بریده‌ای از کتاب زمین انسان ها اثر آنتوان دو سنت اگزوپری

سپیده اسکندری

سپیده اسکندری

23 ساعت پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

زندگی چه بسا که ما را از رفیقان دور می‌دارد و نمی‌گذارد که زیاد به آن‌ها بیندیشیم، ولی آن‌ها هستند. کجا؟ نمی‌دانیم، و خاموشند و از یاد رفته، ولی چه وفادارند و اگر روزی به آن‌ها برخوریم، با چهره‌هایی از شادی شعله‌ور شانه‌های ما را می‌گیرند و تکان می‌دهند. حقیقت آنست که ما به انتظار خو گرفته‌ایم... اما کم‌کم درمی‌یابیم که خندهٔ روشن آن یکی را دیگر هرگز نخواهیم شنید. در می‌یابیم که درِ این باغ تا ابد بر ما بسته خواهد ماند. آن‌گاه ماتم راستين ما آغاز می‌شود، که به هیچ روی جانسوز نیست اما اندکی تلخ است. و به راستی هیچ‌چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمی‌توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد هیچ‌چیز با این گنجینهٔ خاطرات مشترک، این همه رنج‌ها و مصائب باهم‌چشیده، این همه قهرها و آشتی‌ها و هیجان‌های تند همسنگ نیست. این دوستی‌ها تکرار نمی‌شوند. کسی که نهال بلوطی به این امید می‌نشاند که به زودی در سایه‌اش بنشیند خیالی خام می‌پرورد.

زندگی چه بسا که ما را از رفیقان دور می‌دارد و نمی‌گذارد که زیاد به آن‌ها بیندیشیم، ولی آن‌ها هستند. کجا؟ نمی‌دانیم، و خاموشند و از یاد رفته، ولی چه وفادارند و اگر روزی به آن‌ها برخوریم، با چهره‌هایی از شادی شعله‌ور شانه‌های ما را می‌گیرند و تکان می‌دهند. حقیقت آنست که ما به انتظار خو گرفته‌ایم... اما کم‌کم درمی‌یابیم که خندهٔ روشن آن یکی را دیگر هرگز نخواهیم شنید. در می‌یابیم که درِ این باغ تا ابد بر ما بسته خواهد ماند. آن‌گاه ماتم راستين ما آغاز می‌شود، که به هیچ روی جانسوز نیست اما اندکی تلخ است. و به راستی هیچ‌چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمی‌توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد هیچ‌چیز با این گنجینهٔ خاطرات مشترک، این همه رنج‌ها و مصائب باهم‌چشیده، این همه قهرها و آشتی‌ها و هیجان‌های تند همسنگ نیست. این دوستی‌ها تکرار نمی‌شوند. کسی که نهال بلوطی به این امید می‌نشاند که به زودی در سایه‌اش بنشیند خیالی خام می‌پرورد.

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.