری که نصف خانواده اش آن ور دیوار هستند...
او چند سال هست که پدر و برادرش را ندیده...
آیا می شود این خانواده دوباره کنار هم جمع شوند؟
این کتاب برای من خیلی هیجان انگیز بود... پر از کنش
من این کتاب به این دلیل دوست داشتم چون در زندگی های واقعی هم این اتفاق ها هم می افتد...
ادم های خیانت کار... ادم های بی احساس...ادم های وحشی...
و اما ادم هایی که برای آزادیشان  هر کاری می کنند...
و دلیل دیگر هم این بود که حرف دلم را هم زده بود...
صفحه ۱۱۶《کار درست را بکن، نه کاری را که خوشایند دیگران است》
و باید بگم یک کلمه و یک جمله می تواند روی آدم تعسیر بگذارد...
اما بر همه نه به قول ضرب المثل آلمانی(صفحه ۱۲۱)
《کور آن نیست که نمی تواند ببیند،بلکه آن است که نمی خواهد ببیند...》
که یعنی بعضی ها حقیقت را می بینند و می دانند  اما نمی خواهند باور کنند...
من تلاش و سختی این دختر را خیلی دوست داشتم.... او برای کنار هم جمع شدن خانواده اش جنگید... 
این کتاب بر روی احساساتم واقعا تعسیر گذاشت...