یادداشت‌های n.rgs. (13)

          سالار مگس‌ها ، کتابی است در مورد بچه‌ها ولی برای بچه‌ها نیست.
        

          برخلاف چیزی که در کتاب‌های سنگ کاغذ قیچی ، دیزی دارکر خوندین این کتاب دیر به جریان میفته و حدود 100 صفحه اولش رو به مقدمات ، فلش‌بک ، و زندگی حال کارکترها میگذره.
کتاب از سانسور‌های زیادی برخورد داشت ولی با این حال قلمِ نویسنده روانه و شما از جریان‌ها سر در میارین.
پلا‌ت‌توییستِ های کتاب ، کاملا غافلگیرکننده و غیر‌منتظره بودن ، کارکترها چه اصلی و چه فرعی تماما غیرقابل اعتماد و غیرقابل اطمینان هستن، کتاب توی لیست داستان‌هایی قرار میگیره که به نوعی نوشته شدن که خواننده به همه‌ی کارکترها حدعقل یک‌بار شک کنه و ذهنش کاملا درگیر بشه‌.
موضوعات فرعی کتاب مثل خشونت خونگی ، خشونت مدرسه‌ای ، دراگ و ... کاملا کلیشه‌ای و ایده‌ش همیشگی و بدون تنوعه‌. به‌هرحال به عنوان کتاب جنایی-معماییِ معمولی و نه به عنوان اثری عالی ، خوب بود و ارزش یک‌بار خوندن داره.
        

          
هنگام خوندن این کتاب فقط یک اسم بود که در ذهنم طنین می‌انداخت. "فردریک بکمن" بس که قلم نویسنده، شیوه‌ی روایت و طنز آمیخته با غم به سبک اون ولی ضعیف ‌تر بود
رمانی معمولی با پایانی قابل پیش‌بینی و بدون تنوع ولی آروم، سرگرم کننده و لذت بخش ؛
نویسنده از ابتدا تا انتها فقط بر روی یک موضوعی تاکید داشت که "در زندگی چیزهایی مهم‌تر از کار کردن و تلاش بی‌وقفه فقط برای یک خواسته، آن هم در محل کارِ پر از اظطراب و استرس وجود دارد، مسیر درست زندگی نمیتونه بدون اشتباه باشه ، نمیتونه بدون بنزین و استراحت باشه ، نمیتونه بدون راه گم کردن باشه. باید آروم باشی،  ببینی،  بگذری،  خراب کنی، عقب بکشی و درستش کنی ..
و یاد بگیری زندگی کنی و از دونه دونه جزئیات مکرر زندگی لذت ببری" و اگر توانش رو داشت از صفحات کتاب بیرون میومد و این جملات رو همانند سیلی به صورت خوانندگان می‌کوبید.
        

          
به کتابفروشی 24 ساعته آقای پنامبرا انتقادات زیادی وارده ، بعضیا اون رو کتابی خلاقانه و لذت‌بخش می‌نامند و بعضیا از خوندنش لذت نبردن.
سیر داستانی خوبی داره،بعضی وقتا از ریتم میفته و حوصلتون سرمیره ولی اگه ادامه بدین با داستان همراه میشین،پایان خوب و ساده‌ی داره و شخصیت‌ها، امان از شخصیت ها عمیقا درکشون میکنم و با تک تکشون ارتباط برقرار کردم.
خوندن این کتاب برای برنامه نویس‌ها میتونه خیلی جذاب باشه. 
پیشنهاد میکنم قبل از خوندن این کتاب، در مورد «آلدوس مانوتیوس» ، فونت «گریتسزون» و عبارت «فستینا لنته» یه اطلاعاتی داشته باشید.
        

          
با خوندن اسم کتاب فکر میکنید با یه کتاب عاشقونه طرفید ولی این یه کتاب جنایی ، معماییِ ..
در خیابانی که تو زندگی میکنی ، جنایی جذابی بود با قاتلی سرگردان که همه گمان می‌کنند با قاتل یه قرن پیش تناسخ پیدا کرده ،
این داستان از معمایی پر از پیچیدگی و پاسخ‌های غیرقابل پیش‌بینی بهره می‌برد ولی آنچنان دلهره‌آور نبود ، پایانی تمیز و جمع وجور داشت.
کاراکتراها خیلی زیاد بودن پس توصیه میشه هنگام خوندن اسم‌هارو یاداشت کنید.
        

