بریدههای کتاب اتاق زیر شیروانی اتاق زیر شیروانی 1404/5/10 بازی تاج و تخت: نغمه آتش و یخ(کتاب دوم) جورج آر.آر. مارتین 4.3 1 صفحۀ 178 فریب باعث میشد احساس آلودگی بکند. فکر کرد که چه دروغهایی که به خاطر عشق نمیگوییم. 0 0 اتاق زیر شیروانی 1404/5/10 بازی تاج و تخت: نغمه آتش و یخ(کتاب دوم) جورج آر.آر. مارتین 4.3 1 صفحۀ 170 – من در انجام وظیفهی مقدسم شکست خوردم. + شایستهترین شوالیه هم نمیتونه از یک پادشاه در برابر حماقتش محافظت کنه. 0 0 اتاق زیر شیروانی 1404/5/7 بازی تاج و تخت: نغمه آتش و یخ(کتاب دوم) جورج آر.آر. مارتین 4.3 1 صفحۀ 130 روی صندلی باستانی اگان فاتح نشسته بود؛ هیولای آهنینی متشکل از نیزه و لبههای ناهموار، و فلز با قالبگیری بدریخت. همان طور که رابرت هشدار داده بود، صندلی بسیار ناراحتی بود و هیچگاه بیش از حالا که سوزش ساق پایش دم به لحظه شدت بیشتری مییافت، اذیتش نکرده بود. فلز زیر نشیمنگاهش با گذشت هر ساعت سختتر میشد و نیزههای فولادی پشت سرش تکیه دادن را غیرممکن میساخت. اگان فاتح وقتی به اسلحهسازهایش دستور داده بود که از شمشیرهای تسلیم شدهی دشمنانش یک صندلی بزرگ بسازند، گفته بود که یک پادشاه نباید هرگز آسوده بنشیند. لعنت بر او به خاطر تکبرش! 0 1 اتاق زیر شیروانی 1404/5/6 بازی تاج و تخت: نغمه آتش و یخ(کتاب دوم) جورج آر.آر. مارتین 4.3 1 صفحۀ 114 «یادمه که یک بار از استاد لوین علت انداختن اون زنجیر به دور گردنش رو پرسیدم... بهم گفت که حلقههای گردنبند یک استاد برای به یاد داشتن اینه که سوگند خورده تا خدمت کنه. پرسیدم چرا هر حلقه از فلز متفاوتیه؟ حلقههای نقرهای روی لباس خاکستریش قشنگتر دیده میشن. استاد لوین خندید و گفت که یک استاد حلقههاش رو با مطالعه کسب میکنه. فلزهای متفاوت هر کدوم نشانهی دانش متفاوتی هستند، طلا برای مطالعهی حسابداری، نقره برای درمان کردن، آهن برای هنر جنگیدن. و گفت معانی دیگهای هم دارند. گردنبند برای اینه که استاد به یاد مملکتی که بهش خدمت میکنه باشه. لردها طلا هستند و شوالیهها فولاد، اما با تنها دو حلقه نمیشه یه زنجیر ساخت. به نقره و آهن و سرب، قلع و مس و برنز و تمام فلزات دیگه نیاز هست، و اونا زارعین، آهنگران و تاجرین و غیره هستند. یک زنجیر به تمام انواع فلزات محتاجه و یک سرزمین به تمام انواع آدمها.» 0 2 اتاق زیر شیروانی 1404/4/25 بازی تاج و تخت: نغمه آتش و یخ(کتاب اول) جورج آر.آر. مارتین 4.1 12 صفحۀ 268 «روزگار خیلی ظالمیه، دخترم. مزهاش رو در ترایدنت چشیدیم؛ و وقتی که برن افتاد. تو موقع تابستانی طولانی متولد شدی، عزیزم. هیچوقت چیز دیگهای رو تجربه نکردی، اما حالا زمستون واقعا داره میرسه. علامت خاندان ما رو به یاد بیار، آریا.» با فکر نایمیریا گفت: «دایرولف.» ناگهان ترس برش داشت و پاهایش را به روی سینه جمع کرد. «بذار چیزی در مورد گرگها بهت بگم، دخترم. وقتی برف میباره و بادهای سفید میوزند، گرگ تنها میمیره اما گله زنده میمونه. تابستون وقت مشاجره است، موقع زمستون ما باید از همدیگه حمایت کنیم، همدیگه رو گرم نگه داریم، قدرت همدیگه رو شریک بشیم. پس اگه لازمه که متنفر