بریدههای کتاب ریحانه صحت ریحانه صحت 1403/11/25 همیشه برایت می نویسم جلد 1 مارتین گاندا 4.1 44 صفحۀ 68 فکر کنم او درواقع داشت سعی می کرد از من در برابر دانستن اینکه زندگی اش چقدر دشوار است مراقبت میکرد. 0 4 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 171 عضوی از طبیعت بودن یعنی بخشی از میل به حیات بودن. اگر مدت زیادی یک جا بمانی یادت میرود دنیا تا چه اندازه وسیع است. از طول و عرض جغرافیایی سر در نمی آوری، درست همان طور که نمی توان درک درستی از وسعت روح هر انسان داشت. اما وقتی آن وسعت را حس کنی وقتی چیزی آن را برایت فاش کند امید خواهی نخواهی جوانه میزند و درست مثل گل سنگی که از صخره جدا نمی شود. جانانه به تو می چسبد و رهایت نمی کند. 0 5 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 94 《...کتابخونه احتمالاته، مرگ هم دقیقاً نقطه مقابل امکان و احتماله می فهمی؟》 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 90 《...شاید هم نمیخواست مردنش رو ببینی، چون گربه هامی فهن، وقتی پایان عمرشون نزدیک بشه خیلی خوب این رو می دونن، رفت بیرون چون قرار بود بمیره خودش هم خبر داشت.》 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 82 تا حالا شده با خودتون فکر کنین《 چی شد که کارم به اینجا رسید؟》 انگار که توی به هزار تو گم شده باشین و همه ش هم تقصیر خودتون باشه، چون تک تک مسیرهای اشتباهی رو که رفتین خودتون انتخاب کردین؟ میدونین که راه های زیادی وجود داشته که میتونسته نجاتتون بده چون میتونین صدای آدم هایی رو بیرون از هزار تو بشنوین که موفق شدن ازش خارج بشن و حالا دارن با هم میگن و میخندن بعضی وقت ها هم از بین پرچینها یک نظر اونها رو میبینین مثل هیبتی مات بین برگها به نظر میاد خیلی خوش حالن که تونستن موفق بشن. البته شما هم ازشون متنفر نیستین بلکه بیشتر از خودتون متنفرین که تواناییهای اونها رو نداشتین و نتونستین همه مشکلات رو حل کنین آره تا حالا چنین فکری کردین؟ یا این هزار تو فقط برای منه ؟ 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 54 برتراند راسل مینویسد: 《 ترس از عشق همان ترس از زندگی است و کسی که از زندگی بترسد مرده ای بیش نیست.》 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 50 《این کتاب منبع تمام مشکلاتت و همچنین راه حل همه شونه.》 《خب، چی هست؟》 《اسمش کتاب حسرت هاست، عزیزم .》 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 49 《اما واقعیه نورا سید. هر چند اون واقعیتی نیست که تو درکش میکنی بهترین حالتی که میشه توصیفش کرد میانه هست نه زندگیه و نه مرگ اون زندگی واقعی که فکر میکنی نیست اما رویا هم نیست نه اینه و نه اون خیلی کوتاه بخوام بگم کتابخونه نیمه شبه》 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 48 《 هر زندگی میلیونها تصمیم رو شامل میشه بعضی از این تصمیم ها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته میشه نتیجه تغییر می کنه تغییری جبران ناپذیر که به نوبه خودش موجب تغییرات دیگه ای میشه...》 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 46 گفت: «بین زندگی و مرگ به کتابخونه هست توی اون کتابخونه هم طبقات کتاب تا ابد ادامه دارن هر کتاب موقعیت این رو بهت میده که یکی از زندگی هایی رو تجربه کنی که می تونستی داشته باشی تا ببینی اگه انتخاب های دیگه ای کرده بودی چی میشد.... اگه موقعیت این رو داشتی که حسرت هات رو از بین ببری کار متفاوتی انجام می دادی؟» 