بریدههای کتاب ماهـــی ماهـــی 4 روز پیش مستاجر وایلدفل هال آن برونته 4.0 15 صفحۀ 561 به نزدیکی پرتگاه همان دره مخوفی رسیده بود که از تصورش به رعشه می افتاد و با هیچ دعا و استغاثه ای از آن نجات نمی یافت. دیگر هیچ چیز تسلایش نمی داد. تلاشهای در هم بر هم هترزلی برای دلداری دادن به هیچ نتیجه ای نمی رسید. دیگر به هیچ چیز دلش خوش نمی شد زندگی با همه علائقش، دغدغه های حقیرش و لذت های زودگذرش مسخره بازی ظالمانه ای بیش نبود. 0 0 ماهـــی 4 روز پیش مستاجر وایلدفل هال آن برونته 4.0 15 صفحۀ 562 «مرگ خیلی ترسناک است طاقت ندارم نمی دانی، هلن ... نمی توانی تصور کنی چیست، چون رو به رویت قرار نگرفته. وقتی دفنم کردید بر می گردی سرکار و زندگی ات و مثل همیشه شاد خواهی بود ودنیا ادامه خواهد یافت، همان طور پر جنب و جوش و سرخوش انگار نه انگار که من هم زمانی در همین دنیا بوده ام. من در گور خود ...! 0 0 ماهـــی 1404/1/2 مستاجر وایلدفل هال آن برونته 4.0 15 صفحۀ 359 عجیب است که گاهی بر پریشانی یکدیگر می گرییم اما قطره اشکی برای خودمان نمی ریزیم! 0 2 ماهـــی 1403/12/15 پدرکشی آملی نوتومب 3.4 3 صفحۀ 80 هدف غایی رقص نمایش جسم است. همهٔ ما سالها با این سوء برداشت زیسته ایم که هر شخصی صاحب یک بدن است. اکثر ما این بدن را تصرف نکرده ایم یا آن قدر بدن را به کار گرفته ایم که بیشتر شبیه است به تمسخر و اتلاف جسم مثل آن کاخ هایی که در ایتالیا با معماری شگفت انگیز روم باستان به جای تبدیل شدن به اماکنی برای لذت و خوشگذرانی پر شده اند از دفاتر شرکتهای بین المللی معروف. هیچ کس مانند رقصنده ساکن تمامیت جسم خود نیست! 0 0 ماهـــی 1403/12/10 سرود آین رند 3.8 9 صفحۀ 3 از تمام آنچه از بشریت برجای مانده بود، تنها یک نفر شهامت و جسارت داشت که بیندیشد بجويد و عشق بورزد. او برابری ۲۵۲۱-۷، که دانشش را کفر خائنانه دانستند تا پای مرگ رفت و واژه گم شده و مقدس من» را زنده کرد. 0 1 ماهـــی 1403/11/29 شرم آنی ارنو 3.0 2 صفحۀ 90 در شرم از همه بدتر این است که گمان میکنیم تنها شخصی هستیم که آن را تجربه میکنیم. 0 4 ماهـــی 1403/11/27 شرم آنی ارنو 3.0 2 صفحۀ 80 پروست در این باره می نویسد که حافظه ما خارج از وجودمان است، در یک جریان هوای بارانی بوی اولین آتش پاییزی ... چیزهای مربوط به طبیعت که با بازگشتشان به ثبات شخص اطمینان می بخشند. برای من -- و شاید برای همه کسانی که هم دوره ام بودند -- و همه خاطراتشان مربوط به یک تیوب تابستانی به یک کمربند مد روز و به چیزهایی بود که در معرض نابودی بودند، حافظه هیچ دلیلی بر ثبات و یا هویتمان فراهم نمی آورد. من را وادار می کند تا تکه تکه های وجودم و بعد تاریخی ام را حس و تأیید کنم. 0 16 ماهـــی 1403/11/27 مستاجر وایلدفل هال آن برونته 4.0 15 صفحۀ 54 قلبش شبیه گیاه حساسی بود که یک لحظه در آفتاب می شکفد اما با کوچک ترین تلنگر یا خفیف ترین نسیمی جمع می شود و می رود توی خودش. 0 39 ماهـــی 1403/11/25 مستاجر وایلدفل هال آن برونته 4.0 15 صفحۀ 46 بسیار خوب، اما شما گفتید فقط با وسوسه است که درستکاری قوام پیدا می کند... در ضمن به نظر شما زن را نباید در معرض وسوسه قرار داد یا با بدی ها آشنا کرد یا هر چیز دیگری از این قبیل پس لابد تصور می کنید که زن ذاتاً بدکار و ضعيف النفس است و نمی تواند در برابر وسوسه مقاومت کند...