یادداشت فرشته سجادی فر
4 روز پیش

بسم الله الرحمن الرحیم خلاصه داستان: پسر ۱۵ سالهی عزمش رو جزم میکنه تا از منزل پدری فرار کنه و اینکار رو هم انجام میده. هدفش اینکه سرسختترین پسر ۱۵ سالهی دنیا بشه، اما دنیا دلش نمیخواد بهش سخت بگیره و برعکس با قرار دادن مهربونترین موجودات جهان یعنی زنان! جلوی راهش خوشی زاید الوصفی رو نصیبش میکنه. در خط دیگر داستان پرونده مرموزی مطرح میشه، ۱۶ کودک بدون دلیل مشخص از هوش میرن و وقتی به هوش میان هیچی به خاطر ندارن، این بین یکی از این بچهها مدت زمان بیهوشیش بیشتر میشه و در آخر تمامی خاطراتش رو از دست میده. اسم این بچه تاناکاست. این دو خط روایی در نگاه اول جدا و بی ربط بهم میان اما هر چی میریم جلوتر بیشتر درهم تنیده میشن که باید بگم خیلی جذاب بود! داستان سیر آروم و سیالی داشت، دیالوگها اصلا روی هوا نبودن و هر چیزی که گفته میشد یه اشاره مخصوصی به سیر اتفاقات داشت. مخصوصا چیزای که اوشیما میگفت تا جای که من حس کردم اوشیما چیزی بیشتر از یه کتابدار معمولیه! پن¹: خیلی کتاب معروفیه نه؟ البته که هست، من خودم سالها قبل توی سریال نوارد زرد دیدمش و توی ذهنم موند که حتما یه روزی بخونمش و خب خوندم اما و هزار اما. پن²: وقتی یه کتاب ژاپنی میخونم پیشفرض ذهنیم اینکه قراره با اساطیرشون رو به رو بشم اما چیزی که خوندم این نبود. اودیپ پدر را کشت و با مادر خود ازدواج کرد. من همیشه از داستان اودیپ دوری میکردم چون حتی باوجود اینکه اینطور هم نبود اما هتک حرمت بزرگی به حساب میومد و نمیشد ساده از کنارش رد شد. پس طبیعتا میتونید حدس بزنید که پسر ما پدر خودش رو کشت و بعد با مادرش ... ( جدا برام جالبه چرا اشارهی به این مسئله نشده بود تو معرفیا، اینقدر مسئله ساده و طبیعیه براتون؟) پن³: زیباترین بخشهای کتاب تماما مختص به ناکاتا بود، پیرمرد مهربونی که طی یک اتفاق اسرار امیز( به نظرم خودخواهی دختر ۱۸ سالهی ننری که نتونست از عشقش بگذره) زندگیش رو از دست داد اما با چیزای خیلی ساده خودش رو تسلا داد و جز خوبی کار دیگهای نکرد. ناکاتا مردی با نصف سایه بود که نمیدونم با چه منطقی اما قربانی خودخواهی میس سائهکی( خراب شه خونت زن😒) شد. حتی ماجرا فراتر از این حرفهاست( پسر میس سائه کی هم باعث بدبختیش بود) توی کتاب یه نظریه درباره سایهها وجود داشت که من فکر میکنم از دست موراکامی در رفته و ناکاتای بیچاره سایهش رو با دو نفر تقسیم کرده نه یه نفر!( سائهکی و پسرش) پن⁴: حالا بالاخره شرور داستان کی بود؟ بابای کافکا؟ من که بعید میدونم اون شرور تر از سائهکی مهربون و زیبا باشه🥹 ( خبرش بیاد) تا جای که داستان به اون نقطه زنای با محارم نرسیده بود من به شدت ازش خوشماومد اما بعد از این اتفاق که کاملا اگاهانه وخودخواسته بود و نویسنده تلاش میکرد تا تلطیفش کنه و براش تئوری بچینه از لذت افتادم و فقط خواستم تموم بشه. پن⁵: اگر شما از اون دست آدمهای حساس به محتوا هستید من پیشنهاد نمیکنم این کتاب رو بخونید، حتی با وجود سانسورهای زیادش هم خیلی واضح بود چه اتفاقاتی داره میوفته و خب واقعا مجبور نیستید هر کتاب معروفی رو بخونید! پن⁶: داستان گرههای بازنشده زیادی داره که موراکامی به امان خدا( شایدم کامیساما) ولشون کرده . انگار که خودشون خود به خود حل میشن. پن⁷: اره من بهش نیم میدم چون خیلی نرم و نازک داشت چیزای رو ساده انگاری میکرد که حتی یه آدم کور هم میفهمه و شعورش میرسه که غلط ان. ( زنای با محارم و دو جنس یا هیچ جنسیتی بودن اوشیمای نازنین) پن⁸: اوشیما واقعا کاراکتر نازنینی بود، اما خب فکر میکنم با ضعیف و قابل ترحمنشون دادنش( بیماریش) و زیبایی سادهش تبدیل به ابزاری شده بود تا موراکامی ماجرای جنسیتیش رو پیش ببره( برادر این واقعا نخنما شده دیگه)
(0/1000)
نظرات
4 روز پیش
دیدن چنین یادداشت هایی واقع خوبه. چون اینجوری کتاب دیگه ناشناخته نیست و موضوع اصلی زیر لایههای رنگ وارنگ و آزادی بزک کرده گم نمیشه
2
7
3 روز پیش
خواهرم تو برعکسی؟ ما این همه غر زدیم امتیاز کم دادیم تو میگی تمایل پیدا کردی بخونی؟ 😂
2
3 روز پیش
به دلایل مختلف، بعضی قلمها اصلاً توی اولویت خوندنم نیستن؛ مثل همین آقای موراکامی 👌
2
3 روز پیش
چه یادداشت کامل و خوبی که نوشتید. با اینکه فکر میکنم منم اگه این کتاب رو بخونم نظرم با نظر شما یکی خواهد بود اما کنجکاو شدم بخونمش😅
1
2
3 روز پیش
جالبه پس بخاطر همین چیزای بدش اینقدر معروفه؟ تازه یه عده شاکی اند چرا کتابهای موراکامی تو ایران سانسور میشه!!
1
1
3 روز پیش
نقدفوق العاده ای بود. برام جالب بودکه تاتهش خوندی من نصفه ولش کردم بس که پرت وپلابود. واقعانمیفهمم چرااینقدررررراین کتاب معروفه🤦🏻♀️
1
3 روز پیش
چقد حیف شد من موراکامیو رو خیلی دوست دارم میخواستم اینم بخونم.این قضیه جزو خط اصلی داستانه؟میشه اون صفحاتو نخوند؟ یاد زوربای یونانی افتادم انقدر ادمای متشخصی بهم معرفیش کردن گفتم لابد یه چیزی هست رفتم خوندمش فقط برام عجیب بود چجوری یه نفر خجالت نمیکشه این کتابو معرفی کنه؟بحث اعتقادیش برام مطرح نبود فقط اینکه یه آدم بتونه همچین کتابی رو ب بقیه معرفی کنه عجیبه.کل صفحات کتاب زوربا درمورد عشق مشمئز کننده اش به زن حرف میزد🤢🤢 زوربا هم حیف شد مثل کافکا در کرانه.
1
1
فرشته سجادی فر
3 روز پیش
1