یادداشتهای اعظم شکیبائی (4) اعظم شکیبائی 1404/4/9 مغازه خودکشی ژان تولی 3.4 529 وقتی شروع به خواندن مغازه خودکشی کردم، جهان داستان برایم عجیب، دور از ذهن و حتی غیرقابلدرک بود. خانوادهای که مرگ میفروشند، سبک تربیتی عجیبشان، و بحران اصلیشان که چیزی نبود جز لبخند زدن یکی از اعضای خانواده... همهچیز برایم عجیب و غریب بود. نمیتوانستم با این فضا ارتباط برقرار کنم. اما نویسنده کارش را بلد بود؛ با مهارتی خاص، این دنیای تلخ و فانتزی را آنقدر طبیعی روایت میکرد که کمکم ذهنم با آن کنار آمد. ☕️ حتی از پیشینهی خانوادگیشان خوشم امد. از اینکه روند زندگیشان به سمت تغییر و روشنایی میرفت، خوشحال بودم. اما پایان داستان... همه چیز با یک «چرای» بلند و سنگین تمام شد — و همان حس شوک و ناباوریِ ابتدای کتاب، دوباره برگشت. منتقدان زیادی این کتاب را یک طنز سیاه موفق دانستهاند: روایتی کوتاه اما تیز، که با بیرحمیِ طنز، به مرگِ آرمانها و مصرفی شدن درد اشاره میکند. برخی، آن را در ردهی آثار ضد اتوپیایی سبکوزن میدانند که به جای فضای پلیسی یا سیاسی، با لحنی نرم و شخصیتهایی سرد، به همان نتایج تکاندهنده میرسد. 📖 پ.ن: "ضداتوپیای سبک وزن= کتابی که دربارهی جامعهای ناسالم یا مختلشدهست، اما با لحنی سادهتر، کوتاهتر، و شاید حتی طنزآمیز. 🪴 0 28 اعظم شکیبائی 1404/3/3 ته خیار (سی داستان) هوشنگ مرادی کرمانی 3.3 24 وقتی کتاب «ته خیار» را از خواهرم امانت گرفتم و شروع به خواندن کردم، دلم میخواست مثل دوران کودکیام روی فرش لاکی خانه بابا دراز بکشم، دستهایم را زیر چانه بگذارم و مثل قصههای کودکی، آرام آرام بخوانم و ذوق کنم. همان حس ساده وصمیمی، همان دنیای رنگی و پر از خیال. کودک درونم خیلی خوب با بعضی داستانهای آن ارتباط گرفت؛ به طوری که وقتی کتاب به پایان رسید، به طور جدی به ادبیات کودک فکر کردم. دلم خواست دل به دل کودکم بدهم و برای بچهها قصه بنویسم. این هم تاثیر قلم قوی آقای مرادی کرمانی،نویسنده برجسته ادبیات کودک و نوجوان است. «ته خیار» مجموعهای است از سی داستان کوتاه که با زبان ساده و روان، زندگی را با همه تلخیها و شیرینیهایش روایت میکند. موضوعاتی مثل تولد، مرگ، تنهایی، فقر، امید و ناامیدی در این داستانها با زبان شیرین و طنز جاری است. یکی از ویژگیهای «ته خیار» این است که نویسنده انگار از دل کوچه و بازار، از زبان مردم کوچه و خیابان قصهها را برمیدارد و با تشبیهات زنده و ملموسش، مثلا آنجا که میگوید «خانم اسماعیلی سیاه شد، عین شاه توت»، داستانها را جان میبخشد. این زبان صمیمی و بیتکلف باعث میشود خواننده احساس کند کنار نویسنده نشسته ودارد از تجربیات زندگیاش میشنود. شاید برایتان سوال شده باشد چرا اسم کتاب، ته خیار است؟ پاسخ این سوال، فلسفی و معناگرایانه است. اولین داستان از این مجموعه به همین سوال، پاسخ میدهد. کتاب را بخوانید تا به جواب برسید! 2 44 اعظم شکیبائی 1404/2/27 پینوکیو: آدمک چوبی کارلو کولودی 4.3 17 پینوکیو، عروسک چوبی که دروغ را لو میداد. زمانی که کودک بودم از کارتون پینوکیو خوشم نمیآمد چون پینوکیو قهوهای و دلگیر بود، زیاد گریه میکرد و خیلی زود گول میخورد. اینها به کنار، پینوکیو درد زیادی هم میکشید زیاد از رویای خود دور میشد، سرزنش میشد یا به دست دوستانش مسخره میشد. من هم دلم برایش میگرفت. زمان گذشت تا اینکه در بزرگسالی کتاب پینوکیو را خواندم. کتاب نسبت به انیمیشن خیلی بهتر و جذابتر است و پیام این آدمک چوبی را بهتر منتقل میکند. او مدام اشتباه میکند، فریب میخورد، دنبال خوش گذرانی و فرار از مسئولیت میدود اما میل به انسان شدن در او همچنان شعله میکشد. نکته جالب یا شاید بتوان گفت پیام جالب قصه این است که بدن جسمانی، تعریف کننده انسانیت نیست. پینوکیو از دل رنجها و اشتباهاتش به وجدان، پذیرش و اصول انسانی رسید سپس بدن انسانی به او داده شد. پینوکیو داستان انسان شدن و پایبند بودن به اصول انسانی و اجتماعی است. این کتاب برای کودکان بسیار مفیدتر از کارتون آن است البته به نظر من! نویسنده: کارل کلودی مترجم: صادق چوبک انتشارات: معین 0 33 اعظم شکیبائی 1404/2/22 ناخمن: هفت داستان کوتاه و سه جستار لئونارد مایکلز 3.9 6 هیچ تصوری از کلمهی «ناخمن» نداشتم. نمیدانستم اسم آدم است یا یک مکان؟ شاید هم یک اتفاق؟ فقط دلم یک داستان کوتاه میخواست. کتابی که حواسم را از حالت تهوعهای بیوقفه پرت کند و دوباره من را به دنیایی که مدتی بود از آن فاصله گرفته بودم، وصل کند. چشمم به «ناخمن» افتاد. نه معروف بود، نه سر و صدایی به پا کرده بود. جلد سادهای داشت و نویسندهاش هم برایم ناآشنا بود. بدون فکر، دکمهی خرید را زدم و خزیدم زیر پتو. ✨✨ ناخمن اسم شخصیت اصلی در هفت داستان کوتاه است. یک ریاضیدان یهودی که هیچکدام از قصههایش ربطی به اعداد و فرمولها ندارد. او درگیر پیدا کردن خودش و معنای زندگیاش است. در این هفت داستان میچرخد، گم میشود، میجنگد تا گمشدهاش را پیدا کند. 🌎 🌎 ناخمن برایم عجیب دلنشین بود. انگار خودم را در او پیدا کرده باشم با او همذاتپنداری کردم. آن حسهایی مثل شرم، عذاب وجدان، ناتوانی و بیعرضگی که گاهی آدم را از درون میخورند، در ناخمن هم بود. او هم با همین احساسات دستوپنجه نرم میکرد. همین صمیمیت و نزدیکیست که ناخمن را جذاب کرده و باعث شد دوباره دلم برای داستان کوتاه تنگ شود و عاشقش شوم. ☘☘ اگر دنبال داستانهایی کوتاه، ساده، و در عین حال تأثیرگذار هستید، ناخمن را از دست ندهید. نویسنده: لئونارد مایکلز مترجم: مهتاب کلانتری انتشارات: نشر گمان 0 9