یادداشتهای م. رهنمای (9)
1401/10/9
هنگام خواندن کتاب بارها گریه کردم بغض کردم آرام و بی صدا و تنها مثل مادر شهید... مادر شهید قبل از شهید شدن پسرش خودش شهید شده بود، تمام هستی و روح و جانش را در مقابل بقای دین و انقلاب، فدا کرده بود... چقدر به حال خوب او غبطه میخورم... تنها کتابی بود که وقتی شروع به خواندن کردم زیاد طول نکشید
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.