یادداشت

خانواده تیبو
بسم الله ا
        بسم الله الرحمن الرحیم

رابطه من و ادبیات فرانسه مثل یه دختر نجیب با یه نامادری بی حیایِ پرده دریده است.پس طبیعتا احساسات مختلفی باید بین ما رد و بدل بشه، چیزای مثل خشم، عشق ، تحقیر و تاسف.
خب اینم هست که من معمولا با کتابایی که می خونم یه رابطه تنگاتنگ برقرار میکنم ( دیگه همه واکنشامو دیدید) پس بیراه نیست اگر بگم بهم خوش نگذشت( حتی با وجود این رابطه متناقضی که بین مون بود)

خانواده تیبو تجربه کاملا متفاوتی برای من بود،  از چه نظر؟ آیا کتابایی نخونده بودم که در اون به دین لگد زده بشه یا مثلا روابط نامتعارف داشته باشه؟ پس چه تفاوتی وجود داشت؟
عمده محورهایی که ( حداقل به چشم من خورد) نویسنده کتاب رو بر اساس اون نوشته بود این موارد بودند: تربیت، پوشوندن لباس دین تن خرافه،تفسیرهای سطحی از زندگی و چسبیدن به اونها به خیال اینکه واقعا هدف زندگی ان،اصرار بر پاک بودن یک فرد با علم به انحطاط اخلاقیش و در آخر پاره شدن بند کنترل غریزه.
خب دونه دونه بیاید باهم بررسی شون کنیم( یادداشت طولانی خواهد شد)
تربیت: اقای تیبو مردی بود که همه سر درستیش قسم می خوردن، اما چی میشه اگه این مرد اونقدرام درستکار نباشه و کاری کنه که زندگی پسر کوچیکش به تباهی بره و پسر بزرگش دست به بی اخلاقی های متعدد بزنه؟
یا مثلا خانم فونتانن با تفسیر غلطش از دین و خرافه پرستی کاری کرد که پسرش به همه چیز پشت پا بزنه و همون راهی رو بره که پدرش رفت( اسوه اخلاق و پاکی!)
خب در نظر بگیرید که تصمیمهای والدین حاضر در داستان یک تنه باعث انحطاط اخلاقی چندین و چند بچه شد و والدها با حماقت تمام اصرار بر درستی افعالشون دارند.

منظور از تفسیرهایِ سطحی از زندگی و چسبیدن به اونها به خیال اینکه واقعا هدف زندگی اند چی بود؟
داستان در قرون وسطی اتفاق نیوفتاد که ما بگیم کلیسا حاکم بود، همه اتفاقات به عصر جدید فرانسه مربوط می شدن، جایی که دین ارزشش رو از دست داد و حالا که هیچ چراغ راهنمایی وجود نداره تنها چیزی که برای ما می مونه تن دادن به غریزه ( به اسم عقل و علم!) و پیش بردن زندگی بر اساس اونه.

و حالا مورد آخر :صرار بر پاک بودن یک فرد با علم به انحطاط اخلاقیش و در آخر پاره شدن بند کنترل غریزه.
ما بحث های زیادی پیرامون اثر تربیت و تاثیر گذاری ژن داشتیم، بهرحال پسر کو ندارد نشان از پدر . اگر اقای تیبو مردی بود متعهد به زن متوفی اش ، دید نمیشد پسراش هم ادمای پاک دامنی باقی بمونن، مخصوصا اگر یکی شون فکر میکرد عقل کله .خب حالا منظورم از تربیت یا ژن چیه؟
در نظر بگیرید اقای تیبو بسیار به خودش مغرور بود، از بالا به همه نگاه می کرد( همه نوکرش بودن) طبعا پسراش هم فکر میکردن تافته جدا بافته ان( چه تافته هایی کیومرث!)
یا مثلا ژروم که پدری بی مسئولیت بود بدون اینکه دخالت مستقیمی داشته باشه( مستقیم تر از ژن!) پسرش رو به همون راهی کشوند که خودش رفت.
این دو پدر هر کدوم در یک سر طیف انحطاط قرار گرفته بودند و خواسته یا ناخواسته تاثیرات مخربی روی فرزندان شون باقی گذاشتن( ای جزه جیگر بزنن، چه دسته گلایی رو پرپر کردن)

خب شاید فکر کنید من از این کتاب خوشم نیومده اما برعکس، بسیار پسندیدمش بیاید تا دلایلمو بررسی کنیم.

پ ن1: نویسنده هیچ عجله ای برای حل کردن گره های داستان نداشت، در ابهام گویی ید طولایی داشت( در عین وضوح موضوع) و باعث میشد هیجان زده بشینم و احتمالات رو با خودم بررسی کنم.
پ ن2: برای منی که به الگوهای تربیتی دقت میکنم واقعا خوشایند بود که نویسنده با دست و دلبازی کلی نشونه دستم داد و نشون داد که هر عملی چه نتیجه ای خواهد داشت.
پ ن3: توصیفات کتاب واقعا به اندازه بودند،اطناب نداشت و در عین سادگی فضای صمیمی و دلپذیری برامون ساخته.( ادم حس میکرد با پیژامه داره تو فرانسه قدم می زنه)
پ ن4: افعال انسانی، نویسنده اصلا دری نکرده بود و سر حوصله بهشون پرداخته بود( اصلا مامامیا ماماسیتا کاچلا) واقعا حض بردم.یکی از دلایلی که راحت خشمگین می شدمم همین بود که وضوح کافی در همه جای کتاب وجود داشت .
پ ن5: داستان اصلا از کشش نیوفتاد، سیر تند و گاهی آرومش آدم رو وادار میکرد پای کتاب بمونه( قطعا اگر با همخوانی همراه نبودم دو روزه قورتش می دادم ، ولی چه کنم که امان از تعهد)
پ ن6:من این کتاب رو ابدا به زیر هجده سال توصیه نمی کنم، حتی به هجده به بالا هم با کلی وسواس ممکنه معرفی کنم، یا حداقل اگر تجربه ای از ادبیات فرانسه ندارید با تیبو شروع نکنید.

پ ن7: پایان کتاب به قدری عالی بود که اگر مسئله وقار و خانومیت نبود کلی ابراز احساسات مردانه می کردم اما خب به چندتا جیغ درونی و درمیون گذاشتن فجایع با دوستانم بسنده کردم.

خب حالا وقت خلاصه داستانه( اینبار قواعدو بهم زدم)

داستان درباره فرار دو پسره چهارده ساله است که فکر میکنن زندگی جلوی عشق شون رو گرفته و حالا میخوان این عشق رو به دیگرا ثابت کنن، پس فرار میکنن تا به همه نشون بدن این عشق ارزش بیشتر از اینا رو داره ... این اتفاق سرآغاز اتفاقات تلخ و گزنده ایه که شخصیت ها در طی اونها زندگی شون به کلی عوض میشه.

ممنون که خوندید.
      
295

22

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.