یادداشتهای motahare ghaderi (167) motahare ghaderi 1403/5/10 هیولاشناس؛ هیولاشناس ریچارد ینسی 4.5 2 من آدمی هستم که همین الانشم یه روانکاو بره عمق وجودم رو بکاوه احتمالا از این حقیقت پرده برداری میکنه که این بشر(یعنی من) به وجود هیولاها اعتقاد داره!!! فلذا خوندن کتاب یه هیجان باحالی داشت. به خصوص این جماعت انتروپافجای که حس میکنم قبلا هم راجع بهشون خوندم. تو کتاب بائودولینوی اومبرتو اکو هم فک کنم این موجودات یا چیزایی شبیه به اینا حضور داشتن که سر نداشتن و دهنشون روی شکمشون بود. . چقد نثر توپی داشت. قشنگ مناسب زمان کتاب، نوع روایتش و موضع تاریک تاریخی گونه و مرموزش. یه ذره با شخصیت پردازیاش مشکل داشتم. یه طور اغراق شده ای بود. که دکتر وارثروپ چه اون کرنز مرموز چه پسر کشیش که اسمش و یادم نمیاد. یه جورایی به طرز اغراق شده ای توصیف شده بودن و دیالوگ هاشون هم خیلی باهاشون هماهنگ نبود. به نظر من یه طوری واکنش نشون دادنای این شخصیتا اغراق شده بود که منو یاد انیمه های ژاپن می انداخت که کم تونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم. یکی دو جا هم نویسنده حس تعلیق رو پروند و با سرنخ دادن راجع به ادامه ی داستان ضدحال زد. ولی جذاب بود. هم حس ترسش هم خشونتش هم داستانش هم عمقش هم نثرش و ... عالی عالی دوستش داشتم و مشتاق خوندن بقیه ش 0 1 motahare ghaderi 1401/11/1 کابوک جاش ملرمن 4.0 7 راجع این کتاب باید بگم که سوژهی خیلی خوبی داشت. وحشتو خیلی خوب پرورونده بود. لامصب خیلی قبول اینکه دیگه نمیتونی به دنیای اون بیرون نگاه کنی چون دیوونه میشی و به طرز وحشتناکی خودکشی میکنی سخته(اسپویل نکردم. اینو همون اول داستان میگه!) من خیلی جاها با داستان ترسیدم ولی خیلی جاها هم به نظرم نچسب یا خام بود. مثلا شخصیت پردازیا! به جز شخصیت گری که برای من کاامل قابل تصور و تجسم و درک بود و تا حدودی شخصیت مالوری، بقیه آدما خیلی عجولانه توصیف شدن. از شانن بگیر تا شریل و فیلیکس و دان! جولز شاید کمی به واسطه ی سگش ویکتور در اومده باشه نقشش ولی باقی خیلی سطحی ان و این اصلاً خوب نیست. اونم به عنوان هم خونه های مالوری که مدت زیادی با هم زندگی میکنن. مثلاً دان اونجوری در نیومده بود که بعداً رفتارش در قبال گری رو بشه چندان درک کرد. فصلهایی که به سفر روی دریاچهی مالوری و بچه ها می چرداختن گاهاً خوب بودن مثل اونجایی که مرد روی قایق بهشون نزدیک شد یه اونجایی که پر از پرنده بود ولی خیلی جاها هم بیخودی طولانی و اضافه بود. زیادی از حد به افکار مالوری و گفتگوی های درونیش می پرداخت که به نظرم رنگ و بوی خامی داشت. پایانش چندان تمیز و ریزبینانه طرح نشده بود. خیلی سرسری... ریک و کنستانس و ... همه کم عمق. البته احتمالاً در جلد دوم این برطرف شده دیگه! پ.ن 1: لامصب یه جاهایی حس واکینگ دد طور داشت. پ.ن 2: ذهننم رو اونقد درگیر کرده که چند بار خوابشو دیدم. توی خواب جدیدمم مالوری بود البته با داستان کاملاً متفاوت که مالوری تنها آدم زنده ی روی زمین بود. 0 13 motahare ghaderi 1401/10/27 جزیره غزاله علیزاده 3.6 2 بی خبر از نیمه ی اول این داستان، خوندمش و کمی عجیب به نظر میرسید اما قلم نویسنده ، خیلی ظریف و زیبا بود. کاملا مشخص بود برای هر جمله نویسنده از روحش و احساسش مایه گذاشته و همین دوست داشتنیش می کرد. شاعری لا به لای سطرها پنهان بود 0 10 motahare ghaderi 1401/10/19 استخوان قاپ شارلوت سالتر 3.6 2 چیز چندان چشمگیری نبود. یه جوری توقعم رفته بود از کتابه بالا که با مخ خوردم زمین. چیزی که این وسط خوشم اومد ازش وارد کردن دریا تو ماجرا بود.