بریدهای از کتاب کتابخانه نیمه شب اثر مت هیگ
1403/11/18
صفحۀ 82
تا حالا شده با خودتون فکر کنین《 چی شد که کارم به اینجا رسید؟》 انگار که توی به هزار تو گم شده باشین و همه ش هم تقصیر خودتون باشه، چون تک تک مسیرهای اشتباهی رو که رفتین خودتون انتخاب کردین؟ میدونین که راه های زیادی وجود داشته که میتونسته نجاتتون بده چون میتونین صدای آدم هایی رو بیرون از هزار تو بشنوین که موفق شدن ازش خارج بشن و حالا دارن با هم میگن و میخندن بعضی وقت ها هم از بین پرچینها یک نظر اونها رو میبینین مثل هیبتی مات بین برگها به نظر میاد خیلی خوش حالن که تونستن موفق بشن. البته شما هم ازشون متنفر نیستین بلکه بیشتر از خودتون متنفرین که تواناییهای اونها رو نداشتین و نتونستین همه مشکلات رو حل کنین آره تا حالا چنین فکری کردین؟ یا این هزار تو فقط برای منه ؟
تا حالا شده با خودتون فکر کنین《 چی شد که کارم به اینجا رسید؟》 انگار که توی به هزار تو گم شده باشین و همه ش هم تقصیر خودتون باشه، چون تک تک مسیرهای اشتباهی رو که رفتین خودتون انتخاب کردین؟ میدونین که راه های زیادی وجود داشته که میتونسته نجاتتون بده چون میتونین صدای آدم هایی رو بیرون از هزار تو بشنوین که موفق شدن ازش خارج بشن و حالا دارن با هم میگن و میخندن بعضی وقت ها هم از بین پرچینها یک نظر اونها رو میبینین مثل هیبتی مات بین برگها به نظر میاد خیلی خوش حالن که تونستن موفق بشن. البته شما هم ازشون متنفر نیستین بلکه بیشتر از خودتون متنفرین که تواناییهای اونها رو نداشتین و نتونستین همه مشکلات رو حل کنین آره تا حالا چنین فکری کردین؟ یا این هزار تو فقط برای منه ؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.