          
کتابی که نه انگیزه شروع شدنش فهمیدم نه انگیزه تموم شدنش
به عبارتی بهتر بی سروته،نه پایان مشخصی داشت نه داستانی گیرا و نه دیالوگ‌هایی قشنگ ..
شاید قصه‌ی دیگه‌یی ورای کلمات کتاب بود،شاید مفهوم و معنی دیگه‌ی پشت دیالوگ‌های به ظاهر ساده شخصیت ها بود که من از درکشون عاجز بودم.
        

          سگ های پوشالی یه رمان روان‌شناختی و دلهره‌آورِ
که از نقاط حساس کتاب تا صفحات پایانی از یه هیجان و دلهره زیاد برخورد داره 
البته شروعش خیلی ساده‌س و حتی یجورایی خلاصه طوره ولی داستان تو جایی که لازمه تبدیل میشه به یه عالمه جزئیات دقیق که یجاهایی نفستو بند میاره ..
سگ های پوشالی داستانی در مورد ، انسانیت ، خشونت و بقاست و به مرزهای  باریکی میان انسانیت ، وحشی‌گری و حیوان صفتی میپردازه
شخصیت اصلی کتاب که حاضره تا پای جون از اعتقادات و اصولش محافظت کنه و بقیه‌ که برای لذت و سرگرمی خودشون دست به هرکاری میزنن.
        

          

کتاب خورشید نیمه شب،برعکس اسمش که خورشید ،نور و گرما به مخاطب القا می‌کنه،فضایی سرد و زمستونی و مه‌آلود نروژ به تصویر می‌کشه ، جایی که هیچوقت نبودیم ولی با خوندن این کتاب انگار درحال قدم زدن در آن باشیم ..
جلد اول کتاب "خون بر برف" هیجان و درام بیشتری داشت درحالی که این جلد از هیجان کمتری برخورد دار بود
خط داستانی کتاب ساده و حوصله‌سربر بود و شخصیت پردازی ضعیف و کمرنگی داشت با پایانی معمولی و کلیشه‌ای.
        

          
این اولین اثر کریستیِ که من ازشون خوندم چاپ قدیم و با ترجمه‌ی که بدون شک دارای سانسورهای زیادیه
و با یکم تحقیق متوجه شدم که این کتاب با سبک معمول کریستی متفاوته و البته از بقیه آثارش هم ضعیف‌تره ‌‌..
یه جنایی با اندکی علمی-تخیلی و ماورالطبیعی ..
ولی بازم همه‌ی اینها از جذابیت کتاب چیزی کم نمیکنه کتاب داستانی داره  خلاقانه و رازآلود 
تا یک سوم کتاب شما کاملا گیج و خسته میشین شخصیت‌هارو با هم قاطی میکنید و اصلا متوجه نمیشین که چه اتفاقی داره میفته ولی اواسط کتاب باهاش همراه میشین.
همه شخصیت‌های کتاب به هم مرتبطن پس از همون ابتدا اسم‌های شخصیت‌هارو به خاطر بسپارید
و دقیقا در دو فصل آخر کتاب ورق برمیگرده و همه حدس و گمانهایی که شما در مورد قاتل و اتفاقاهای داستان زدین عوض میشه.
        

          بلندی‌های بادگیر داستانی سرشار از نفرت‌ها، بداخلاقی‌ها، مرگ و میرها و انتقام‌ها ..
سراسر کتاب پر بود از تضادها، عشق و نفرت ، لطافت و خشونت، امید و ناامیدی و اندکی شیرینی و تلخی فراوان ..
شخصیت‌ها ، خاکستری مطلقا هیچکدوم خوب خالص یا بد خالص نیستن و البته مقصر بد بودنشون خودشون نیستن و علت های زیادی در آن دخیل بودن.
بلندی‌های بادگیر یکی از معروفترین کتابای عاشقونه کلاسیکِ،ولی شما نباید ازش انتظار کلاسیک خیلی قوی، شخصیت پردازی دقیق و سیر داستانی جذابی داشته باشین،باهمه اینا بازم قشنگ بود ، پایان دلنشینی داشت ، طرز روایت شدنش خلاق بود با اینکه از جزئیات زیادی غافل میشد. 
و در نهایت در یک کلام تلخ و سیاه،بهترین توصیف این کتابه ..