یادداشت مُحیصا
4 روز پیش
کتاب را می بندم و انگشتانم ناخودآگاه شقیقه های دردمندم را فشار می دهد. و با صدای بلند می گویم:« آخیششش، بالاخره تمومش کردم.اَه چی بود تموم نمی شد!؟ حیف. حیف همچین فضاسازی که تو یه وضعیت ضعیف قرار گرفت و نابود شد.» اگر از من بپرسید که چرا سیرک شبانه را دوست نداشتی؟ رو به روی تان چهار زانو می نشینم، انگشت اشاره ام را روی بینی ام می کشم تا جای خالی عینک نداشته ام را تنظیم کنم. دلم می خواهد با ژست یک منتقد ادبی دلایلم را برایتان شرح دهم اما آنقدر دلم از دست کتاب شرحه شرحه شده و به خونریزی افتاده که تمام این ادا و اصول ها را کنار می گذارم و نفس می گیرم و تند و تند شروع می کنم به حرف زدن:« ببین اوایل که سیرک شبانه رو می خوندم داشتم لذت می بردم. چرا؟ چون نویسنده فضای واقعا جادویی رو خلق کرده بود. مثلا تو کاراوال(که اونم سیرک داشت) توصیفات راجب دنیای کاراوال خیلی سربسته و کوتاه بود و اون حس جادویی بودن، مبهم بودن،مرموز بودن و.. بهت القا نمی کرد. اما تو سیرک شبانه تو قدم به قدم با نویسنده همراه می شی ، آروم آروم دنیای لو سیرک دو رو( اسم سیرکه س) برات ساخته میشه، داخل چادر های هر سیرک می ری و از عجایبش شگفت زده میشی و ...» با یادآوری دنیاپردازی سیرک شبانه لبخند گَل و گشادی که وسعتش به یقین بیشتر از لو سیرک دو رو است صورتم را می پوشاند، اما نقاط ضعف سیرک شبانه باعث عصبانیتم می شود و دوست عزیزم به یقین اگر در کنار من بودی صورت برافروخته و ابروهای درهم و برهمم را می دیدی و صدای بالارفته را می شنیدی که می گفت:« امااااا امااااا همه چیز که دنیاپردازی نیست... روند کتاب بیش از حد آروم بود اصلا باورت میشه من سیصد و خرده ای صفحه داشتم توصیف سیرک می خوندم؟اونم بدون روند خوب و مناسب، بدون شخصیت پردازی معقول؟! وایسا ببین من خودم کتاب با روند آروم خوندم که فوق العاده بود ولی در عین حال که روند آرومی داشته همزمان داستان هم پیش می رفته. اما سیرک شبانه جوری بود که تو داشتی فقط توصیف می خوندی خب ینی چی ؟ پس داستان چی میشه؟( داستان از نظر من یه خط صاف بدون ،تاکید می کنم بدون فراز و نشیب بود) وای وایییی شخصیت ها زیاد بودن اما شخصیت پردازی خیلی ضعیف بود. روابط بین شخصیت ها رو که نگم برات. ببین یه تیکه اش بود که مارکو( شخصیت اصلی پسر) رفت با یه دختری و ازش خوشت اومد و زمینه عشق و عاشقی و اینا ( حالا تو بگو رومنس) فراهم شد. بعد می دونی در عرض چند فصل چی شد؟ هیچی بدون دلیل از دختره دیگه خوشش نیومد و از سلیا خوشش اومد(اسم شخصیت اصلی دختر). من یه لحظه فکر کردم نکنه چون روزه م و گیج شده م چند تا فصل و جا انداختم؟ رومنس کتاب که خیلی روی مخم بود. اصلا نمی فهمیدمش، اصلا درکش نکردم. اصلا نتونستم باهاش ارتباط بگیرم و از اون دسته رومنسی باشه که به یاد موندنی و لطیف باشه. خیلی سهلُ الشُلَکی بود.» حتی اکنون نیز که راجبش می نویسم حس و حالی دارم شبیه به وقتی که پسر تخس همسایه برای در آوردن لجمان سکه ای را روی شیشه می کشید و با لذتی وافر به اعصابمان خط می انداخت. نفس می گیرم و ادامه درد و دلم را برایت می گویم:« یکی از کارهایی که کتاب انجام میده ایجاد احساسه. اینکه نویسنده بتونه کاری کنه تو با ناراحتی شخصیت ها شاد و با غمشون غمگین بشی اوج هنر و هنرمندیه. بعد تو تقریبا اواخر این کتاب ( نمی دانم بعد از این همه بدگویی باید اسم کتاب را به زبان بیاورم یا از این به بعد بگویم کتابِ اسمشو نبر) یه شخصیت کلیدی داریم که می میره و دریغ از اینکه من ناراحت بشم یا چیزی. اون صحنه رو دقیقا یادمه.