بریده‌ای از کتاب دوباره از همان خیابان ها اثر بیژن نجدی

مائده

مائده

7 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 3

عجیب این که ماهی‌ها بلد نیستند جیغ بکشند. روز‌های بارانی آن‌ها دیر می‌میرند. در آخرین لحظه وقتی که رمق ندارند دمشان را تکان می‌دهند و از گرم شدن پولک‌هایشان چیزی نمی‌فهمند (فقط ما آدم‌ها می‌دانیم که می‌میریم، می‌فهمی که؟) چند قطره باران، مرگ را دو سه قدم از ماهی‌ها دور می‌کند. می‌شود این‌طوری هم گفت که مرگ سیگاری روشن می‌کند و آن‌قدر همان طرف‌ها قدم‌می‌زند تا باران بند بیاید.

عجیب این که ماهی‌ها بلد نیستند جیغ بکشند. روز‌های بارانی آن‌ها دیر می‌میرند. در آخرین لحظه وقتی که رمق ندارند دمشان را تکان می‌دهند و از گرم شدن پولک‌هایشان چیزی نمی‌فهمند (فقط ما آدم‌ها می‌دانیم که می‌میریم، می‌فهمی که؟) چند قطره باران، مرگ را دو سه قدم از ماهی‌ها دور می‌کند. می‌شود این‌طوری هم گفت که مرگ سیگاری روشن می‌کند و آن‌قدر همان طرف‌ها قدم‌می‌زند تا باران بند بیاید.

11

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.