بریده‌ای از کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم اثر نادر ابراهیمی

مایا

مایا

1403/12/2

بریدۀ کتاب

صفحۀ 18

گل ها از یاد بردند که باغبان آنها را کوچک آفریده است. سر کشیدند و بلند شدند. ما نتوانستیم با گل ها بجنگیم. ما نتوانستیم آنها را از خاک جدا کنیم. آنها ریشه هایی یافتند که ده سال خاک نمناک باغ را مکیده بودند. گل ها از درخت های بلند و سایه بان های برگ نترسیدند.

گل ها از یاد بردند که باغبان آنها را کوچک آفریده است. سر کشیدند و بلند شدند. ما نتوانستیم با گل ها بجنگیم. ما نتوانستیم آنها را از خاک جدا کنیم. آنها ریشه هایی یافتند که ده سال خاک نمناک باغ را مکیده بودند. گل ها از درخت های بلند و سایه بان های برگ نترسیدند.

13

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.