سر اون قسمت خمیازه کشیدم و بعد از گفتن یه خب که چی کتاب رو بستم و گرفتم خوابیدم.😑 حتی اواخر کتاب که دیگه مثلا کتاب داشت تموم می شد و همه چی مشخص می شد به جای اینکه هیجان زده بشم، فقط داشتم به خودم التماس می کردم که تمومش کنم و بعد که تموم شد به جای اینکه ناراحت بشم چرا تموم شده و مجبورم همچین دنیایی رو ترک کنم انگار یه بار بزرگ رو از روی دوشم برداشتن و نه تنها از تموم شدنش ناراحت بلکه خوشحال هم بودم و احساس کردم آپولو هوا کردم.»😂 از غرغرهایم درباره ی کتاب که بگذریم از نظرم سیرک شبانه شبیه به اقیانوسی بود به عمق یک سانت. گسترده اما سطحی و بدون عمق. شاید سال ها بعد به عنوان کتابی که موقع خواندنش حرص مرگ شدم به یادش آورم یا شاید ذهن خسته و فلاکت زده ام آن را به زباله دان فراموشی بیندازد. نمی دانم! در پایان از خواننده عزیز این یادداشت تشکر می کنم که تا پایان این یادداشت را خوانده و به غرغرهایم گوش داده:) یادت نرود اگر کتاب را خواندی خوشحال می شوم نظرت را برایم بنویسی:)
(0/1000)
نظرات
4 روز پیش
کاملاااااا موافقم باهات منم خلاصه بخوام بگم دنیاسازی عالی، شخصیت پردازی و قصه نویسی هیچی. یعنی ایده قشنگه اما پرداخت ایده صفر متاسفانه!
3
1
4 روز پیش
وای چقدر من حشو دارم تو جمله هام ببین چقدر دارم حرص می کنم که فاکتور و دو بار گفتم 😂 @Mohisa
1
4 روز پیش
اصلا نمیتونم آخه ساکت بشینمم😂 نویسنده تو هفتاد درصد کتاب داشت رو مغزم پنجول می کشید😐😂
3
4 روز پیش
من یادمه چند سال پیش بهش برخوردم، بعد یه چند تا مرور خوندم ازش دیدم همه همین بحث توصیف زیاد رو مطرح کردن، همونجا به این نتیجه رسیدم که این کتاب به دردم نمیخوره
1
0
4 روز پیش
من این کتاب رو از دوستم امانت گرفته بودم چند سال پیش.(قیمت کتاب پونصد صفحه ای ۴۲ تومن بود اون موقع) بعد هر سری می اومد خونمون می گفت خوندیش؟ می گفتم که نه ولی میخوای بدمش بهت اونم می گفت نه بابا پیشت باشه خوندی بده. اصلا نمیدونم چرا انرژی نداشتم برم سمتش. بعد تصمیم گرفتم که بخونمش و عید که اومد خونمون بهش بدم. بعد جالبه امروز رفتم تو یه گروه کتابخوانی یه سوال بپرسم یه نفر داشت همین کتاب رو می خوند منم درد و دلم باز شد گفتم اینجوریه و اینا دیدم نه تنها من بلکه نقاط ضعفش از نظر بقیه هم همین بود. یه دختری هم می گفت من اینو نصفه خوندم و بعد دیگه نمیدونم چرا ول کردم همین موقع تو دلم گفتم ولی من میدونم چرا😂
1
4 روز پیش
وای فقط اون قسمت که گفتی کتاب اسمشو نبر😁 ناخودآگاه بعد از تموم شدن یادداشتت خندم گرفت نمی دونم واقعا گوش دادن به غرغرهای یه نفر اینقدر جذابه که یه دفعه لبخند عمیقی رو لبم نقش بست🥲 ...... خب بگذریم ممنونم از یادداشت تون با اینکه اصلا دوست نداشتم این کتاب رو بخونم و به نظرم جالب نمیومد ولی یادداشت شما حسابی مطمئنم کرد
2
2
4 روز پیش
ممنون ازت عزیزم که به غرغرهام گوش دادی.😇😌✨ توام راحت باش اگه کتابی رو دوست نداشتی سرش غر بزن بالاخره باید یه بستری باشه که اگه آدم اعصابش از دست یه کتاب خرد شد خودشو خالی کنه😅
0
4 روز پیش
وای بالاخره یکی حرف دل منو زد! چی بود این شخصیت پردازی؟ اصلا با چه منطقی یهویی عاشق یکی دیگه شد و دختره رو انداخت دور؟ فضاسازی کتاب واقعا عالی بود . فضای جادوییاش رو واقعا دوست داشتم ولی روند داستان و اون پسر نقش اصلی انقدر رو مخم بودن که اصلا نتونستم از کتاب لذت ببرم.