0 3 ریحانه صحت 1403/10/26 شمال ناکجا لیز کسلر 4.1 4 صفحۀ 230 (( شاید مجبور بشید مدتی نگهش دارید، ولی دنبالش میاد، قول میدم، بالاخره یه روز میاد اینجا )) 0 2 ریحانه صحت 1403/10/21 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 179 صفحۀ 105 مردی با صورت زخمی دید. به نظرش آشنا می آمد ولی نمی توانست بگوید کیست. در چشم هایش و در روحش مهربانی موج میزد، قلبش پر از عشق بود و توی دستش یک چاقو. 0 4 ریحانه صحت 1403/10/21 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 179 صفحۀ 118 گلرک لبخند زد: اولش مرداب بود مرداب دنیا رو پوشونده بود. مرداب دنیا بود و دنیا مرداب بود. زان آهی کشید: این داستان رو میدونم ولی مرداب تنها بود. دنیایی میخواست چشمی میخواست که با اون دنیا رو ببینه دلش به پشت قوی میخواست که بتونه باهاش جاهای مختلف بره. دلش پا میخواست تا راه بره دست میخواست که لمس کنه و دهان میخواست که بتونه بخونه اون وقت بود که مرداب هیولا شد و هیولا مرداب و بعد هیولا آواز شکل گرفتن دنیا رو خوند و دنیا و هیولا و مرداب همه جایگزین هم بودن همه شون سرشار از عشق بی پایان بودن. 0 5 ریحانه صحت 1403/10/21 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 179 صفحۀ 118 قلب از نور ستاره درست شده و زمان رنجش دوری و از دست دادن در تاریکی ریسمانی ناگسستنی است که بی نهایت را به بی نهایت وصل می کنند. قلب من برای قلبت آرزو می کند و آن آرزو حتمی است. وقتی دنیا می چرخد وقتی جهان بزرگ می شود. و وقتی راز عشق دوباره و دوباره در راز تو برملا می شود من رفته ام ولی برخواهم گشت 0 4 ریحانه صحت 1403/10/21 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 179 صفحۀ 119 روزی روزگاری جادوگر یه شعر از هیولای مرداب میگیره شاید این شعری بوده که دنیا رو ساخته شاید هم شعریه که دنیا باهاش تموم میشه. شاید هم کلاً یه چیز دیگه ست. تنها چیزی که من میدونم اینه که جادوگر اون شعر و زیر شنلش قایم کرده اون مال ماست ولی یه روز جادوش تموم میشه و بر می گرده مرداب و بعد از اون ما دیگه جادوگر نداریم. فقط داستاناش میمونه شاید اون هیولا رو پیدا کنه یا خودش هیولا بشه یا مرداب بشه یا شعر بشه. یا دنیا بشه. می دونی اینا همه به چیزن. 0 0 ریحانه صحت 1403/7/7 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 172 لوپین گفت: (( پدر خونده ی پسرم میشی ؟ )) هری من من کنان گفت : (( م...من؟ )) -آره تو، دورا هم موافقه، چه کسی بهتر از تو... -...خب باشه، ... ای بابا! ( همونطور که جیمز سیریوس و پدرخوانده هری کردم و بعد ... 🥲❤️🩹) 0 1 ریحانه صحت 1403/7/1 اوگی و من: سه قصه از سه شخصیت رمان اعجوبه آر.جی. پالاسیو 4.2 5 صفحۀ 343 این خصوصیت سامر داوسون است. موقع حرف زدن هرچه دلش میخواهد می گوید و برای دیگران اهمیت ندارد. حالا اگر من چنین چیزی را گفته بودم، همه می ریختند روی سرم و بهم میگفتند متظاهر! 0 4 ریحانه صحت 1403/7/1 اوگی و من: سه قصه از سه شخصیت رمان اعجوبه آر.جی. پالاسیو 4.2 5 صفحۀ 13 اگر با کسی رو به رو شدید که درگیر نبرد سختی است فقط محبت بکنید. ♡~ ایان مک لارن 0 1