فقط تا وقتی پاک و معصوم است که در جهل باشد و محدود. درستکاری واقعی در وجودش نیست و نباید از گناه و بدی با او حرف زد، چون بلافاصله بدکار یا گناهکار می شود و هر چه بیشتر بداند و آزادی اش بیشتر بشود بدکاری و تباهی اش هم بیشتر می شود.... اما خب جنس برتر ذاتاً میل به درستکاری دارد، مقاومتش بیشتر است و هر چه با امتحان ها و خطرهای بیشتری روبه رو بشود این قوه مقاومت در او بیشتر می شود ... !!!! 0 1 ماهـــی 1403/11/23 گزینه اشعار مهدی اخوان ثالث مهدی اخوان ثالث 4.6 3 صفحۀ 10 بر لبت بود لب من که ملائک ز سپهر همه دیدند و بدین بخت ستودند مرا پیش از این من چه بگویم دگر "امید" که دوش ناز و نوش و لب جانان، همه بودند مرا چشم دارم که نصیبم شود این دولت باز گرچه دانم که بسی چشم حسودند مرا 0 1 ماهـــی 1403/11/22 بادها ماریو بارگاس یوسا 3.6 5 صفحۀ 45 ساعت هایی که با او گذشت امری لذت بخش نبود؟! کشفی که پس از آن شعری سروده می شد،عیش از کنار هم بودن و لذتِ شوق و شادی ،احساس اینکه زمان زوال میابد و شخصی به جاودانگیِ در لحظه دست مییابد که وجد جسمانی ایجاد میکند. 5 30 ماهـــی 1403/11/22 بادها ماریو بارگاس یوسا 3.6 5 صفحۀ 12 این آزادیِ دنیایِ بردگانِ شادمان و سرکوب شدت است :)! 0 1 ماهـــی 1403/11/22 بادها ماریو بارگاس یوسا 3.6 5 صفحۀ 10 اما برای آدم هایی مثل من که متعلق به دوران دیگری هستیم زندگی بدون کتاب فروشیها کتابخانهها و سینماها زندگی بی روحیست. اگر نام چنین چیزی پیشرفت است امیدوارم باعث و بانی آن را به جایی تبعید کنند که خبری از نور خورشید نباشد. 0 2 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.3 20 صفحۀ 80 همیشه به این درک رسیده ام که تنهایی حساب و کتاب دقیق میطلبد باید حسابش را داشته باشی عین پول توی کیفت باید بدانی چه قدر وقت برای تلف کردن در بساطت هست تا پیش از شام چه قدر وقت داری چه قدر مانده تا وقت خواب 0 0 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.3 20 صفحۀ 130 هیچ وقت یک جا قرار نگرفته ام پیوسته در حرکت بوده ام همیشه کارم همین بوده دائم چشم انتظار بوده ام به جایی بروم یا از جایی بازگردم یا بگریزم همیشه چمدان کوچکم دم دستم بوده در حال پروخالی شدن کیف دستی ام روی دامن کمی پول در آن است با کتابی برای خواندن آیا اصلاً جایی وجود دارد که ما در حال گذر از آن نباشیم؟ 0 17 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.3 20 صفحۀ 130 سرگردان گمشده، سردرگم ناسازگار گم گشته آواره مبهوت، سرگشته در به در واژگونه وصلم به این قطار واژگان مرتبط در همین کلمه ها سکنا گرفته ام، این کلمه ها پایم را روی زمین بند می کنند. 0 0 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.3 20 صفحۀ 110 وقتی آدم خونه ش رو عوض میکنه همیشه یه چیزی گم میکنه. هر جابه جایی ای زیر پای آدم رو خالی میکنه همیشه یه جورهایی آدم رو قال میذاره 0 0 ماهـــی 1403/11/17 اتاقی از آن خود ویرجینیا وولف 3.8 25 صفحۀ 14 کلمه ی فمنیست نخستین بار در ۲۷ آوریل ۱۸۹۵ در مجله ی آتنیوم در نقد کتابی مطرح شد ، در تعریف زنی (( که قابلیت جنگیدن برای کسب استقلال خود را دارد)) 0 0 ماهـــی 1403/11/16 آرایش دشمن آملی نوتومب 3.9 26 صفحۀ 86 این نیاز آدمها به اینکه دیگران را متهم به تباه کردن هستی شان کنند خنده دار است. در حالی که خودشان خیلی خوب از پس این کار برمی آیند. بدون نیاز به کمک کسی! 0 0 ماهـــی 1403/11/16 آرایش دشمن آملی نوتومب 3.9 26 صفحۀ 71 موازین اخلاقی آدمها باهم فرق دارد. معیار من برای ارزیابی کارها میزان لذت بخش بودنشان است. حظ هدف نهایی هستی است و نیاز به هیچ توجیهی ندارد و عمل بیشوق شر بی دلیل است، مخمصه فلاکت بار و غیرقابل دفاع 0 0
