بریدههای کتاب ستارهٔکوچک. ستارهٔکوچک. 3 روز پیش شاهزاده خانومی در مترو محدثه گودرزنیا 3.9 16 صفحۀ 36 تا آخر قصه هزاربار پرسيد: «عزیز اونی كه بود كی بود، اونی كه نبود كی؟» عزیز هم هربار می گفت: «این فقط برای اوّل قصه ست. اونی كه بود و هست خداست. اونی كه در برابر عظمت خدا چيزی نيست، ما آدم هایيم.» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 141 صداش تو گوشم آهنگ خاصی داشت: «تو می دونی چرا کلاغه هیچ وقت به خونه اش نمی رسه؟» هیچی نگفتم و نوک انگشت هام را به هم مالیدم. گفت: «واسه این که اگه برسه، قصه تموم می شه. مگه می شه قصه تموم بشه؟» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 141 «یه دیوونه هیچ وقت به عشقش پشت نمی کنه.» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 141 بغضش را قورت داد و گفت: «زمونه ما رو گَزید. جنگ و موج انفجار و ضربه های روحی ضربه فنی مون کرد، وگرنه ما سگ کی باشیم با آدم خوبای زندگی دربیفتیم؟» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 136 «می خوام دونه های بارون رو از آلودگی نجات بدم. هوا آلوده اس و این بیچاره ها خبر ندارن هوا آلوده اس. با مخ سقوط می کنن رو ماشینای کثیف و کف آسفالتای روغنی ولو می شن...» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 125 دستم را گرفت: «بیا این جا. بیا نترس. تو داستان اون روباهه رو شنیدی که از ترس خرس رفت بالای درخت؟» نشنیده بودم. ساده خندید. «خوبه. چون منم نشنیدم.» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 112 گفت: «ناگهان باران گرفت... اشک هایم خیس شد...» گفتم: «اشک که خیس نمی شه.» گفت: «چرا نمی شه؟ اشكای من می شه. اشكای من همیشه خشک بوده. بارون که بیاد خیس می شه.» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/2 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 105 «تازه، نقاشی هم می کشم؛ رنگ و روغن. نقاشی هم خوبه. روح آدمو جلا می ده؛ عینهو طلا. سبک من کوبیسمه. بقیه بهش می گن اجق وجقی، ولی من بهش می گم کوبیسم. خوبیش اینه که دکترها و پرستارها هیچ وقت نمی فهمن ما چی می کشیم. من معمولاً باد می کشم؛ بادی که راه می ره و بعدش خسته می شه، می شینه رو دیوار. بادی که به زحمت از لای سیم خاردار رد می شه. بادی که از رو دریا می آد و یه عالمه شوره. باد کویری که داغه و دنبال چاه میگرده» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/2 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 102 زندگی اگه همیشه نمی خواد بهمون لبخند بزنه قبول، ولی یكی بهش بگه لامصب پوزخندت دیگه چیه این وسط؟ 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/2 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 88 بلال اگه ترق و تروق نکنه، چیکار کنه رو آتیش؟ 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/4/27 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 55 بابا خوب نشده. عوض شده ، ولی خوب نشده. خیال می کند خوب شده. خوب شدن با عوض شدن فرق دارد. 0 1 ستارهٔکوچک. 1404/4/19 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 18 صفحۀ 184 آدم یا معلم نمیشود یا اگر میشود، با همهٔ دلش میشود. معلمی صفر و یک ندارد، اتَم و اکمل است. 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/4/19 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 18 صفحۀ 151 شما اگر با قطار به هرجایی سفر کنید، سفرتان شروعی حیرت آور و هوشربا دارد و مطمئنا اینقدر انرژی خوب از شروعش به شما تزریق میشود که تا آخر سفر زیر پوست شما و در رگ هایتان جاری باشد و بتوانید در لحظه لحظهٔ سفرتان تقسیمش کنید و به دیگران هدیه بدهید. 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/4/11 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 18 صفحۀ 73 وال ها که پیر میشوند یا عزیز از دست میدهند، از قافلهشان جدا میشوند و اینقدر میروند تا جایی که دیگر رمق نداشته باشند. بعد، آخرین آواز عمرشان را میخوانند و میمانند. 0 8 ستارهٔکوچک. 1404/4/4 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 18 صفحۀ 41 بزرگتر که شدم، فهمیدم دنیا شهربازی بزرگی است که تماشایش کیف دارد؛ اما گرفتارش شدن، جیب و کله و فکرت را خالی میکند. 0 3 ستارهٔکوچک. 1404/3/29 گزیده شعر محمدعلی بهمنی فاطمه سالاروند 4.6 5 صفحۀ 31 گفتم: بدوم تا تو همه فاصله هارا تا زودتر از واقعه گویم گله هارا چون آینه پیش تو نشستم که ببینی بر من اثر سختترین زلزله هارا 0 0