بریدههای کتاب ریحانه صحت ریحانه صحت 1403/11/25 همیشه برایت می نویسم جلد 1 مارتین گاندا 4.1 44 صفحۀ 68 فکر کنم او درواقع داشت سعی می کرد از من در برابر دانستن اینکه زندگی اش چقدر دشوار است مراقبت میکرد. 0 4 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 171 عضوی از طبیعت بودن یعنی بخشی از میل به حیات بودن. اگر مدت زیادی یک جا بمانی یادت میرود دنیا تا چه اندازه وسیع است. از طول و عرض جغرافیایی سر در نمی آوری، درست همان طور که نمی توان درک درستی از وسعت روح هر انسان داشت. اما وقتی آن وسعت را حس کنی وقتی چیزی آن را برایت فاش کند امید خواهی نخواهی جوانه میزند و درست مثل گل سنگی که از صخره جدا نمی شود. جانانه به تو می چسبد و رهایت نمی کند. 0 5 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 94 《...کتابخونه احتمالاته، مرگ هم دقیقاً نقطه مقابل امکان و احتماله می فهمی؟》 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 90 《...شاید هم نمیخواست مردنش رو ببینی، چون گربه هامی فهن، وقتی پایان عمرشون نزدیک بشه خیلی خوب این رو می دونن، رفت بیرون چون قرار بود بمیره خودش هم خبر داشت.》 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 82 تا حالا شده با خودتون فکر کنین《 چی شد که کارم به اینجا رسید؟》 انگار که توی به هزار تو گم شده باشین و همه ش هم تقصیر خودتون باشه، چون تک تک مسیرهای اشتباهی رو که رفتین خودتون انتخاب کردین؟ میدونین که راه های زیادی وجود داشته که میتونسته نجاتتون بده چون میتونین صدای آدم هایی رو بیرون از هزار تو بشنوین که موفق شدن ازش خارج بشن و حالا دارن با هم میگن و میخندن بعضی وقت ها هم از بین پرچینها یک نظر اونها رو میبینین مثل هیبتی مات بین برگها به نظر میاد خیلی خوش حالن که تونستن موفق بشن. البته شما هم ازشون متنفر نیستین بلکه بیشتر از خودتون متنفرین که تواناییهای اونها رو نداشتین و نتونستین همه مشکلات رو حل کنین آره تا حالا چنین فکری کردین؟ یا این هزار تو فقط برای منه ؟ 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 54 برتراند راسل مینویسد: 《 ترس از عشق همان ترس از زندگی است و کسی که از زندگی بترسد مرده ای بیش نیست.》 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 50 《این کتاب منبع تمام مشکلاتت و همچنین راه حل همه شونه.》 《خب، چی هست؟》 《اسمش کتاب حسرت هاست، عزیزم .》 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 49 《اما واقعیه نورا سید. هر چند اون واقعیتی نیست که تو درکش میکنی بهترین حالتی که میشه توصیفش کرد میانه هست نه زندگیه و نه مرگ اون زندگی واقعی که فکر میکنی نیست اما رویا هم نیست نه اینه و نه اون خیلی کوتاه بخوام بگم کتابخونه نیمه شبه》 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 48 《 هر زندگی میلیونها تصمیم رو شامل میشه بعضی از این تصمیم ها بزرگ هستن و بعضی کوچیک. اما هر بار که تصمیمی گرفته میشه نتیجه تغییر می کنه تغییری جبران ناپذیر که به نوبه خودش موجب تغییرات دیگه ای میشه...》 0 1 ریحانه صحت 1403/11/18 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 108 صفحۀ 46 گفت: «بین زندگی و مرگ به کتابخونه هست توی اون کتابخونه هم طبقات کتاب تا ابد ادامه دارن هر کتاب موقعیت این رو بهت میده که یکی از زندگی هایی رو تجربه کنی که می تونستی داشته باشی تا ببینی اگه انتخاب های دیگه ای کرده بودی چی میشد.... اگه موقعیت این رو داشتی که حسرت هات رو از بین ببری کار متفاوتی انجام می دادی؟» 