بریدههای کتاب ماهـــی ماهـــی 4 روز پیش مستاجر وایلدفل هال آن برونته 4.0 15 صفحۀ 561 به نزدیکی پرتگاه همان دره مخوفی رسیده بود که از تصورش به رعشه می افتاد و با هیچ دعا و استغاثه ای از آن نجات نمی یافت. دیگر هیچ چیز تسلایش نمی داد. تلاشهای در هم بر هم هترزلی برای دلداری دادن به هیچ نتیجه ای نمی رسید. دیگر به هیچ چیز دلش خوش نمی شد زندگی با همه علائقش، دغدغه های حقیرش و لذت های زودگذرش مسخره بازی ظالمانه ای بیش نبود. 0 0 ماهـــی 4 روز پیش مستاجر وایلدفل هال آن برونته 4.0 15 صفحۀ 562 «مرگ خیلی ترسناک است طاقت ندارم نمی دانی، هلن ... نمی توانی تصور کنی چیست، چون رو به رویت قرار نگرفته. وقتی دفنم کردید بر می گردی سرکار و زندگی ات و مثل همیشه شاد خواهی بود ودنیا ادامه خواهد یافت، همان طور پر جنب و جوش و سرخوش انگار نه انگار که من هم زمانی در همین دنیا بوده ام. من در گور خود ...! 0 0 ماهـــی 1404/1/2 مستاجر وایلدفل هال آن برونته 4.0 15 صفحۀ 359 عجیب است که گاهی بر پریشانی یکدیگر می گرییم اما قطره اشکی برای خودمان نمی ریزیم! 0 2 ماهـــی 1403/12/15 پدرکشی آملی نوتومب 3.4 3 صفحۀ 80 هدف غایی رقص نمایش جسم است. همهٔ ما سالها با این سوء برداشت زیسته ایم که هر شخصی صاحب یک بدن است. اکثر ما این بدن را تصرف نکرده ایم یا آن قدر بدن را به کار گرفته ایم که بیشتر شبیه است به تمسخر و اتلاف جسم مثل آن کاخ هایی که در ایتالیا با معماری شگفت انگیز روم باستان به جای تبدیل شدن به اماکنی برای لذت و خوشگذرانی پر شده اند از دفاتر شرکتهای بین المللی معروف. هیچ کس مانند رقصنده ساکن تمامیت جسم خود نیست! 0 0 ماهـــی 1403/12/10 سرود آین رند 3.8 9 صفحۀ 3 از تمام آنچه از بشریت برجای مانده بود، تنها یک نفر شهامت و جسارت داشت که بیندیشد بجويد و عشق بورزد. او برابری ۲۵۲۱-۷، که دانشش را کفر خائنانه دانستند تا پای مرگ رفت و واژه گم شده و مقدس من» را زنده کرد. 0 1 ماهـــی 1403/11/29 شرم آنی ارنو 3.0 2 صفحۀ 90 در شرم از همه بدتر این است که گمان میکنیم تنها شخصی هستیم که آن را تجربه میکنیم. 0 4 ماهـــی 1403/11/27 شرم آنی ارنو 3.0 2 صفحۀ 80 پروست در این باره می نویسد که حافظه ما خارج از وجودمان است، در یک جریان هوای بارانی بوی اولین آتش پاییزی ... چیزهای مربوط به طبیعت که با بازگشتشان به ثبات شخص اطمینان می بخشند. برای من -- و شاید برای همه کسانی که هم دوره ام بودند -- و همه خاطراتشان مربوط به یک تیوب تابستانی به یک کمربند مد روز و به چیزهایی بود که در معرض نابودی بودند، حافظه هیچ دلیلی بر ثبات و یا هویتمان فراهم نمی آورد. من را وادار می کند تا تکه تکه های وجودم و بعد تاریخی ام را حس و تأیید کنم. 0 16 ماهـــی 1403/11/27 مستاجر وایلدفل هال آن برونته 4.0 15 صفحۀ 54 قلبش شبیه گیاه حساسی بود که یک لحظه در آفتاب می شکفد اما با کوچک ترین تلنگر یا خفیف ترین نسیمی جمع می شود و می رود توی خودش. 0 39 ماهـــی 1403/11/25 مستاجر وایلدفل هال آن برونته 4.0 15 صفحۀ 46 بسیار خوب، اما شما گفتید فقط با وسوسه است که درستکاری قوام پیدا می کند... در ضمن به نظر شما زن را نباید در معرض وسوسه قرار داد یا با بدی ها آشنا کرد یا هر چیز دیگری از این قبیل پس لابد تصور می کنید که زن ذاتاً بدکار و ضعيف النفس است و نمی تواند در برابر وسوسه مقاومت کند...