بریده‌ای از کتاب دختری که ماه را نوشید! اثر کلی بارنهیل

بریدۀ کتاب

صفحۀ 119

روزی روزگاری جادوگر یه شعر از هیولای مرداب میگیره شاید این شعری بوده که دنیا رو ساخته شاید هم شعریه که دنیا باهاش تموم میشه. شاید هم کلاً یه چیز دیگه ست. تنها چیزی که من میدونم اینه که جادوگر اون شعر و زیر شنلش قایم کرده اون مال ماست ولی یه روز جادوش تموم میشه و بر می گرده مرداب و بعد از اون ما دیگه جادوگر نداریم. فقط داستاناش میمونه شاید اون هیولا رو پیدا کنه یا خودش هیولا بشه یا مرداب بشه یا شعر بشه. یا دنیا بشه. می دونی اینا همه به چیزن.

روزی روزگاری جادوگر یه شعر از هیولای مرداب میگیره شاید این شعری بوده که دنیا رو ساخته شاید هم شعریه که دنیا باهاش تموم میشه. شاید هم کلاً یه چیز دیگه ست. تنها چیزی که من میدونم اینه که جادوگر اون شعر و زیر شنلش قایم کرده اون مال ماست ولی یه روز جادوش تموم میشه و بر می گرده مرداب و بعد از اون ما دیگه جادوگر نداریم. فقط داستاناش میمونه شاید اون هیولا رو پیدا کنه یا خودش هیولا بشه یا مرداب بشه یا شعر بشه. یا دنیا بشه. می دونی اینا همه به چیزن.

6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.