0 3 ریحانه صحت 1403/10/26 شمال ناکجا لیز کسلر 4.1 4 صفحۀ 230 (( شاید مجبور بشید مدتی نگهش دارید، ولی دنبالش میاد، قول میدم، بالاخره یه روز میاد اینجا )) 0 2 ریحانه صحت 1403/10/21 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 179 صفحۀ 105 مردی با صورت زخمی دید. به نظرش آشنا می آمد ولی نمی توانست بگوید کیست. در چشم هایش و در روحش مهربانی موج میزد، قلبش پر از عشق بود و توی دستش یک چاقو. 0 4 ریحانه صحت 1403/10/21 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 179 صفحۀ 118 گلرک لبخند زد: اولش مرداب بود مرداب دنیا رو پوشونده بود. مرداب دنیا بود و دنیا مرداب بود. زان آهی کشید: این داستان رو میدونم ولی مرداب تنها بود. دنیایی میخواست چشمی میخواست که با اون دنیا رو ببینه دلش به پشت قوی میخواست که بتونه باهاش جاهای مختلف بره. دلش پا میخواست تا راه بره دست میخواست که لمس کنه و دهان میخواست که بتونه بخونه اون وقت بود که مرداب هیولا شد و هیولا مرداب و بعد هیولا آواز شکل گرفتن دنیا رو خوند و دنیا و هیولا و مرداب همه جایگزین هم بودن همه شون سرشار از عشق بی پایان بودن. 0 5 ریحانه صحت 1403/10/21 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 179 صفحۀ 118 قلب از نور ستاره درست شده و زمان رنجش دوری و از دست دادن در تاریکی ریسمانی ناگسستنی است که بی نهایت را به بی نهایت وصل می کنند. قلب من برای قلبت آرزو می کند و آن آرزو حتمی است. وقتی دنیا می چرخد وقتی جهان بزرگ می شود. و وقتی راز عشق دوباره و دوباره در راز تو برملا می شود من رفته ام ولی برخواهم گشت 0 4 ریحانه صحت 1403/10/21 دختری که ماه را نوشید! کلی بارنهیل 3.6 179 صفحۀ 119 روزی روزگاری جادوگر یه شعر از هیولای مرداب میگیره شاید این شعری بوده که دنیا رو ساخته شاید هم شعریه که دنیا باهاش تموم میشه. شاید هم کلاً یه چیز دیگه ست. تنها چیزی که من میدونم اینه که جادوگر اون شعر و زیر شنلش قایم کرده اون مال ماست ولی یه روز جادوش تموم میشه و بر می گرده مرداب و بعد از اون ما دیگه جادوگر نداریم. فقط داستاناش میمونه شاید اون هیولا رو پیدا کنه یا خودش هیولا بشه یا مرداب بشه یا شعر بشه. یا دنیا بشه. می دونی اینا همه به چیزن. 0 0 ریحانه صحت 1403/7/7 هری پاتر و یادگاران مرگ جی. کی. رولینگ 4.7 32 صفحۀ 172 لوپین گفت: (( پدر خونده ی پسرم میشی ؟ )) هری من من کنان گفت : (( م...من؟ )) -آره تو، دورا هم موافقه، چه کسی بهتر از تو... -...خب باشه، ... ای بابا! ( همونطور که جیمز سیریوس و پدرخوانده هری کردم و بعد ... 🥲❤️🩹) 0 1 ریحانه صحت 1403/7/1 اوگی و من: سه قصه از سه شخصیت رمان اعجوبه آر.جی. پالاسیو 4.2 5 صفحۀ 343 این خصوصیت سامر داوسون است. موقع حرف زدن هرچه دلش میخواهد می گوید و برای دیگران اهمیت ندارد. حالا اگر من چنین چیزی را گفته بودم، همه می ریختند روی سرم و بهم میگفتند متظاهر! 0 4 ریحانه صحت 1403/7/1 اوگی و من: سه قصه از سه شخصیت رمان اعجوبه آر.جی. پالاسیو 4.2 5 صفحۀ 13 اگر با کسی رو به رو شدید که درگیر نبرد سختی است فقط محبت بکنید. ♡~ ایان مک لارن 0 1