یادداشت‌های سیدمحمد هاشمی (11)

          از نکته‌های مثبت این جلد به نسبت قبلی‌ها اضافه شدن کاراکترهای جدیدی بود که واقعا جدید بودن و کپی پیستِ قبلی‌ها صرفا با یه اسم متفاوت نبودن. توی این جلد بود که محسن به خاطر جدا شدن از محیط خونه و رفتن به دانشگاه بعد از تقریبا دو جلد دوباره به شخصیت اول داستان از نظر اهمیت و قدرت پیشبرد قصه تبدیل شد. اضافه شدن جو سیاسی دانشگاه‌ها تو دهه‌ی ۷۰ هم نکته‌ی جالب دیگه‌ای بود که چون زیاد بهش پرداخته نشده بود و تو ذوق نمی‌زد جالب بود. 
ادبیات و حتی شوخی‌هایی که تو این جلد اومده بود با قبلیا یه مقدار متفاوت بود. نمی‌دونم به خاطر بزرگ‌تر شدن شخصیت اصلی و باز شدن روی بقیه‌ی کاراکترها تو روی اون بود؛ یا به خاطر گذر زمان تو دنیای واقعی و باز شدن دست نویسنده برای استفاده از اون شوخی‌ها. ترجیح میدادم قصه بدون این مدل شوخی‌ها جلو بره. 
برخلاف جلدهای قبلی، این جلد تنها جایی بود که بهم این حس رو داد که نویسنده داستان رو تموم نکرده چون قراره بعدا ادامه‌ش رو بنویسه. توی قبلی‌ها داستان برام تموم می‌شد و اگه اون جلد می‌شد جلد آخر هم لطمه‌ای به قصه وارد نمی‌شد. 
از نکته‌های مثبت دیگه‌اش پخته‌تر شدن کاراکترهایی مثل زن‌دایی و محمد بود. از اون حالت کاریکاتوری قبل در اومده بودن و تعاملشون با بقیه افراد خیلی منطقی‌تر و واقعی‌تر بود. شخصیت‌های جدید هم بد نبود. ابی و حسام بخش جالب ماجرا، مرتضی و خانم شهریاری بخش متوسط ماجرا و انوش بخش نچسب ماجرا رو تشکیل میدادن.
برگشتن امین و فرهاد فوق‌العاده بود و تغییر شخصیت‌شون هم به طرز جالبی اتفاق افتاده که نه زیاد از اون شخصیت قدیمشون دور بشن و نه عین همون باشن. مثل چیزی که تو واقعیت هست. 
        

