یادداشت اعظم شکیبائی

        وقتی کتاب «ته خیار» را از خواهرم امانت گرفتم و شروع به خواندن کردم، دلم می‌خواست مثل دوران کودکی‌ام روی فرش لاکی خانه بابا دراز بکشم، دست‌هایم را
زیر چانه بگذارم و مثل قصه‌های کودکی، آرام آرام بخوانم و ذوق کنم. همان حس ساده وصمیمی، همان دنیای رنگی و پر از خیال.

کودک درونم خیلی خوب با بعضی داستان‌های آن ارتباط گرفت؛ به طوری که وقتی کتاب به پایان رسید، به طور جدی به ادبیات کودک فکر کردم. دلم خواست دل به دل کودکم بدهم و برای بچه‌ها قصه بنویسم. این هم تاثیر قلم قوی آقای مرادی کرمانی،نویسنده برجسته ادبیات کودک و نوجوان است.

«ته خیار» مجموعه‌ای است از سی داستان کوتاه که با زبان ساده و روان، زندگی را با همه تلخی‌ها و شیرینی‌هایش روایت می‌کند. موضوعاتی مثل تولد، مرگ، تنهایی، فقر، امید و ناامیدی در این داستان‌ها با زبان شیرین و طنز جاری است.

یکی از ویژگی‌های «ته خیار» این است که نویسنده انگار از دل کوچه و بازار، از زبان مردم کوچه و خیابان قصه‌ها را برمی‌دارد و با تشبیهات زنده و ملموسش، مثلا آنجا که می‌گوید «خانم اسماعیلی سیاه شد، عین شاه توت»، داستان‌ها را جان می‌بخشد.
این زبان صمیمی و بی‌تکلف باعث می‌شود خواننده احساس کند کنار نویسنده نشسته ودارد از تجربیات زندگی‌اش می‌شنود.  

شاید برایتان سوال شده باشد چرا اسم کتاب، ته خیار است؟ پاسخ این سوال، فلسفی و معناگرایانه است. اولین داستان از این مجموعه به همین سوال، پاسخ می‌دهد. کتاب را بخوانید تا به جواب برسید!
      
514

44

(0/1000)

نظرات

اشاره اسم کتاب خیلی دلنشین بود.
1

1

ممنونم از توجهتون 

0