بریدهای از کتاب دختری که ماه را نوشید! اثر کلی بارنهیل
1403/10/21
صفحۀ 105
مردی با صورت زخمی دید. به نظرش آشنا می آمد ولی نمی توانست بگوید کیست. در چشم هایش و در روحش مهربانی موج میزد، قلبش پر از عشق بود و توی دستش یک چاقو.
مردی با صورت زخمی دید. به نظرش آشنا می آمد ولی نمی توانست بگوید کیست. در چشم هایش و در روحش مهربانی موج میزد، قلبش پر از عشق بود و توی دستش یک چاقو.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.