بریدههای کتاب ستارهٔکوچک. ستارهٔکوچک. 3 روز پیش شاهزاده خانومی در مترو محدثه گودرزنیا 3.9 16 صفحۀ 36 تا آخر قصه هزاربار پرسيد: «عزیز اونی كه بود كی بود، اونی كه نبود كی؟» عزیز هم هربار می گفت: «این فقط برای اوّل قصه ست. اونی كه بود و هست خداست. اونی كه در برابر عظمت خدا چيزی نيست، ما آدم هایيم.» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 141 صداش تو گوشم آهنگ خاصی داشت: «تو می دونی چرا کلاغه هیچ وقت به خونه اش نمی رسه؟» هیچی نگفتم و نوک انگشت هام را به هم مالیدم. گفت: «واسه این که اگه برسه، قصه تموم می شه. مگه می شه قصه تموم بشه؟» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 141 «یه دیوونه هیچ وقت به عشقش پشت نمی کنه.» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 141 بغضش را قورت داد و گفت: «زمونه ما رو گَزید. جنگ و موج انفجار و ضربه های روحی ضربه فنی مون کرد، وگرنه ما سگ کی باشیم با آدم خوبای زندگی دربیفتیم؟» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 136 «می خوام دونه های بارون رو از آلودگی نجات بدم. هوا آلوده اس و این بیچاره ها خبر ندارن هوا آلوده اس. با مخ سقوط می کنن رو ماشینای کثیف و کف آسفالتای روغنی ولو می شن...» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 125 دستم را گرفت: «بیا این جا. بیا نترس. تو داستان اون روباهه رو شنیدی که از ترس خرس رفت بالای درخت؟» نشنیده بودم. ساده خندید. «خوبه. چون منم نشنیدم.» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/5 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 112 گفت: «ناگهان باران گرفت... اشک هایم خیس شد...» گفتم: «اشک که خیس نمی شه.» گفت: «چرا نمی شه؟ اشكای من می شه. اشكای من همیشه خشک بوده. بارون که بیاد خیس می شه.» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/2 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 105 «تازه، نقاشی هم می کشم؛ رنگ و روغن. نقاشی هم خوبه. روح آدمو جلا می ده؛ عینهو طلا. سبک من کوبیسمه. بقیه بهش می گن اجق وجقی، ولی من بهش می گم کوبیسم. خوبیش اینه که دکترها و پرستارها هیچ وقت نمی فهمن ما چی می کشیم. من معمولاً باد می کشم؛ بادی که راه می ره و بعدش خسته می شه، می شینه رو دیوار. بادی که به زحمت از لای سیم خاردار رد می شه. بادی که از رو دریا می آد و یه عالمه شوره. باد کویری که داغه و دنبال چاه میگرده» 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/2 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 102 زندگی اگه همیشه نمی خواد بهمون لبخند بزنه قبول، ولی یكی بهش بگه لامصب پوزخندت دیگه چیه این وسط؟ 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/5/2 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 88 بلال اگه ترق و تروق نکنه، چیکار کنه رو آتیش؟ 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/4/27 زیبا صدایم کن فرهاد حسن زاده 3.9 117 صفحۀ 55 بابا خوب نشده. عوض شده ، ولی خوب نشده. خیال می کند خوب شده. خوب شدن با عوض شدن فرق دارد. 0 1 ستارهٔکوچک. 1404/4/19 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 18 صفحۀ 184 آدم یا معلم نمیشود یا اگر میشود، با همهٔ دلش میشود. معلمی صفر و یک ندارد، اتَم و اکمل است. 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/4/19 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 18 صفحۀ 151 شما اگر با قطار به هرجایی سفر کنید، سفرتان شروعی حیرت آور و هوشربا دارد و مطمئنا اینقدر انرژی خوب از شروعش به شما تزریق میشود که تا آخر سفر زیر پوست شما و در رگ هایتان جاری باشد و بتوانید در لحظه لحظهٔ سفرتان تقسیمش کنید و به دیگران هدیه بدهید. 0 0 ستارهٔکوچک. 1404/4/11 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 18 صفحۀ 73 وال ها که پیر میشوند یا عزیز از دست میدهند، از قافلهشان جدا میشوند و اینقدر میروند تا جایی که دیگر رمق نداشته باشند. بعد، آخرین آواز عمرشان را میخوانند و میمانند. 0 8 ستارهٔکوچک. 1404/4/4 گدار جلد 1 حامد عسکری 3.7 18 صفحۀ 41 بزرگتر که شدم، فهمیدم دنیا شهربازی بزرگی است که تماشایش کیف دارد؛ اما گرفتارش شدن، جیب و کله و فکرت را خالی میکند. 0 3 ستارهٔکوچک. 1404/3/29 گزیده شعر محمدعلی بهمنی فاطمه سالاروند 4.6 5 صفحۀ 31 گفتم: بدوم تا تو همه فاصله هارا تا زودتر از واقعه گویم گله هارا چون آینه پیش تو نشستم که ببینی بر من اثر سختترین زلزله هارا 0 0