4
1
4 روز پیش
می دونی راستش من داشتم ریویو های این کتاب وقتی داشتم می خوندمش می خوندم بعد خیلیا تعریف کرده بودن. من با خودم می گفتم خدایا ینی چی؟ نکنه من با ترجمه بد دارم می خونم نکنه اصلا دارن یه کتاب دیگه رو میگن پس چرا اینجوری که تعریف می کنن فوق العاده نیست و اینا😑
0
4 روز پیش
وای منم به همش فکر می کردم مشکل خودمم. تازه من با ترجمه میلکان هم خوندم ولی اصلا به دلم نشست و فقط پوکر خیره شدم به کتاب آخرش. @Mohisa
1
4 روز پیش
وای ای کاش میشد این یادداشت رو بارها لایک کرد😭 واقعا از صمیم قلب باهاتون موافقم. یعنی من با کلی ذوق و هیجان رفتم سراغش، انتظار شاهکار داشتم. فکر میکردم قراره تبدیل به کتاب موردعلاقهم بشه، در این حد! بعدش که خوندم هی بیشتر حس میکردم نمیفهمم چی میشه. دقیقا منم پارسال ماه رمضان خوندمش و روزه بودم و مثل شما دقیقا فکر می کردم چون روزهم یا خستهم نمیفهمم😂😂😂 ولی بعدشم باز نفهمیدم. وای مارکووووو. یعنی اصلا از این بشر حالم بهم میخورد. یعنی چی نصف کتاب با اون دختره بود بعد یهو رفت با سیلیا😶😶کلا خیلی رومنسش بیمنطق و بد بود!!! سر مرگ اون شخصیت هم منم اینطوری بودم. در واقع اصلا یادم نمیاومد این کیه:///// تنها چیزی که برام جذاب بود خود سیرک بود که متاسفانه نویسنده پرحرفی کرد و با ایرادات دیگه، خرابش کرد.
1
1
4 روز پیش
من که سر این کتاب خیلی اذیت شدم اینطوری که اصلا امروز دست و دلم نمی رفت کتاب دیگه ای رو بردارم و بخونم و فکر کنم یه سری از افرادی که خوندنش هم همین حس رو داشتن. باز حالا من و شما تمومش کردیم خیلیا وسطش اسلامپ شدن و اصلا نتونستن تمومش کنن....
1
4 روز پیش
حرصْ مرگ = در حد مرگ حرصم داد😂 پ.ن: این واژه به کتاب های این چنینی نسبت داده می شود😁😂
1
3 روز پیش
اون جمله رو که گفتی نکنه چون روزهم گیج شدم خوندم منفجر شدم. کاملا قابل درکه برام😂
4
1
3 روز پیش
سر این کتاب که مغزم بی شمار فسفر سوزوند تا بتونه تمومش کنه😂 دیگه اخرای کتاب حس می کردم مغزم جون نداره🤐🥱 شما موقع خوندن کدوم کتاب این حس و داشتی؟😅
0
مُحیصا
4 روز پیش
2