بریدههای کتاب سپیده اسکندری سپیده اسکندری 1404/3/18 در تنگ آندره ژید 3.9 4 صفحۀ 34 چه باریک است راهی که به زندگی میرسد. 0 3 سپیده اسکندری 1404/3/15 خشم و هیاهو ویلیام فاکنر 3.8 50 صفحۀ 141 پدر میگفت یک نفر جمع بدبختیهایش است. پدر گفت فکر میکنی که یک روز بدبختی خسته میشود، ولی آنوقت زمان بدبختی توست. یک مرغ دریایی خود را روی یک سیم نامرئی که میان هوا کشیده بودند میکشید. تو نشانهی عجز خود را به درون ابدیت میبری. بعد بالها بزرگترند. پدر گفت فقط کیست که بتواند چنگ بنوازد. 0 3 سپیده اسکندری 1404/3/15 کلیسای شیطان ماشادو د آسیس 3.6 5 صفحۀ 131 کسانی که خودکشی میکنند رسم بسیار پسندیدهای دارند، یعنی از این دنیا نمیروند مگر وقتی که انگیزهها و اوضاع و احوالی را که سبب شده است با این عالم قهر کنند به اطلاع این آن برسانند. اگر کسانی باشند که بی سر و صدا غزل خداحافظی را میخوانند، نمیشود بگوییم این سکوتشان از سر غرور است. در بیشتر موارد، اینها یا وقت کافی برای توضیح ندارند یا نمیدانند چگونه بنویسند. 0 3 سپیده اسکندری 1404/3/15 در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور 4.2 47 صفحۀ 83 مبتذلترین نوع غرور، غرور ملی است، زیرا کسی که به ملیت خود افتخار میکند در خود کیفیت باارزشی برای افتخار ندارد وگرنه به چیزی متوسل نمیشد که با هزاران هزار نفر در آن مشترک است. برعکس کسیکه امتیازاتِ فردیِ مهمی در شخصیتِ خود داشته باشد، کمبودها و خطاهای ملت خود را واضحتر از دیگران میبیند، زیرا مدام با اینها برخورد میکند، اما هر نادانِ فرومایه که هیچ افتخاری در جهان ندارد به مثابه آخرین دستاویز به ملتی متوسل میشود که خود جزئی از آن است، چنین کسی آماده و خوشحال است که از هر خطا و حماقتی که ملتش دارد با چنگ و دندان دفاع کند. 0 2 سپیده اسکندری 1404/3/14 خشم و هیاهو ویلیام فاکنر 3.8 50 صفحۀ 108 تأسف آدم همیشه از عادتهای بیهودهای است که دچار آنها میشود. 0 3 سپیده اسکندری 1404/3/14 خشم و هیاهو ویلیام فاکنر 3.8 50 صفحۀ 111 در جنوب باکره بودن خجالت دارد. پسرها، مردها، همهشان از این بابت دروغ میگویند. پدر میگفت.چون این برای زنها اهمیتش کمتره. میگفت، بکارت رو مردها اختراع کردند نه زنها. پدر میگفت مثل مرگه. فقط حالتی که دیگران در آن باقی میمانند و من گفتم اما این که برای آدم مهم نباشه و او گفت نه تنها بکارت بلکه غمانگیزی هرچیزی در همینه. و من گفتم، چرا به جای بکارت او بکارت من برداشته نشده بود و او گفت، برای همینه که این هم غمانگیزه؛ هیچ چیز حتی ارزش عوض کردن رو هم نداره، و شریو گفت اگه شعورش از این بیشتره که دنبال جنده شاشوها بیفته و من گفتم هیچوقت خواهر داشتهای؟ هیچوقت داشتهای؟ هیچوقت داشتهای؟ 0 1 سپیده اسکندری 1404/3/14 کلیسای شیطان ماشادو د آسیس 3.6 5 صفحۀ 113 بیزاری از آدمها ممکن است به شکل نیکوکاری جلوه کند. از نظر آدم مردمگریز، بخشیدن زندگی به دیگران درست مثل نفرت ورزیدن به آنهاست. 