از وقتی خوندن این کتابو شروع کردم دیگع گذر زمان رو نمیفهمیدم، دیشب با وجود اینکه کار داشتم اما نشستم و شروع به خوندنش کردم و وقتی تموم شد ساعت 3 نیمه شب بود! داستانش منو همراه کرد،چقدر نویسنده خوب دنیای آخرالزمانی را ترسیم کرده بود! دنیایی که بعد از جنگ هسته ای و ازمایش های بیولوژیکی حالا جز کویر و بیابان و درخت های خشکیده نبود،شهر ها سقوط کرده و هر کس پناهگاهی برای نجات خویش می یابد، جهش یافته های درنده،شبگرد ها و بیابان گرد های ادم خوار هم ترس رو تو دل خواننده میندازند،،البته نویسنده جاهایی و در قسمت هایی در فلش بک به گذشته یکم اذیت میکرد و باگی که جوابشو نیافتم،چطور میشد بعد 80 سال از نابودی زمین هنوز سیگار به وفور باشد؟ درکل کتاب فوقالعاده بود و حالا دارم میرم سراغ جلد دوم