یادداشت میم صالحی فر

        من خلاصه داستان این کتاب را که برای کودکان دبستانی نوشته شده می گویم، شما خودتان این داستان را که در باره انتظار و منتظر واقعی بودن است، قضاوت کنید و نمره بدهید!

نرگس منتظر پدرش است تا برای او یک گل بیاورد. مادرش به او می گوید که انتظار کشیدن به معنای بیکار نشستن نیست و باید برای آمدن بابا آماده شود و همه چیز را برای مراقبت گل آماده کند تا پدرش بفهمد که خیلی منتظرش بوده. سپس مادر به او می گوید اگر اتاقش را مرتب نکند پدرش فکر می کند که منتظرش نبوده! و نرگس هم با کمک مادرش همه اتاقش را مرتب می کند. صدای زنگ می آید و سپس پدر در را با کلید باز می کند! و داخل می شود. وقتی نرگس از پدرش می پرسد که چرا دیر کرده، پدر به او پاسخ می دهد که او از اول پشت در بوده! و منتظر بوده تا دخترش آماده شود و بگوید آماده است تا بعد از آن پدر داخل شود.

واقعا آیا برای کودک دبستانی انتظار را اینگونه تعریف کرد!؟ 
آیا انتظار به معنای درست کردن همه چیز است؟
اگر دختری اتاقش را مرتب کند یعنی خیلی منتظر پدرش بوده؟
پدری که کلید دارد چرا باید زنگ بزند؟
اصلا این یعنی چه که پدر از اول پشت در بوده و منتظر بوده تا صدای اماده بودن دخترش را بشنود و بعد وارد شود؟ کودک چه برداشتی از این قسمت خواهد داشت؟

چرا می خواهیم مفاهیم بزرگانه و ثقیل در مورد انتظار را این چنین، یعنی تنها با استفاده از یک شخصیت کودک و داستانی پیرامون او  برای کودک بازگو کنیم؟ ایا صرف این کار یعنی یک داستان کودکانه در مورد مهدویت نوشته ایم؟! کودک بعد از این کتاب قرار است به چه درکی از انتظار رسیده باشد؟
یک ستاره را هم تنها به تصویرگریش داده ام.

باید با دقت و تامل بیشتری در حوزه کودک عمل کرد، به خصوص در مورد موضوعی مثل مهدویت که جز اعتقادات ما شیعیان هست.
خوشبختانه نمونه خوب هم در این حوزه  و موضوع داریم، کتاب یک داستان دنباله دار که نوشته خانم ژوبرت  و چاپ به نشر.
      

24

(0/1000)

نظرات

من به رفتار این مادر میگم باج‌گیری از بچه و آزار روانی.
مگه محتوای این کتاب‌ها قبل از چاپ بررسی نمیشه؟!

0

اسب

اسب

1402/5/27

چه یادداشت خوبی نوشتید و چقدر لازمه بررسی کتاب‌های کودک. ادبیات کودک سرشار از ظرافت‌های ادبی و تصویری باید باشه و نمی‌دونم نشرهایی مثل جمکران از پشت کدوم بوته‌ای در اومدن که اینطور کتاب چاپ می‌کنند.

0

فاطمه

فاطمه

1402/5/27

🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

0

از نظرشون فقط بوس و بغل تو کتاب بزرگسال محتوای نامناسبه.
تو کتاب کودک هر چرتی که روح و روان بچه رو نشونه بره هم میشه چاپ کرد.

0

من که نفهمیدم عیبش چیه. بله انتظار به معنای آماده کردن شرایط و آمادگی داشتن برای پذیرشه.
و هیچ ایرادی نداره یه دختر اتاقشو مرتب کنه و به باباش بگه منتظرت بودم و برای شما اتاق رو اینطور مرتب کردم.
به نظرم داستان خوبیه.
2

0

به نظرتون این تعریف از انتظار برای کودک قابل درکه؟ ملموسه؟
 اگر هم بگیم این تعریف از انتطار درسته، ایا نویسنده تونسته اون رو در داستانی کودکانه ساده سازی کنه؟ روابط علت و معلولی اش رو درست  از اب دربیاره؟ 

0

میشه این کتاب رو به یک بچه بدیم ببینیم چی میگه و چقدر براش ملموسه 

0

داستان باید واقعی باشه تا بشه باهاش همذات پنداری کرد و بعد اون وقت تاثیر پذیرفت. یعنی چی که بابا پشت در بایسته و منتظر بمونه که دختر آماده بشه بعد بابا وارد بشه؟ کدوم بابایی تو واقعیت این کارو می کنه؟ اون وقت این دختر پس فردا به جای درک مفهوم انتظار برای امام زمان از باباش انتظار داره وایسه پشت در تا اتاقشو مرتب کنه. بابای بیچاره چه گناهی کرده😆

0

در نگاه اول به نظر داستای قوی ای نمیاد ولی من چون خودم داستان رو نخوندم نمی تونم در موردش نظری بدم، چون شما از زاویه ی دید خودتون به عنوان کسی که کتاب رو نپسندیده اون رو توصیف کردید. مثلا در مورد مرتب کردن اتاق، خب طبیعیه که برای آمدن مهمان هم ما خانه را مرتب می کنیم حتی جاهایی که احتمال کمی میدهیم مهمان به آن مکان سر بزند. این طور که من فهمیدم پدر قصد داشته یک گل برای دخترش بیاورد. آیا قرار بوده این گل در اتاق دختر نگهداری شود؟ اگر قرار است آنجا نگهداری شود پس تمیز و مرتب بودن اتاق در چشم پدر ارزشمند است. اینکه که فرمودید آیا انتظار به معنای درست کردن همه چیز است، از نگاه مادر به مسائل و تعریف فعالیت ها برای دخترش این طور برداشت کردید؟ فعالیت هایی که برای دختر تعریف شده با توجه به شرایط تصویر شده، از توان دختر خارجه یا فعالیت های حاشیه ای و کم اثر و بی اثر بوده یا اینکه فقط از نظر مخاطب انجامش سخت به نظر میاد؟ به نظرم وظیفه ی منتظر در زمان غیبت تلاش در حد توان برای درست کردن شرایط موجود و هموار کردن مسیر حرکت به سمت جامعه ی موعود است. متاسفانه نسخه ی pdf کتاب رو هم نیافتم فعلا که بخونم اما داستان خوبی که در موضوع مهدویت برای کودک و نوجوان خواندم، داستان گرگ گلستان از کتاب چوپان و پلیس مجموعه دلستان و گلستان بود. آماده بودن منتظر را به نظرم خوب نشان داده بود. 

0