بریده‌ای از کتاب دختری که ماه را نوشید! اثر کلی بارنهیل

بریدۀ کتاب

صفحۀ 105

مردی با صورت زخمی دید. به نظرش آشنا می آمد ولی نمی توانست بگوید کیست. در چشم هایش و در روحش مهربانی موج میزد، قلبش پر از عشق بود و توی دستش یک چاقو.

مردی با صورت زخمی دید. به نظرش آشنا می آمد ولی نمی توانست بگوید کیست. در چشم هایش و در روحش مهربانی موج میزد، قلبش پر از عشق بود و توی دستش یک چاقو.

11

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.