بریدههای کتاب مایا مایا دیروز Kafka on the shore هاروکی موراکامی 3.9 74 صفحۀ 270 People who look normal and live a normal lif e -they're the ones you have to watch out for 0 0 مایا 6 روز پیش روزها در کتاب فروشی موریساکی ساتوشی یاگی ساوا 3.5 37 صفحۀ 36 تاکاکو، تنها کاری که می کنی خوابیدنه. تو هیولای خوابی 0 0 مایا 6 روز پیش روزها در کتاب فروشی موریساکی ساتوشی یاگی ساوا 3.5 37 صفحۀ 9 من هیچ وقت در بیان احساساتم این قدر خوب نبوده ام. فقط به محض اینکه تنها می شوم، مسائل را سبک سنگین می کنم و می توانم از احساسات واقعی ام سر دربیاورم 0 0 مایا 7 روز پیش Kafka on the shore هاروکی موراکامی 3.9 74 صفحۀ 238 I never knew the world was full of so many beautiful, natural sounds. I've ignored them my entire life, but not now 0 0 مایا 1403/12/22 اگر گربه ها از جهان ناپدید می شدند گنکی کاوامورا 3.1 1 صفحۀ 135 تو می تونی خودت رو قانع کنی که شاد یا ناراحت باشی. فقط به این بستگی داره چطور انتخاب می کنی تا اتفاقات رو ببینی. 0 1 مایا 1403/12/13 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 74 صفحۀ 21 مهم نیست چقدر از اینجا دور بشوی. فاصله هیچ گرهی از کار وا نمی کند 0 2 مایا 1403/12/13 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.8 10 صفحۀ 23 ای کاش زودتر بزرگ و قوی می شدم تا دیگر چنین موضوعات بی اهمیتی این طور آشفته ام نکنند 0 1 مایا 1403/12/10 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.8 10 صفحۀ 12 اینکه می گویند صبح ها احساس سلامتی می کنید، دروغ محض است. صبح ها خاکستری اند، همیشه یکسان. 0 0 مایا 1403/12/2 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.7 101 صفحۀ 18 گل ها از یاد بردند که باغبان آنها را کوچک آفریده است. سر کشیدند و بلند شدند. ما نتوانستیم با گل ها بجنگیم. ما نتوانستیم آنها را از خاک جدا کنیم. آنها ریشه هایی یافتند که ده سال خاک نمناک باغ را مکیده بودند. گل ها از درخت های بلند و سایه بان های برگ نترسیدند. 0 1 مایا 1403/12/2 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.7 101 صفحۀ 14 هلیا بدان که من به سوی تو بازنخواهم گشت. تو بیدار می شینی تا انتظار، پشیمانی بیافریند. بگذار تا تمام وجودت تسلیم شدگی را با نفرین بیامیزد، زیرا که نفرین، بی ریاترین پیام آور درماندگی ست. 0 0 مایا 1403/11/9 بیگانه آلبر کامو 4.0 213 صفحۀ 45 گفت من آدم عجیبی هستم، او هم بی شک به همین خاطر دوستم دارد، ولی شاید هم روزی باز به همین دلیل از من متنفر شود 0 3 مایا 1403/11/9 وقتی اثری هنری بودم اریک امانوئل اشمیت 3.7 25 صفحۀ 11 هر بار دست به خودکشی زدم ناموفق بود. راستش در هر کاری ناموفق بودم: هم در زندگی هم در خودکشی، از همه بدتر این وضعیت برایم عادت شده بود، روی کره زمین هزاران نفر مثل من به هیچ دردی نمی خورند، نباید از خودم بیشتر از این انتظار داشته باشم 0 0 مایا 1403/11/6 بوف کور صادق هدایت 3.6 173 صفحۀ 4 فقط می ترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم 0 1 مایا 1403/11/6 بوف کور صادق هدایت 3.6 173 صفحۀ 10 در این دنیا پست یا عشق او را میخواستم و یا عشق هیچکس را 0 0 مایا 1403/11/6 دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد آنا گاوالدا 3.1 16 صفحۀ 121 من سال ها باور داشتم که این زن از زندگی من بیرون است، این که او به دنیای گذشته تعلق دارد. دنیایی متعلق به زمانی که من جوان و رمانتیک بودم، هنگامی که باور داشتم عشق تا ابد ادامه می یابد و هیچ چیز والاتر از عشقی که نسبت به او داشتم، نبود. 0 11 مایا 1403/9/23 ما تمامش می کنیم کالین هوور 3.7 146 صفحۀ 134 «مامان اون می خواست به زور باهات بخوابه!» دوباره سرشو تکون داد و گفت:«این جوری نیس، لیلی. ما زن و شوهریم و بعضی وقتا ازدواج مثل... تو برای درک این چیزا خیلی بچه ایی» یه دقیقه ساکته ساکت شدم و بعد گفتم:«امیدوارم هیچوقت نفهمم.» این موقع بود که زد زیر گریه 0 0 مایا 1403/9/23 شایو اوسامو دازایی 3.7 9 صفحۀ 112 همانطور که آدم حق زندگی دارد، حق مردن نیز باید داشته باشد. 0 3