0 21 سپیده اسکندری 1404/3/8 کلیسای شیطان ماشادو د آسیس 3.6 5 صفحۀ 54 آدمی که خود از حقیقت بیخبر است هر کس را که از حقیقت دم میزند دیوانه میخواند. 0 2 سپیده اسکندری 1404/3/6 کلیسای شیطان ماشادو د آسیس 3.6 5 صفحۀ 38 حقیقت جاودانه است و آدمی آهی و دمی. 0 4 سپیده اسکندری 1404/3/6 کلیسای شیطان ماشادو د آسیس 3.6 5 صفحۀ 15 اگر سیر بوی گل سرخ نمیدهد، توی سرش نزنید. 0 8 سپیده اسکندری 1404/3/6 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 78 صفحۀ 92 1 4 سپیده اسکندری 1404/3/6 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 78 صفحۀ 82 هاینه میگوید: اساساً هیچ اتوبیوگرافیِ دقیق و مطمئنی وجود ندارد و نمیتواند هم وجود داشته باشد؛ چون انسان حتماً به خودش دروغ میگوید. 0 2 سپیده اسکندری 1404/2/28 سنگ اقبال مجید قیصری 2.7 6 صفحۀ 236 1 3 سپیده اسکندری 1404/2/28 سنگ اقبال مجید قیصری 2.7 6 صفحۀ 152 2 2 سپیده اسکندری 1404/2/25 زمین انسانها آنتوان دو سنت اگزوپری 3.4 9 صفحۀ 87 با مرگ یک انسان دنیایی ناشناس ناپدید میشود. 0 2 سپیده اسکندری 1404/2/24 در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور 4.2 47 صفحۀ 71 ولتر: «این دو روز زندگی ارزش آن را ندارد که در برابر ناکسان نفرتانگیز به تعظیم و تکریم بپردازیم.» 0 4 سپیده اسکندری 1404/2/24 زمین انسان ها آنتوان دو سنت اگزوپری 3.4 9 صفحۀ 25 زندگی چه بسا که ما را از رفیقان دور میدارد و نمیگذارد که زیاد به آنها بیندیشیم، ولی آنها هستند. کجا؟ نمیدانیم، و خاموشند و از یاد رفته، ولی چه وفادارند و اگر روزی به آنها برخوریم، با چهرههایی از شادی شعلهور شانههای ما را میگیرند و تکان میدهند. حقیقت آنست که ما به انتظار خو گرفتهایم... اما کمکم درمییابیم که خندهٔ روشن آن یکی را دیگر هرگز نخواهیم شنید. در مییابیم که درِ این باغ تا ابد بر ما بسته خواهد ماند. آنگاه ماتم راستين ما آغاز میشود، که به هیچ روی جانسوز نیست اما اندکی تلخ است. و به راستی هیچچیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمیتوان برای خود دوستان قدیمی درست کرد هیچچیز با این گنجینهٔ خاطرات مشترک، این همه رنجها و مصائب باهمچشیده، این همه قهرها و آشتیها و هیجانهای تند همسنگ نیست. این دوستیها تکرار نمیشوند. کسی که نهال بلوطی به این امید مینشاند که به زودی در سایهاش بنشیند خیالی خام میپرورد. 0 4 سپیده اسکندری 1404/2/24 زمین انسان ها آنتوان دو سنت اگزوپری 3.4 9 صفحۀ 26 گنج راستين يكى بيش نيست و آن روابط ميان آدمهاست. 0 3 سپیده اسکندری 1404/2/23 زنبق دره اونوره دو بالزاک 4.0 4 صفحۀ 284 خوشبختی دیگران موجب تسلای کسانی است که خود نمیتوانند خوشبخت باشند. 0 0 سپیده اسکندری 1404/2/22 زنبق دره اونوره دو بالزاک 4.0 4 صفحۀ 226 اگر خداست که شوق و شعور خوشبختی را به ما داده است پس آیا نباید به فکر جانهای معصومی باشد که در این دنیا جز رنج و اندوه چیزی ندیدهاند؟ یا همین است، یا آنکه خدایی وجود ندارد و زندگی ما شوخی تلخی بیش نیست. 0 0
