بریدهای از کتاب زیبا صدایم کن اثر فرهاد حسن زاده
1404/5/5
صفحۀ 112
گفت: «ناگهان باران گرفت... اشک هایم خیس شد...» گفتم: «اشک که خیس نمی شه.» گفت: «چرا نمی شه؟ اشكای من می شه. اشكای من همیشه خشک بوده. بارون که بیاد خیس می شه.»
گفت: «ناگهان باران گرفت... اشک هایم خیس شد...» گفتم: «اشک که خیس نمی شه.» گفت: «چرا نمی شه؟ اشكای من می شه. اشكای من همیشه خشک بوده. بارون که بیاد خیس می شه.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.