فقط تا وقتی پاک و معصوم است که در جهل باشد و محدود. درستکاری واقعی در وجودش نیست و نباید از گناه و بدی با او حرف زد، چون بلافاصله بدکار یا گناهکار می شود و هر چه بیشتر بداند و آزادی اش بیشتر بشود بدکاری و تباهی اش هم بیشتر می شود.... اما خب جنس برتر ذاتاً میل به درستکاری دارد، مقاومتش بیشتر است و هر چه با امتحان ها و خطرهای بیشتری روبه رو بشود این قوه مقاومت در او بیشتر می شود ... !!!! 0 1 ماهـــی 1403/11/23 گزینه اشعار مهدی اخوان ثالث مهدی اخوان ثالث 4.6 3 صفحۀ 10 بر لبت بود لب من که ملائک ز سپهر همه دیدند و بدین بخت ستودند مرا پیش از این من چه بگویم دگر "امید" که دوش ناز و نوش و لب جانان، همه بودند مرا چشم دارم که نصیبم شود این دولت باز گرچه دانم که بسی چشم حسودند مرا 0 1 ماهـــی 1403/11/22 بادها ماریو بارگاس یوسا 3.6 5 صفحۀ 45 ساعت هایی که با او گذشت امری لذت بخش نبود؟! کشفی که پس از آن شعری سروده می شد،عیش از کنار هم بودن و لذتِ شوق و شادی ،احساس اینکه زمان زوال میابد و شخصی به جاودانگیِ در لحظه دست مییابد که وجد جسمانی ایجاد میکند. 5 30 ماهـــی 1403/11/22 بادها ماریو بارگاس یوسا 3.6 5 صفحۀ 12 این آزادیِ دنیایِ بردگانِ شادمان و سرکوب شدت است :)! 0 1 ماهـــی 1403/11/22 بادها ماریو بارگاس یوسا 3.6 5 صفحۀ 10 اما برای آدم هایی مثل من که متعلق به دوران دیگری هستیم زندگی بدون کتاب فروشیها کتابخانهها و سینماها زندگی بی روحیست. اگر نام چنین چیزی پیشرفت است امیدوارم باعث و بانی آن را به جایی تبعید کنند که خبری از نور خورشید نباشد. 0 2 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.3 20 صفحۀ 80 همیشه به این درک رسیده ام که تنهایی حساب و کتاب دقیق میطلبد باید حسابش را داشته باشی عین پول توی کیفت باید بدانی چه قدر وقت برای تلف کردن در بساطت هست تا پیش از شام چه قدر وقت داری چه قدر مانده تا وقت خواب 0 0 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.3 20 صفحۀ 130 هیچ وقت یک جا قرار نگرفته ام پیوسته در حرکت بوده ام همیشه کارم همین بوده دائم چشم انتظار بوده ام به جایی بروم یا از جایی بازگردم یا بگریزم همیشه چمدان کوچکم دم دستم بوده در حال پروخالی شدن کیف دستی ام روی دامن کمی پول در آن است با کتابی برای خواندن آیا اصلاً جایی وجود دارد که ما در حال گذر از آن نباشیم؟ 0 17 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.3 20 صفحۀ 130 سرگردان گمشده، سردرگم ناسازگار گم گشته آواره مبهوت، سرگشته در به در واژگونه وصلم به این قطار واژگان مرتبط در همین کلمه ها سکنا گرفته ام، این کلمه ها پایم را روی زمین بند می کنند. 0 0 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.3 20 صفحۀ 110 وقتی آدم خونه ش رو عوض میکنه همیشه یه چیزی گم میکنه. هر جابه جایی ای زیر پای آدم رو خالی میکنه همیشه یه جورهایی آدم رو قال میذاره 0 0 ماهـــی 1403/11/17 اتاقی از آن خود ویرجینیا وولف 3.8 25 صفحۀ 14 کلمه ی فمنیست نخستین بار در ۲۷ آوریل ۱۸۹۵ در مجله ی آتنیوم در نقد کتابی مطرح شد ، در تعریف زنی (( که قابلیت جنگیدن برای کسب استقلال خود را دارد)) 0 0 ماهـــی 1403/11/16 آرایش دشمن آملی نوتومب 3.9 26 صفحۀ 86 این نیاز آدمها به اینکه دیگران را متهم به تباه کردن هستی شان کنند خنده دار است. در حالی که خودشان خیلی خوب از پس این کار برمی آیند. بدون نیاز به کمک کسی! 0 0 ماهـــی 1403/11/16 آرایش دشمن آملی نوتومب 3.9 26 صفحۀ 71 موازین اخلاقی آدمها باهم فرق دارد. معیار من برای ارزیابی کارها میزان لذت بخش بودنشان است. حظ هدف نهایی هستی است و نیاز به هیچ توجیهی ندارد و عمل بیشوق شر بی دلیل است، مخمصه فلاکت بار و غیرقابل دفاع 0 0