بریدههای کتاب سپیده اسکندری سپیده اسکندری 1404/3/18 در تنگ آندره ژید 3.9 4 صفحۀ 34 چه باریک است راهی که به زندگی میرسد. 0 3 سپیده اسکندری 1404/3/15 خشم و هیاهو ویلیام فاکنر 3.8 50 صفحۀ 141 پدر میگفت یک نفر جمع بدبختیهایش است. پدر گفت فکر میکنی که یک روز بدبختی خسته میشود، ولی آنوقت زمان بدبختی توست. یک مرغ دریایی خود را روی یک سیم نامرئی که میان هوا کشیده بودند میکشید. تو نشانهی عجز خود را به درون ابدیت میبری. بعد بالها بزرگترند. پدر گفت فقط کیست که بتواند چنگ بنوازد. 0 3 سپیده اسکندری 1404/3/15 کلیسای شیطان ماشادو د آسیس 3.6 5 صفحۀ 131 کسانی که خودکشی میکنند رسم بسیار پسندیدهای دارند، یعنی از این دنیا نمیروند مگر وقتی که انگیزهها و اوضاع و احوالی را که سبب شده است با این عالم قهر کنند به اطلاع این آن برسانند. اگر کسانی باشند که بی سر و صدا غزل خداحافظی را میخوانند، نمیشود بگوییم این سکوتشان از سر غرور است. در بیشتر موارد، اینها یا وقت کافی برای توضیح ندارند یا نمیدانند چگونه بنویسند. 0 3 سپیده اسکندری 1404/3/15 در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور 4.2 47 صفحۀ 83 مبتذلترین نوع غرور، غرور ملی است، زیرا کسی که به ملیت خود افتخار میکند در خود کیفیت باارزشی برای افتخار ندارد وگرنه به چیزی متوسل نمیشد که با هزاران هزار نفر در آن مشترک است. برعکس کسیکه امتیازاتِ فردیِ مهمی در شخصیتِ خود داشته باشد، کمبودها و خطاهای ملت خود را واضحتر از دیگران میبیند، زیرا مدام با اینها برخورد میکند، اما هر نادانِ فرومایه که هیچ افتخاری در جهان ندارد به مثابه آخرین دستاویز به ملتی متوسل میشود که خود جزئی از آن است، چنین کسی آماده و خوشحال است که از هر خطا و حماقتی که ملتش دارد با چنگ و دندان دفاع کند. 0 2 سپیده اسکندری 1404/3/14 خشم و هیاهو ویلیام فاکنر 3.8 50 صفحۀ 108 تأسف آدم همیشه از عادتهای بیهودهای است که دچار آنها میشود. 0 3 سپیده اسکندری 1404/3/14 خشم و هیاهو ویلیام فاکنر 3.8 50 صفحۀ 111 در جنوب باکره بودن خجالت دارد. پسرها، مردها، همهشان از این بابت دروغ میگویند. پدر میگفت.چون این برای زنها اهمیتش کمتره. میگفت، بکارت رو مردها اختراع کردند نه زنها. پدر میگفت مثل مرگه. فقط حالتی که دیگران در آن باقی میمانند و من گفتم اما این که برای آدم مهم نباشه و او گفت نه تنها بکارت بلکه غمانگیزی هرچیزی در همینه. و من گفتم، چرا به جای بکارت او بکارت من برداشته نشده بود و او گفت، برای همینه که این هم غمانگیزه؛ هیچ چیز حتی ارزش عوض کردن رو هم نداره، و شریو گفت اگه شعورش از این بیشتره که دنبال جنده شاشوها بیفته و من گفتم هیچوقت خواهر داشتهای؟ هیچوقت داشتهای؟ هیچوقت داشتهای؟ 0 1 سپیده اسکندری 1404/3/14 کلیسای شیطان ماشادو د آسیس 3.6 5 صفحۀ 113 بیزاری از آدمها ممکن است به شکل نیکوکاری جلوه کند. از نظر آدم مردمگریز، بخشیدن زندگی به دیگران درست مثل نفرت ورزیدن به آنهاست. 