بریدههای کتاب مائده مائده 20 ساعت پیش در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور 4.1 45 صفحۀ 115 کوچکترین اشارهای که مصداق داشته باشد بسیار عمیقتر از اتهامی که پایه و اساسی ندارد مجروح میکند. 0 2 مائده 7 روز پیش در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور 4.1 45 صفحۀ 32 حسد ورزیدن به برتریهای شخصیتی، عمیقترین نوع حسادت است و آن را در مقایسه با حسادتهای نوع دیگر، با احتیاط بیشتری پنهان میکنند. 0 4 مائده 1404/4/2 هنر همچون درمان جان آرمسترانگ 3.7 6 صفحۀ 183 ارتقای سلیقه باید به این معنا باشد که مردم مرتبا نسبت به جنبههای زندگیشان کمی ناراضیتر شوند ؛ به عنوان مثال؛ مردم به جای رضایت دادن به معماری بد باید در برابر ساختمانسازیهای بیکیفیت یا مراکز خرید بیرحمی که اخیرا رواج یافته است، نفسشان از وحشت بند بیاید؛ وحشتی که، اگر به کاپیتالیسم بازگردیم، باید به تنبیه مالی شدیدی تبدیل شود برای افرادی که مسئول بیحرمت کردن زمین هستند. 0 1 مائده 1404/3/31 بچه آهو ماگدا سابو 3.6 11 صفحۀ 177 «به کسانی که خدایان به هستیِ پرآشوب محکومشان میکنند دوستی عزیز عطا میشود که در ساحلی دوردست یا در سرزمینی هم جوار بار آمده، تا در پریشان حالی و درماندگی نزدیکشان باشد و یاریشان کند.» 0 3 مائده 1404/3/30 وقتی حال همه خراب است مرتضی براتی 2.0 0 صفحۀ 14 یکی دیگر از رایجترین و وحشتناکترین تجربههای افسردگی، احساس ابدی بودن آن است؛ اینکه ممکن است هرگز از آن خارج نشوید. تقریبا شروع به احساس سبکی خاص از زندگی میکنید. این فکر نهفته که«افسردگی من هرگز پایان نخواهد یافت» بیشتر بیماران را بیش از هرچیز دیگری زمینگیر میکند. گویی خودت را گم کردهای، دیگر خودت را نمیشناسی و راهی به خودت نیست. 0 1 مائده 1404/3/14 هنر همچون درمان جان آرمسترانگ 3.7 6 صفحۀ 91 کارتپستالها مکانیزمهای موفق و مهمی برای گسترش ارتباط ما با هنر هستند. فرهنگ ما کارتپستالها را سایههای رنگپریده و کوچکی از نسخههای برتر اصلی میداند که چند متر آنطرفتر بر دیوار آویزان هستند، اما مواجههای که ما با کارتپستالها داریم ممکن است برایمان عمیقتر و حساستر و ارزشمندتر باشد؛ چون کارت به ما اجازه میدهد واکنش خودمان را نسبت به آن داشته باشیم؛ با خیال راحت میشود به دیوار میخش کرد، دورش انداخت یا رویش را خطخطی کرد. وقتی بشود اینطور راحت با آن برخورد کرد واکنشهای زندهای نسبت به آن خواهیم داشت؛ به نیازها و علایق خودمان رجوع میکنیم، مالکیت واقعی اشیاء را به دست میآوریم و از آنجا که همیشه در دسترس است، مدام به آن نگاه میکنیم. در کنار کارت پستال میتوانیم خودمان باشیم، در حالی که اغلب، متاسفانه، در برابر خود شاهکار اینگونه نیستیم. 0 0 مائده 1404/3/10 دوباره از همان خیابان ها بیژن نجدی 4.0 9 صفحۀ 3 عجیب این که ماهیها بلد نیستند جیغ بکشند. روزهای بارانی آنها دیر میمیرند. در آخرین لحظه وقتی که رمق ندارند دمشان را تکان میدهند و از گرم شدن پولکهایشان چیزی نمیفهمند (فقط ما آدمها میدانیم که میمیریم، میفهمی که؟) چند قطره باران، مرگ را دو سه قدم از ماهیها دور میکند. میشود اینطوری هم گفت که مرگ سیگاری روشن میکند و آنقدر همان طرفها قدممیزند تا باران بند بیاید. 0 1 مائده 1404/3/8 مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی] بهرام بیضایی 4.4 34 صفحۀ 30 دختر: سینهام. شکمم. دردی در هر دو جا دارم. آسیابان: [از زبان پادشاه] از گرسنگی است دخترجان. من امروز دانستم. در تیسفون مرا از دنبا خبر نبود. بسیار نالهها بود که من نشنیدم. من به دنیا پشت کرده بودم، آری، و اینک دنیا به من پشت کرده است. چرا ناله میکنی؟ دختر: دردم. دردهایم. آسیابان: آری، یک بار گفتی. پس چرا فراموشم شد؟ 0 2 مائده 1404/3/4 شب ظلمانی یلدا رضا جولایی 3.6 4 صفحۀ 145 عشق پرده ای از جنس مه به گرداگرد عقل میتند تا آنسو را نبینیم؛ تا مضحکهی زندگی و هراس مرگ را فراموش کنیم. هرآنچه مرگ را پس براند شایستهی تقدیس است، اما عشق خود با رنج بسیار همراه است. رنجی که از مقولهای دیگر است. 0 5