کمتر دیده بودم دریا محل بحث باشه تو داستان ها. که البته اون هم با پایان کشکی داستان ابهت خودش رو از دست داد. چه پایانی بود؟اصلا این چه لوس بازیه تو داستانای این ژانر جدیدا راه افتاده که بلا استثنا تو همشون کنار ماجراجویی ها وحادثه ها باید یه عشق لوس بچگانه هم باشه.چرا همیشه ما به ازای دختر(پسر)قهرمان داستان یه پسر(دختر)همراه ملیح دوست داشتنی هم باید وجود داشته باشه از قضا اینام همینجور یلخی وسط ماجرا یا تهش عاشق هم میشن و هپیلی اور افتر زندگی میکنن.یه جوری شده.اصلا کی گفته باید این مقوله ی دوست داشتن مایل به عشق رو همه جا وارد کرد و لوثش کرد؟(فیلینگ خشمگین) حالا جدا از این قضیه بماند که چقدر تهش همه مشکلات ساده و بدون هیچ جذابیتی حل شدن و هیچ منطق خفن و چشمگیر و مو بر تن سیخ کنِ تن به لرزه در آوری هم پشت راه حل ارائه شده نبود.این سوفی هم که همینجور یوهویی دقیقا سر تمام بزنگاه ها جواب همه ی سوال ها رو پیدا می کرد بدون اینکه الگوریتم چندان منطقی برای رسیدن به اون جواب در اون لحظه ی یه خصوصِ مرزی وجود داشته باشه از خوبی های داستانم یکی همون حضور دریا بود و غار و سرداب و این چیزا(سلیقه ی شخصی) . شروع داستان هم خیلی خوشایند بود و همینطور اواسط داستان ریتم خوب و پر کششی داشت. شخصیت دوقلو ها و علیاحضرت ناو هم جذابیت خاص خودشون رو داشتن 0 14 motahare ghaderi 1401/10/19 هیولاشناس؛ نفرین وندیگو جلد 2 ریچارد بنسی 4.9 3 خوب بود. شاید یه کوچولو جذابیتش از جلد قبلی کمتر بود. شایدم بیشتر. چون بین خوندنشون فاصله افتاده نمی تونم نظر دقیق بدم ولی عجب فضای وحشتی ایجاد میکنه این نویسنده... اصلا همه ی المان ها رعب آوره... اون جنگل لامصب درختا، نحوه ی مرگ لاروز و بقیه... حتی فضای نیویورک، از اواسط به بعد ماجرا به شدت جذاب شده بود طوری که دلم نمی اومد ریتم خوندنم رو تندتر نکنم...اونقد درگیرش شدم که با وجود مشغله ها یه نصف روز بی خیال فرم عادی زندگی شدم و تمومش کردم قلمش خوبه، تعلیقش، کنجکاویش، مخلوط کردن داستان با حقایق تاریخی، شخصیت پردازی ها گاهی باورپذیر نیستن ولی درکل خوبه... و من هی دوست دارم بفهمم آیا رمز و راز زندگی ویل هنری کشف میشه یا نع!!! پ.ن 1: من عاشق این ژانرم پ.ن 2: دلم برای اینجا تنگ شده بود... برای کتاب خواندن! حیف که زمان بیشتر از این امان نمیدهد 0 1 motahare ghaderi 1401/10/19 وصیت و صبحانه حسین صفا 4.2 2 چقده خوب بود. اصن نمی تونم از فکرش بیام بیرون.تو کمتر از یه ساعت کلشو خوندم بعد که تموم شد ،رفتم از اول شروعش کردم... "سر به زیر نیاز مندی ها مثلاً روزنامه می خواندی خوانده بودند جمله ی کلمات سطرهای نیازمندت را روز و شب در پی تو می گشتند همه سلول های غمگینم تا نشان از تو یافتم، دیدم که عوض کرده اند بندت را طعنه های تو زخم زالوها نیش زنبورهای کندوها منِ بدبخت،مثل هالوها نوش جان می کنم گزندت را چه هوس ها که می زند به سرت از دغل دوستان دور و برت من به تلخی نگاه می کنم و مگسان می خورند قندت را و به تحقیق می توان فهمید هیچ کس جز تو دلپسندت نیست از محالات ممکن است اینکه بپسندت کسی پسندت را می برندم به خوابِ دیدن تو می برندم به خاک ریختنت روی گوری که سرنوشت من است دوزخا!