بریدهای از کتاب برف های آبی اثر پیوتر بدنارسکی
3 روز پیش
صفحۀ 17
چیزهایی که خواندم تکانم دادند و من را به جایی رساندند که هنوز هیچکس مرا به آنجا نرسانده بود. ساکت شدم؛ مادرم هم سکوت کرده بود. برای نخستین بار از هنگام تبعیدمان خدا با ما حرف میزد، ما از نو به میان برگزيدگان برگشته بودیم. آیا پرسشی راجع به انگیزهی تبعیدمان میتوانست در من زاده شود؟ قطعا بله، اما جوانه نزد. نمیدانم چرا، ولی هرگز از خدا نپرسیدم علتش کدام خطای من بوده. او سرمای سیبری و گرسنگی را نصیبم کرده بود. چرا به اهریمنهای بیشمار اجازه داده بود پیشرفت کنند. حتما به این علت که انسان در سالهای خامی قادر نیست از خدا سوال کند و ترجیح میدهد به حرفهای او گوش بدهد. به گفتههای او گوش بدهد و از آنها خرسند شود، خرسند شود که از یاد نرفته.
چیزهایی که خواندم تکانم دادند و من را به جایی رساندند که هنوز هیچکس مرا به آنجا نرسانده بود. ساکت شدم؛ مادرم هم سکوت کرده بود. برای نخستین بار از هنگام تبعیدمان خدا با ما حرف میزد، ما از نو به میان برگزيدگان برگشته بودیم. آیا پرسشی راجع به انگیزهی تبعیدمان میتوانست در من زاده شود؟ قطعا بله، اما جوانه نزد. نمیدانم چرا، ولی هرگز از خدا نپرسیدم علتش کدام خطای من بوده. او سرمای سیبری و گرسنگی را نصیبم کرده بود. چرا به اهریمنهای بیشمار اجازه داده بود پیشرفت کنند. حتما به این علت که انسان در سالهای خامی قادر نیست از خدا سوال کند و ترجیح میدهد به حرفهای او گوش بدهد. به گفتههای او گوش بدهد و از آنها خرسند شود، خرسند شود که از یاد نرفته.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.