بریده‌های کتاب سایه‌بان!

بدترین منتقد در ذهن شماست.

زندگی در عصری می‌گذرد که چیزهای نالازم از لوازم اصلی زندگی اند.

در پشت هرچیز به کمال رسیده، چیزی غم‌آور پنهان است.

مغز انسان آرمانی مدرن چیز مزخرفی‌ست؛ مثل یک مغازه‌ی سمساری، پر از گرد و خاک و چیزهای به درد نخور، و قیمت هر چیز بیش از ارزش واقعیش!

کسانی که صادقانه وفادار می‌مانند و تغییر نمی‌کنند فقط ذره کوچکی از محبت و شیفتگی رو شناخته‌اند. متغیرها و بی‌وفایان هستند که بخش‌های غمبار و فاجعه‌آور محبت رو می‌شناسند.

قدرت هر فکر به میزان باور شما به آن بستگی دارد.

احساسات مجموعه‌ای از اطلاعات اند.

آدم فکر می‌کند که خیلی ها به‌خاطر جرم های بزرگ، از بهشت محروم می‌شوند، اما نه ممکن است به‌خاطر کار خیر نکردن هم محروم شوند.

اهداف خطرناک اند، چراکه معنایی را که در زمان تلاش برای رسیدن به آن‌ها برای‌تان فراهم می‌کنند هنگام دستیابی از شما می‌گیرند.

می‌دانم که مرگ با مرگ جمع نمی‌شود؛ ضرب می‌شود.

عمر دروغ کوتاه است. دروغ می‌پوسد و می‌گندد و بویش همه‌جا را برمی‌دارد.

به خود واقعیت نزدیک بمان، آن را بشناس؛ مثل وقتی که همه‌چیز را درمورد کسی که عاشقش هستی می‌شناسی.

عمیقا در این دنیا غرق شوید. بوی باران و صدای برگ ها را حس کنید که در شب های طوفانی روی جاده خش‌‌خش می‌کنند. زندگی اینجاست، نه در یک سرزمین رویایی خیالی. اینجا، اکنون، شما به همین شکلی که هستید، من به همین شکلی که هستم، این دنیا به همین صورتی که هست، این‌ها چیز های خوبی اند، بهترین چیزها. بی نقص بودن، نسبت به زندگی در زمان حال هیچ برتری‌ای ندارد.