گور من بهشت من است" 0 5 motahare ghaderi 1401/10/18 سرفه های گرامافون محمدرضا طاهری 3.3 1 شعر میخونم اما شعر شناس نیستم که بخوام بحث تکنیکی بکنم راجع به این کتاب.اما اگه بخوام راجع به حالش بگم.اولین چیزی که بعد خوندن به ذهنم رسید این بود که چرا تا الان نخونده بودمش.شعرهای این کتاب یه حال خوبی دارن.یه حال تلخ غمزده ای!یه شکایت های از دل بر آمده ای.. که بدجور حرف دلت میشن. 0 16 motahare ghaderi 1401/10/18 انگشت جادویی رولد دال 3.9 12 عزیزِ عزیزِ عزیز همه ی دنیا باید این شکلی باشه. 0 1 motahare ghaderi 1401/10/14 دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل هاروکی موراکامی 2.9 33 اونقدری که راجع بهش بد شنیده بودم،بد نبود،سبکشو دوست داشتم.ساده روایت کردنشو،حرفاشو، اون جادوی جاری توی قصه هاشو،یه حس آشنایی قدیمی داشتم باهاش. داستان های اسپاگتی و مرد یخی ش صاف رفت تو دلم نشست،همینطور اسفرود بی دم 1 14 motahare ghaderi 1401/10/14 خانه هزارتو دایانا وین جونز 3.2 5 این کتاب جلد سوم مجموعه ی قلعه ی متحرک هاوله واصلا به پای جلد اولش نمی رسه.جلد دوم این مجموعه "castle in the sky" هستش که ترجمه نشده و اونجور که من از کتابسرای تندیس پرسیدم ترجمه هم نخواهد شد.قهرمان و نقش اول این مجموعه دیگه هاول و سوفی نیستن بلکه یه دختر نوجوان به اسم شارمین بیکره که ماجراجویی های داستان رو به عهده میگیره.هرچند هاول و سوفی از یه جایی به بعد وارد داستان میشن ولی حضورشون دیگه اون حضور جذاب و پرکشش نیست.درسته داستانش به قشنگی داستان قلعه متجرک نمیشه اما بازم یه ویژگی داره که آدمو جذب خودش میکنه و اونم نوع و جنس دنیای تخیلاتی خانوم جونزه.یه دنیا پر ازموجودات و اتفاقات افسانه ای لذت بخش .از اون مدل افسانه هایی که آدم یه آن حس کیگنه خودش وارد قصه شده یه بچه ست یا یه نوجون که تمام دغدغه فکرش اینه که چطور از پس این قصه اتفاقاش بر بیاد.از اون مدل قصه ها که توش همه چی دنیای واقعی رو میشه واسه چند ساعت فراموش کرد و وارد سرزمین رویاها شد. 0 5 motahare ghaderi 1401/10/14 رنج های ورتر جوان یوهان ولفگانگ فون گوته 4.0 45 چهار ستاره به خاطر نثر شیوای شاعرانه ی ظریفِ لطیف و سبک ارائه ی داستان و ترجمه ی شایسته ش این ها خوبی های کتاب بود و جملات بیشمار نغز و پر مغز و تامل برانگیز و رویکرد روانشناسانه و کنکاشانه ی قابل توجه در آن دسته از خاطرات ورتر در مواجه با مردم و عادی و نقد ها و ستایش های مربوط به رفتارهای انسان و پاسخ روح به طبیعت و ارتباط بی نقص و لطیف ورتر با طبیعت و توصیف های دل نشینش و اما بدی های داستان: آخه به اینم میشه گفت مرد؟؟؟ که صد در صد وجودش احساسات باشه؟ از هر جمله ی معشوقش به گریه بیفته و از اون بد تر به دست و پای معشوقش بیفته و زار بزنه؟ انقدر غلبه ی احساسات محض بدون ذره ای میدان دادن به عقل و منطق واقعا نفرت انگیزه. نفرت انگیز تر توجیحات شخص ورتر برای این روحیاتش و نقد بی چون و چراش از رفتارهای انسان های معقولی مثل آلبرته که منطق رو مبنای تفکرات و رفتار هاشون قرار میدن. بعلاوه ی تمام احساسات شیرینی که دارن با توجه به مقاله ای که از توماس مان در انتهای ترجمه ی این کتاب آورده شده مبنی بر فضای حاکم در زمانه گوته که اجازه چنین غلبه ی افسارگسیخته ی احساسات رو به جوان های اون دوره میده و تاثیری که این کتاب بر خواننده های عصر خودش گذاشته که منجر به خود کشی بعضی ها شده واقعا تامل برانگیزه. منزجر کننده است که انسان های اون دوره زمونه برخی شون انقدر بیکار بودن و این رو نوعی از شاعرانگی می دونستن که تمام روز ها و لحظه ها شون رو در بیکاری محض و در خو کردن به طبیعت و گذراندن اوقات با معشوقه ها و از هر دری سخن گفتن و آه و ناله و رویاهای لطیف بگذرونن و هی حرف های شاعرانه بارِ هم دیگه کنن و روزهاشون همینجوری لطیف و بدون حرکت، شب شه. چیزی که در این مقاله نوشته شده بود خیلی برام جالب بود.گوته این داستان رو از اتفاقاتی که در زندگی روزمره ی خودش افتاده نوشته .این که در ابتدا در روستایی اقامت داشته و اونجا با دختر نوزده ساله ای به نام لوته آشنا میشه که از قضا نامزد داشته و اینم انگار نه انگار به این احساساتش میدان میده تا جایی که به دلیل فاصله گرفتن لوته و همسرش مجبور به ترک روستا میشه و به جایی دیگه سفر می کنه و اونجا هم عاشق زن دیگری میشه که اون هم شوهر داشته و سرنوشت نهایی که برای ورتر جوان در نظر می گیره رو از زندگی مردی (شاید یک دوست) الهام می گیره که اون هم به طرز شگفت انگیزی عاشق زنی بوده که ازدواج کرده بوده و یکی نیست این وسط بگه کاماااااان! چتونه شما هی عاشق زن مردم می شدین! آخ که به شایستگی حقتونه که روح لطیف سرشار از ظرافت و زیبایی بینی تون متحمل چنین رنج های غیر منصفانه ای بشه. ---- من از این که کتاب یک چیز بزرگ یاد گرفتم مربوط به تندخویی که خیلی در من اثر کرد و برام راهگشا بود.اتفاقی که به ندرت پیش میاد در کتابی اینطور تاثیر گذار رخ بده. فلذا این کتاب علاوه بر تمام خوبی ها و بدی هاش در ذهن من موندگار میشه این کتاب سبک ارائه ش و نثر و محتوای لبریز از رنجش منو خیلی یاد خانواده ی پاسکوآل دوآرته انداخت البته به لحاظ زمانی شاید بهتر بشه بگیم خانواده ی... من رو یاد این کتاب می انداخت! همینجوری! 0 1 motahare ghaderi 1401/10/14 قصه های سرزمین اشباح (جلدهای 1 تا 3) دارن شان 4.4 4 با اینکه یه کم دز اتفاقات توی داستان از اونی که در خاطرم بود پایین تر بود اما همچنان پرچمش بالاس! 0 1 motahare ghaderi 1401/10/14 ایگرن شجاع کورنلیا فونکه 3.2 2 انتظارم خیلی بزرگانه تر بود انتظارم یه عالمه کشمکش بود.؛یه عالمه گره که وا نمیشن تا جونت بالا بیاد..مشکل پشت مشکل و دردسر پشت دردسر.بدبیاری و آدمای تو زرد و خائن. ولی نبود. به خودم میگفتم یه جا شوالیه غمگین خیانت کنه بره سمت آسموند طمع کار یا مثلا مباشر آسموند یه نیزه ی جادوشده ی دیگه یه جا قایم کرده بوده باشه یا کار خراب شه و پدر و مادر ایگرن دیگه نتونن به حالت الیه شون برگردن اما هیچ کدوم از این اتفاقا یفتاد. آخرش یادم اومد قهرمان این داستان یه دختر بچه ی 12 ساله ست توی یه دنیای جادویی که آدماش یا سفیدن یا سیاه.و آدم سیاهاش کمن و تو خالی نه یه دختر 23ساله توی یه دنیای واقعی با یه عالمه غریبه دورش! 0 5 motahare ghaderi 1401/10/14 گچ پژ محسن رضوانی 4.0 27 واقعا خوندنش دلچسب بود، موضوعاتش،طنزش،نگاهش،واژه ها و نثر و سبکش... کیف کردم کلی... میذارمش یه گوشه ای دم دست هر از چندگاهی بخونم و بخندم. 