بریدههای کتاب مایا مایا دیروز Kafka on the shore هاروکی موراکامی 3.9 74 صفحۀ 270 People who look normal and live a normal lif e -they're the ones you have to watch out for 0 0 مایا 6 روز پیش روزها در کتاب فروشی موریساکی ساتوشی یاگی ساوا 3.5 37 صفحۀ 36 تاکاکو، تنها کاری که می کنی خوابیدنه. تو هیولای خوابی 0 0 مایا 6 روز پیش روزها در کتاب فروشی موریساکی ساتوشی یاگی ساوا 3.5 37 صفحۀ 9 من هیچ وقت در بیان احساساتم این قدر خوب نبوده ام. فقط به محض اینکه تنها می شوم، مسائل را سبک سنگین می کنم و می توانم از احساسات واقعی ام سر دربیاورم 0 0 مایا 7 روز پیش Kafka on the shore هاروکی موراکامی 3.9 74 صفحۀ 238 I never knew the world was full of so many beautiful, natural sounds. I've ignored them my entire life, but not now 0 0 مایا 1403/12/22 اگر گربه ها از جهان ناپدید می شدند گنکی کاوامورا 3.1 1 صفحۀ 135 تو می تونی خودت رو قانع کنی که شاد یا ناراحت باشی. فقط به این بستگی داره چطور انتخاب می کنی تا اتفاقات رو ببینی. 0 1 مایا 1403/12/13 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 74 صفحۀ 21 مهم نیست چقدر از اینجا دور بشوی. فاصله هیچ گرهی از کار وا نمی کند 0 2 مایا 1403/12/13 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.8 10 صفحۀ 23 ای کاش زودتر بزرگ و قوی می شدم تا دیگر چنین موضوعات بی اهمیتی این طور آشفته ام نکنند 0 1 مایا 1403/12/10 صبح خاکستری اوسامو دازایی 3.8 10 صفحۀ 12 اینکه می گویند صبح ها احساس سلامتی می کنید، دروغ محض است. صبح ها خاکستری اند، همیشه یکسان. 0 0 مایا 1403/12/2 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.7 101 صفحۀ 18 گل ها از یاد بردند که باغبان آنها را کوچک آفریده است. سر کشیدند و بلند شدند. ما نتوانستیم با گل ها بجنگیم. ما نتوانستیم آنها را از خاک جدا کنیم. آنها ریشه هایی یافتند که ده سال خاک نمناک باغ را مکیده بودند. گل ها از درخت های بلند و سایه بان های برگ نترسیدند. 0 1 مایا 1403/12/2 بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادر ابراهیمی 3.7 101 صفحۀ 14 هلیا بدان که من به سوی تو بازنخواهم گشت. تو بیدار می شینی تا انتظار، پشیمانی بیافریند. بگذار تا تمام وجودت تسلیم شدگی را با نفرین بیامیزد، زیرا که نفرین، بی ریاترین پیام آور درماندگی ست. 0 0 مایا 1403/11/9 بیگانه آلبر کامو 4.0 213 صفحۀ 45 گفت من آدم عجیبی هستم، او هم بی شک به همین خاطر دوستم دارد، ولی شاید هم روزی باز به همین دلیل از من متنفر شود 0 3 مایا 1403/11/9 وقتی اثری هنری بودم اریک امانوئل اشمیت 3.7 25 صفحۀ 11 هر بار دست به خودکشی زدم ناموفق بود. راستش در هر کاری ناموفق بودم: هم در زندگی هم در خودکشی، از همه بدتر این وضعیت برایم عادت شده بود، روی کره زمین هزاران نفر مثل من به هیچ دردی نمی خورند، نباید از خودم بیشتر از این انتظار داشته باشم 0 0 مایا 1403/11/6 بوف کور صادق هدایت 3.6 173 صفحۀ 4 فقط می ترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم 0 1 مایا 1403/11/6 بوف کور صادق هدایت 3.6 173 صفحۀ 10 در این دنیا پست یا عشق او را میخواستم و یا عشق هیچکس را 0 0 مایا 1403/11/6 دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد آنا گاوالدا 3.1 16 صفحۀ 121 من سال ها باور داشتم که این زن از زندگی من بیرون است، این که او به دنیای گذشته تعلق دارد. دنیایی متعلق به زمانی که من جوان و رمانتیک بودم، هنگامی که باور داشتم عشق تا ابد ادامه می یابد و هیچ چیز والاتر از عشقی که نسبت به او داشتم، نبود. 0 11 مایا 1403/9/23 ما تمامش می کنیم کالین هوور 3.7 146 صفحۀ 134 «مامان اون می خواست به زور باهات بخوابه!» دوباره سرشو تکون داد و گفت:«این جوری نیس، لیلی. ما زن و شوهریم و بعضی وقتا ازدواج مثل... تو برای درک این چیزا خیلی بچه ایی» یه دقیقه ساکته ساکت شدم و بعد گفتم:«امیدوارم هیچوقت نفهمم.» این موقع بود که زد زیر گریه 0 0 مایا 1403/9/23 شایو اوسامو دازایی 3.7 9 صفحۀ 112 همانطور که آدم حق زندگی دارد، حق مردن نیز باید داشته باشد. 0 3