0

          برخلاف جلد اول، توی جلد دوم آدم احساس می‌کرد -مثل بی‌بیِ خود قصه- نویسنده گوش (یا شایدم چشم) مفتی پیدا کرده و تا تونسته داستان نه چندان جذابش رو کش داده. واقعا بعضی بخش‌های جلد دوم هیچ کمکی به پیشبرد کلی داستان یا شناختن بیشتر شخصیت‌ها نمی‌کرد و حتی طنز هم نبود. بعضی جاها قابل پیش‌بینی شده بود و بعضی جاها هم برای فرار از این قابل پیش‌بینی بودن کاراکتر‌ها خیلی غیرواقعی و خیلی دور از چیزی که خود نویسنده ساخته بود رفتار می‌کردن. 
برخلاف «آب‌نبات هل‌دار» که محوریت داستان با یه سری نوجوون شیطون بود که اون لا به لا ماجراهایی مثل عروسی و جبهه و حج هم مطرح می‌شد -که کمتر از اینجور کتابا داریم- ؛ توی «آب‌نبات پسته‌ای» زور قصه افتاده بود روی بحث‌های خواستگاری و ازدواج -که تا دلتون بخواد از اینجور کتابا داریم.
علاوه بر این حس می‌کنم نویسنده می‌خواست فرصتی که به پدر خانواده توی جلد اول نداده و ما تقریبا اطلاعات درستی ازش نداشتیم -بعد از یک جلد حتی شغلش رو هم نمی‌دونستیم- رو یک‌جا بهش بده و همین آشناییِ زوری ما با شخصیت علی‌آقا باعث شده بود همچین کاراکتر پرظرفیتی نچسب جلوه کنه و هر وقت وارد داستان میشد می‌فهمیدم که قراره چند صفحه‌ی آینده فاقد هرگونه ارزش داستانی و محتوایی باشه.
یکی از عوامل اصلی جذابیت کتاب اول ماجراهای مدرسه و رابطه‌ی محسن با همکلاسی‌هاش بود که توی جلد دوم مدرسه تقریبا حذف شده بود و برای جبران حذف فرهاد و امین و کمرنگ شدن سعید  و حمید، نویسنده سعی کرده بود شخصیت مسخره و بیخودی مثل گامبو رو اضافه کنه که واقعا از ضعیف‌ترین نقطه‌های جلد دوم بود. 
ماجرای عاشق شدن محسن هم -حتی بدون در نظر گرفتن اون پایان‌بندی که از یه جا به بعد برام قابل پیش‌بینی شده بود- خیلی نچسب بود. مقایسه کنید با ماجرای عشقش توی کتاب اول و تاثیری که روی روند کلی داستان و روابطش با همکلاسی‌هاش داشت. 
طنز داستان سخیف شده بود و به جای اینکه قصه بخواد مخاطب رو به خنده بندازه، نویسنده سعی کرده بود با اسم‌گذاری‌هایی مثل دامبو، جیبمو، گاندو و قدرت پلنگ ضعف قصه رو جبران کنه. 
نمی‌دونم به‌خاطر زیاد شدن تعداد شخصیت‌ها بود یا چیز دیگه، ولی نویسنده از یه جایی به بعد شخصیت‌هایی مثل زینب خانم رو -علی‌رغم اینکه شخصیت جالبی نبود- کلا فراموش کرده بود. مادرهای حمید و سعید هم از شخصیت‌های تقریبا فراموش شده بودن که اینم در نوع خودش عجیب بود. (چون ما توی جلد اول خیلی زیاد ازشون می‌دیدیم و انتظار می‌رفت اینجا یهو مثل روح غیب نشن و حداقل توی محفل‌ها کناری می‌نشستن و غذا میخوردن).
شخصیت‌های جدیدی که توی این جلد وارد داستان شدن (آقا نعمت، آقا حشمت و آقای دکتر با خانواده) هم چنگی به دل نمی‌زدن و انتظارم رو برای جلدهای بعدی پایین آوردن.
البته که شخصیت‌پردازی محمد از همون جلد اول بد از آب در اومده بود و کسی که نویسنده قصد داشته ازش یک نقش مثبت تمام و کمال بسازه اونقدر ها هم جذاب و دلنشین نبود و این توی این جلد بیشتر مشخص شد. 
در کل جلد دومش به نسبت جلد اول افت زیادی داشت و امیدوارم بقیه‌ی طعم‌های آب‌نبات ناامیدم نکنه.
        

0

          داستانش، کاراکترسازی‌ها و مخصوصا که با حال و هوای دهه شصت ترکیب شده بود واقعا حس خوبی می‌داد. اولش حس میکردم اینکه یک لحظه تلخ‌ترین بخش‌های داستان رو میگه و دو سه خط پایین‌تر جوری شوخی می‌کنه که خواننده روده‌بر میشه زیاد چیز جالبی نیست. این کنتراست زیاد قصه اذیتم می‌کرد. ولی بعد دیدم که اتفاقا نکته جالب و قشنگش همینه که مثل زندگی واقعی بالا و پایین داره و مثل کارتون‌ها نیست که تا یه جا همه‌چی مطلقا خوب باشه و بعدش همه‌چی مطلقا سیاه بشه و آخرش دوباره همه‌چی به خوبی و خوشی تموم بشه.
شخصیت‌پردازی‌ کاراکتر اصلی (محسن) و دانش‌آموزها تو این جلد فوق‌العاده بود. یعنی از اولین لحظه‌ای که با کاراکتر‌های حمید و سعید و امین و فرهاد آشنا شدم تا آخر همون رفتاری رو ادامه میدادن که تو اول داستان از شخصیت‌شون فهمیده بودیم و انتظار می‌رفت. (البته فرهاد با یه مقدار ارفاق اینجا جا گرفت).
به جز محسن و همکلاسی‌هاش، ملیحه، بی‌بی و آقای اشرفی هم شخصیت‌های کامل و درستی داشتن که تا آخر همون رو حفظ کردن. مراد هم شاید با ارفاق کنار اینها جا بگیره.
البته که شخصیت‌های ضعیف و عجیبی مثل پدر و مادر امین و کل خانواده‌ی آقا برات و رو هم داشتیم.
        

0