0 4 motahare ghaderi 1401/10/14 خانواده: به سبک ساخت یک جلسه مطول مطوی در محضر مقام معظم رهبری سیدعلی خامنه ای 4.5 22 تمام و کمال. گل و بلبل...پر از محبت پراکنی ترسیمی از خوشبخت ترین و آرام ترینِ خانواده ها و زندگی ها بر اساس اصول ساده و صمیمی اسلامی. اصل جنس 0 5 motahare ghaderi 1401/10/14 میک هارته این جا بود باربارا پارک 4.3 22 کتاب ساده ای بود. با اینکه پر از جملات طنز و خاطره ها و اتفاقت طنز بود اما مگه میشد به روی خودت نیاری که چه غمی توی کتاب هست! طنز نویسنده باعث شده بود تا میای بری که غمگین شی،یه خاطره ی طنز برت گردونه رو مود عادی و این یه ضعف نبود بلکه به نظرم در راستای هدف نویسنده بود: که آره!آدما می میرن در حالی که اصلا توقعش رو نداری، ولی نیست نمی شن، همه جا هستن میشه جای زانوی غم بغل کردن اسمشونو ببری،خاطره هاشونو مرور کنی و به همه خل بازی هاشون بخندی، این جوری اونا برای همیشه توی یادت می مونن، زنده می مونن و تو هم می تونی به زندگی ادامه بدی.. دوست داشتم کتاب رو. هم شروعش رو هم پایانش رو. اصلا پایانش ،جمله های آخرش خیلی خوب بود.ساده ، نه چندان عمیق ولی دوست داشتنی... 0 5 motahare ghaderi 1401/10/14 ته خیار (سی داستان) هوشنگ مرادی کرمانی 3.3 15 حیرون بودم سه بدم بهش یا چهار ویژگی تقریبا صد در صد داستاناش این بود که یه طنز موقعیت جالب داشتن. یه اتفاق یا موقعیت یا رفتار های عجیب و بعضا غیر واقعی داستان ها که ترکیب خنده داری رو ایجاد کرده بود و نویسنده از خلال این قضایا داستان رو خلق کرده و حرفی رو زده بود. بدیش برای من این بود که یه جاهایی نمی فهمیدم تهش که چی! یعنی توی پایان یه لنگه پا می موندم که بالاخره چی می خواستی بگی برادر؟ ولی خیلی از داستاناشو دوست داشتم.لبخند زدم،..ایده های خیلی خوبی بود توی خیلی هاشون. خیلی ایده های خوبی بودن و این برای من واقعا شگفت آور بود. نکته ی جالب دیگه وجود المان های روستایی یا مربوط به زندگی های سنتی و زندگی های معمولی ما ایرانیا توی داستان بود.یه فضای صمیمیت اندود شده که خیلی توش حس راحتی می کرده. به خاطر این حس های خوش 4 ستاره دادم بهش 0 3 motahare ghaderi 1401/10/14 موش ها و آدم ها جان اشتاین بک 4.0 122 فارغ از اتفاقی که در داستان افتاد، پایان خیلی خوبش، ارتباط بین جورج و لنی و امید جاری در خیال پردازی های کندی و جورج و لنی که عالی و فوق العاده بودن فارغ از تشابه بین ماجرای سگ کندی و پایان داستان که خیلی خوب بود صحنه پردازی ها ی داستان رو هم خیلی دوست داشتم. قشنگ میشد جلو چشمت ببینی... چقد پایان خوبی و بدی داشت بی انصاف! 0 2 motahare ghaderi 1401/10/14 پین بال، 1973 هاروکی موراکامی 3.1 4 کتابی با دو روایت موازی از زندگی دو نفر که گاه به گاه با هم ارتباط پیدا می کنن ؛یکی سوم شخص و دیگری اول شخص داستانی حول گمگشتگی، خالی شدن زندگی از هدف و معنا و پیشرفت، تکرار و روزمرگی بی اندازه و دست و پا زدن شخصیت ها برای فرار از تنهایی روح و پیدا کردن روشنی توصیفات،شخصیت پردازی ها، دیالوگ ها رو دوست داشتم. البته یه از هم گسیختگی هایی هم داشت به نظرم. یه سری چیزا خیلی پرداخته شده بود بهشون بعد یهو رها شدن و انگار نه انگار :-چانه خاراندن 0 1 motahare ghaderi 1401/10/14 درخت زیبای من ژوزه مائوروده واسکونسلوس 4.5 61 هرچی کلمه راجع به این کتاب داشتم درد شدن،رو دلم نشستن... 0 3