بریده‌ای از کتاب آینه چپ، راست راهنما اثر دورته نورس

مریم

مریم

3 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 64

به خاطر دارد که چطور سالها پیش، در ولایت به کلیسا رفت. فقط می‌خواست کمی بنشیند و با وجودی برتر درباره ی سرنوشت صحبت کند. خوب بود همه چیز را رها کنی و ریسک کنی که وجودی برتر به حرفت گوش می‌دهد و به پدر گزارش نمی‌کند. پدر از قدرتی برتر می‌ترسید، زیرا وجود آن قدرت او را از واقعیتی که می‌دانست، جدا می‌کرد.

به خاطر دارد که چطور سالها پیش، در ولایت به کلیسا رفت. فقط می‌خواست کمی بنشیند و با وجودی برتر درباره ی سرنوشت صحبت کند. خوب بود همه چیز را رها کنی و ریسک کنی که وجودی برتر به حرفت گوش می‌دهد و به پدر گزارش نمی‌کند. پدر از قدرتی برتر می‌ترسید، زیرا وجود آن قدرت او را از واقعیتی که می‌دانست، جدا می‌کرد.

70

6

(0/1000)

نظرات

نشر برج

نشر برج

دیروز

👌👌

0