بریدههای کتاب مائده مائده 20 ساعت پیش در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور 4.1 45 صفحۀ 115 کوچکترین اشارهای که مصداق داشته باشد بسیار عمیقتر از اتهامی که پایه و اساسی ندارد مجروح میکند. 0 2 مائده 7 روز پیش در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور 4.1 45 صفحۀ 32 حسد ورزیدن به برتریهای شخصیتی، عمیقترین نوع حسادت است و آن را در مقایسه با حسادتهای نوع دیگر، با احتیاط بیشتری پنهان میکنند. 0 4 مائده 1404/4/2 هنر همچون درمان جان آرمسترانگ 3.7 6 صفحۀ 183 ارتقای سلیقه باید به این معنا باشد که مردم مرتبا نسبت به جنبههای زندگیشان کمی ناراضیتر شوند ؛ به عنوان مثال؛ مردم به جای رضایت دادن به معماری بد باید در برابر ساختمانسازیهای بیکیفیت یا مراکز خرید بیرحمی که اخیرا رواج یافته است، نفسشان از وحشت بند بیاید؛ وحشتی که، اگر به کاپیتالیسم بازگردیم، باید به تنبیه مالی شدیدی تبدیل شود برای افرادی که مسئول بیحرمت کردن زمین هستند. 0 1 مائده 1404/3/31 بچه آهو ماگدا سابو 3.6 11 صفحۀ 177 «به کسانی که خدایان به هستیِ پرآشوب محکومشان میکنند دوستی عزیز عطا میشود که در ساحلی دوردست یا در سرزمینی هم جوار بار آمده، تا در پریشان حالی و درماندگی نزدیکشان باشد و یاریشان کند.» 0 3 مائده 1404/3/30 وقتی حال همه خراب است مرتضی براتی 2.0 0 صفحۀ 14 یکی دیگر از رایجترین و وحشتناکترین تجربههای افسردگی، احساس ابدی بودن آن است؛ اینکه ممکن است هرگز از آن خارج نشوید. تقریبا شروع به احساس سبکی خاص از زندگی میکنید. این فکر نهفته که«افسردگی من هرگز پایان نخواهد یافت» بیشتر بیماران را بیش از هرچیز دیگری زمینگیر میکند. گویی خودت را گم کردهای، دیگر خودت را نمیشناسی و راهی به خودت نیست. 0 1 مائده 1404/3/14 هنر همچون درمان جان آرمسترانگ 3.7 6 صفحۀ 91 کارتپستالها مکانیزمهای موفق و مهمی برای گسترش ارتباط ما با هنر هستند. فرهنگ ما کارتپستالها را سایههای رنگپریده و کوچکی از نسخههای برتر اصلی میداند که چند متر آنطرفتر بر دیوار آویزان هستند، اما مواجههای که ما با کارتپستالها داریم ممکن است برایمان عمیقتر و حساستر و ارزشمندتر باشد؛ چون کارت به ما اجازه میدهد واکنش خودمان را نسبت به آن داشته باشیم؛ با خیال راحت میشود به دیوار میخش کرد، دورش انداخت یا رویش را خطخطی کرد. وقتی بشود اینطور راحت با آن برخورد کرد واکنشهای زندهای نسبت به آن خواهیم داشت؛ به نیازها و علایق خودمان رجوع میکنیم، مالکیت واقعی اشیاء را به دست میآوریم و از آنجا که همیشه در دسترس است، مدام به آن نگاه میکنیم. در کنار کارت پستال میتوانیم خودمان باشیم، در حالی که اغلب، متاسفانه، در برابر خود شاهکار اینگونه نیستیم. 0 0 مائده 1404/3/10 دوباره از همان خیابان ها بیژن نجدی 4.0 9 صفحۀ 3 عجیب این که ماهیها بلد نیستند جیغ بکشند. روزهای بارانی آنها دیر میمیرند. در آخرین لحظه وقتی که رمق ندارند دمشان را تکان میدهند و از گرم شدن پولکهایشان چیزی نمیفهمند (فقط ما آدمها میدانیم که میمیریم، میفهمی که؟) چند قطره باران، مرگ را دو سه قدم از ماهیها دور میکند. میشود اینطوری هم گفت که مرگ سیگاری روشن میکند و آنقدر همان طرفها قدممیزند تا باران بند بیاید. 0 1 مائده 1404/3/8 مرگ یزدگرد [مجلس شاه کشی] بهرام بیضایی 4.4 34 صفحۀ 30 دختر: سینهام. شکمم. دردی در هر دو جا دارم. آسیابان: [از زبان پادشاه] از گرسنگی است دخترجان. من امروز دانستم. در تیسفون مرا از دنبا خبر نبود. بسیار نالهها بود که من نشنیدم. من به دنیا پشت کرده بودم، آری، و اینک دنیا به من پشت کرده است. چرا ناله میکنی؟ دختر: دردم. دردهایم. آسیابان: آری، یک بار گفتی. پس چرا فراموشم شد؟ 0 2 مائده 1404/3/4 شب ظلمانی یلدا رضا جولایی 3.6 4 صفحۀ 145 عشق پرده ای از جنس مه به گرداگرد عقل میتند تا آنسو را نبینیم؛ تا مضحکهی زندگی و هراس مرگ را فراموش کنیم. هرآنچه مرگ را پس براند شایستهی تقدیس است، اما عشق خود با رنج بسیار همراه است. رنجی که از مقولهای دیگر است. 0 5