بریده کتابهای مریم مریم 3 روز پیش برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 17 چیزهایی که خواندم تکانم دادند و من را به جایی رساندند که هنوز هیچکس مرا به آنجا نرسانده بود. ساکت شدم؛ مادرم هم سکوت کرده بود. برای نخستین بار از هنگام تبعیدمان خدا با ما حرف میزد، ما از نو به میان برگزيدگان برگشته بودیم. آیا پرسشی راجع به انگیزهی تبعیدمان میتوانست در من زاده شود؟ قطعا بله، اما جوانه نزد. نمیدانم چرا، ولی هرگز از خدا نپرسیدم علتش کدام خطای من بوده. او سرمای سیبری و گرسنگی را نصیبم کرده بود. چرا به اهریمنهای بیشمار اجازه داده بود پیشرفت کنند. حتما به این علت که انسان در سالهای خامی قادر نیست از خدا سوال کند و ترجیح میدهد به حرفهای او گوش بدهد. به گفتههای او گوش بدهد و از آنها خرسند شود، خرسند شود که از یاد نرفته. 0 4 مریم 3 روز پیش برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 3 _ولی میخواهند کجا بروند؟ از اینجا که نمیشود فرار کرد. _این را میدانند، ولی میخواهند آزاد بمیرند. گمان میکنند آزادی پشت در شروع میشود. عجب ابلههایی! 0 2 مریم 3 روز پیش برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 16 دریافتم که جراحت روح به دشواری تسکین مییابد، و گذر زمان همیشه این جراحتها را درمان نمیکند، و به همین جهت هیچکس حق ندارد جراحتهای قلب آدمهای نزدیکش را از یاد ببرد. 0 39 مریم 3 روز پیش آینه چپ، راست راهنما دورته نورس 4.5 1 صفحۀ 64 به خاطر دارد که چطور سالها پیش، در ولایت به کلیسا رفت. فقط میخواست کمی بنشیند و با وجودی برتر درباره ی سرنوشت صحبت کند. خوب بود همه چیز را رها کنی و ریسک کنی که وجودی برتر به حرفت گوش میدهد و به پدر گزارش نمیکند. پدر از قدرتی برتر میترسید، زیرا وجود آن قدرت او را از واقعیتی که میدانست، جدا میکرد. 1 6 مریم 4 روز پیش برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 94 گور نمیتواند به اردوگاه بدل شود، و هیچکس نمیتواند مردهای را وادارد به دنبال طلا بگردد. مرگ از این دنیا میرهاند. حتی جلادها هم از آن رها شدهاند. 0 3
بریده کتابهای مریم مریم 3 روز پیش برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 17 چیزهایی که خواندم تکانم دادند و من را به جایی رساندند که هنوز هیچکس مرا به آنجا نرسانده بود. ساکت شدم؛ مادرم هم سکوت کرده بود. برای نخستین بار از هنگام تبعیدمان خدا با ما حرف میزد، ما از نو به میان برگزيدگان برگشته بودیم. آیا پرسشی راجع به انگیزهی تبعیدمان میتوانست در من زاده شود؟ قطعا بله، اما جوانه نزد. نمیدانم چرا، ولی هرگز از خدا نپرسیدم علتش کدام خطای من بوده. او سرمای سیبری و گرسنگی را نصیبم کرده بود. چرا به اهریمنهای بیشمار اجازه داده بود پیشرفت کنند. حتما به این علت که انسان در سالهای خامی قادر نیست از خدا سوال کند و ترجیح میدهد به حرفهای او گوش بدهد. به گفتههای او گوش بدهد و از آنها خرسند شود، خرسند شود که از یاد نرفته. 0 4 مریم 3 روز پیش برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 3 _ولی میخواهند کجا بروند؟ از اینجا که نمیشود فرار کرد. _این را میدانند، ولی میخواهند آزاد بمیرند. گمان میکنند آزادی پشت در شروع میشود. عجب ابلههایی! 0 2 مریم 3 روز پیش برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 16 دریافتم که جراحت روح به دشواری تسکین مییابد، و گذر زمان همیشه این جراحتها را درمان نمیکند، و به همین جهت هیچکس حق ندارد جراحتهای قلب آدمهای نزدیکش را از یاد ببرد. 0 39 مریم 3 روز پیش آینه چپ، راست راهنما دورته نورس 4.5 1 صفحۀ 64 به خاطر دارد که چطور سالها پیش، در ولایت به کلیسا رفت. فقط میخواست کمی بنشیند و با وجودی برتر درباره ی سرنوشت صحبت کند. خوب بود همه چیز را رها کنی و ریسک کنی که وجودی برتر به حرفت گوش میدهد و به پدر گزارش نمیکند. پدر از قدرتی برتر میترسید، زیرا وجود آن قدرت او را از واقعیتی که میدانست، جدا میکرد. 1 6 مریم 4 روز پیش برف های آبی پیوتر بدنارسکی 3.5 1 صفحۀ 94 گور نمیتواند به اردوگاه بدل شود، و هیچکس نمیتواند مردهای را وادارد به دنبال طلا بگردد. مرگ از این دنیا میرهاند. حتی جلادها هم از آن رها شدهاند. 0 3