0 21 سپیده اسکندری 1404/3/8 کلیسای شیطان ماشادو د آسیس 3.6 5 صفحۀ 54 آدمی که خود از حقیقت بیخبر است هر کس را که از حقیقت دم میزند دیوانه میخواند. 0 2 سپیده اسکندری 1404/3/6 کلیسای شیطان ماشادو د آسیس 3.6 5 صفحۀ 38 حقیقت جاودانه است و آدمی آهی و دمی. 0 4 سپیده اسکندری 1404/3/6 کلیسای شیطان ماشادو د آسیس 3.6 5 صفحۀ 15 اگر سیر بوی گل سرخ نمیدهد، توی سرش نزنید. 0 8 سپیده اسکندری 1404/3/6 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 78 صفحۀ 92 1 4 سپیده اسکندری 1404/3/6 یادداشتهای زیرزمینی با چهارده تفسیر فیودور داستایفسکی 4.0 78 صفحۀ 82 هاینه میگوید: اساساً هیچ اتوبیوگرافیِ دقیق و مطمئنی وجود ندارد و نمیتواند هم وجود داشته باشد؛ چون انسان حتماً به خودش دروغ میگوید. 0 2 سپیده اسکندری 1404/2/28 سنگ اقبال مجید قیصری 2.7 6 صفحۀ 236 1 3 سپیده اسکندری 1404/2/28 سنگ اقبال مجید قیصری 2.7 6 صفحۀ 152 2 2 سپیده اسکندری 1404/2/25 زمین انسانها آنتوان دو سنت اگزوپری 3.4 9 صفحۀ 87 با مرگ یک انسان دنیایی ناشناس ناپدید میشود. 0 2 سپیده اسکندری 1404/2/24 در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور 4.2 47 صفحۀ 71 ولتر: «این دو روز زندگی ارزش آن را ندارد که در برابر ناکسان نفرتانگیز به تعظیم و تکریم بپردازیم.» 0 4 سپیده اسکندری 1404/2/24 زمین انسان ها آنتوان دو سنت اگزوپری 3.4 9 صفحۀ 25 زندگی چه بسا که ما را از رفیقان دور میدارد و نمیگذارد که زیاد به آنها بیندیشیم، ولی آنها هستند. کجا؟ نمیدانیم، و خاموشند و از یاد رفته، ولی چه وفادارند و اگر روزی به آنها برخوریم، با چهرههایی از شادی شعلهور شانههای ما را میگیرند و تکان میدهند. حقیقت آنست که ما به انتظار خو گرفتهایم... اما کمکم درمییابیم که خندهٔ روشن آن یکی را دیگر هرگز نخواهیم شنید. در مییابیم که درِ این باغ تا ابد بر ما بسته خواهد ماند. آنگاه ماتم راستين ما آغاز میشود، که به هیچ روی جانسوز نیست اما اندکی تلخ است. و به راستی هیچچیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمیتوان برای خود دوستان قدیمی درست کرد هیچچیز با این گنجینهٔ خاطرات مشترک، این همه رنجها و مصائب باهمچشیده، این همه قهرها و آشتیها و هیجانهای تند همسنگ نیست. این دوستیها تکرار نمیشوند. کسی که نهال بلوطی به این امید مینشاند که به زودی در سایهاش بنشیند خیالی خام میپرورد. 0 4 سپیده اسکندری 1404/2/24 زمین انسان ها آنتوان دو سنت اگزوپری 3.4 9 صفحۀ 26 گنج راستين يكى بيش نيست و آن روابط ميان آدمهاست. 0 3 سپیده اسکندری 1404/2/23 زنبق دره اونوره دو بالزاک 4.0 4 صفحۀ 284 خوشبختی دیگران موجب تسلای کسانی است که خود نمیتوانند خوشبخت باشند. 0 0 سپیده اسکندری 1404/2/22 زنبق دره اونوره دو بالزاک 4.0 4 صفحۀ 226 اگر خداست که شوق و شعور خوشبختی را به ما داده است پس آیا نباید به فکر جانهای معصومی باشد که در این دنیا جز رنج و اندوه چیزی ندیدهاند؟ یا همین است، یا آنکه خدایی وجود ندارد و زندگی ما شوخی تلخی بیش نیست. 0 0