باشی، از کسانی متنفر باش که واقعا قصد صدمه زدن به ما رو دارند. سپتاموردان زن خوبیه و سانسا خواهرته. شما شاید به اندازهی ماه و خورشید متفاوت باشید اما خون یکسانی در قلب شما جریان داره. تو به اون محتاجی، همونطور که اون به تو محتاجه و من به هر دوی شما محتاجم، خدایان به من کمک کنند.» 0 3 اتاق زیر شیروانی 1404/4/19 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.6 37 صفحۀ 108 – ازش خوشت میآد. زیاد. + بذار فقط بگیم قطعا دارم رو کلیشههام تجدیدنظر میکنم. 0 2 اتاق زیر شیروانی 1404/4/19 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.6 37 صفحۀ 145 نن سرش را خم کرده و چشمهایش را بسته بود، ولی به نظر میرسید به نوعی میدانست دقیقا چه کسانی به ملاقاتش آمدهاند. جیمسون را توبیخ کرد: «پسرهی بیشرم و تو، دختر! دیروز پوکر بازی هفتگیمون رو فراموش کردی، نه؟» صورتم را در هم کشیدم. «متأسفم. حواسم پرت شده بود.» اصلا حق مطلب را نمیرساند. نن چشمهایش را فقط به این هدف که آنها را برایم باریک کند، باز کرد. «ولی الان که میخوای حرف بزنی، هیچ اهمیتی نداره که وسط یه کاریام؟» گفتم: «میتونیم صبر کنیم دعاتون تموم بشه.» درست و حسابی متنبه شده بودم یا دست کم سعی داشتم این طور نشان دهم. نن غرولند کرد: «دعا؟ بیشتر اینجوریه که دارم نظراتم رو رکوپوستکنده به خالقمون میگم.» جیمسون به من اطلاع داد: «پدربزرگمون این نیایشگاه رو ساخت تا نن جایی داشته باشه که سر خدا داد بزنه.» نن گلویش را صاف کرد: «مردک پیر تهدید کرد به جای این، برام مقبره بسازه. توبیاس هیچوقت فکر نمیکرد من بیشتر از خودش عمر کنم.» 0 0 اتاق زیر شیروانی 1404/3/30 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.0 87 صفحۀ 85 نفرت به آدم تواناییِ ادامهی راه را میبخشد. ساختاری شکننده را حفظ میکند، تاروپودها را به هم میبافد، طوری که خلأ بر چیزی مستولی نشود. ای کاش میتوانست از کسی بابت مرگ پسرش متنفر شود. اما در مورد مرگِ ناگهانی چه کسی را میتوان مقصر دانست؟ کوشید از خدا متنفر باشد، اما به خدا ایمان ندارد. کوشید از کل انسانیت که آنقدر آسیبپذیر و درهمشکسته بود متنفر شود، اما نتوانست این کار را ادامه دهد، زیرا تنفر از همه درست مثل تنفر از هیچکس است. 0 1 اتاق زیر شیروانی 1404/3/30 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.0 87 صفحۀ 15 کلماتی وجود دارند که روی جهان سرپوش میگذارند. کلماتی وجود دارند که مناسب و تمیزند. قانونیاند. 0 0
بریدههای کتاب اتاق زیر شیروانی اتاق زیر شیروانی 1404/5/10 بازی تاج و تخت: نغمه آتش و یخ(کتاب دوم) جورج آر.آر. مارتین 4.3 1 صفحۀ 178 فریب باعث میشد احساس آلودگی بکند. فکر کرد که چه دروغهایی که به خاطر عشق نمیگوییم. 0 0 اتاق زیر شیروانی 1404/5/10 بازی تاج و تخت: نغمه آتش و یخ(کتاب دوم) جورج آر.آر. مارتین 4.3 1 صفحۀ 170 – من در انجام وظیفهی مقدسم شکست خوردم. + شایستهترین شوالیه هم نمیتونه از یک پادشاه در برابر حماقتش محافظت کنه. 0 0 اتاق زیر شیروانی 1404/5/7 بازی تاج و تخت: نغمه آتش و یخ(کتاب دوم) جورج آر.آر. مارتین 4.3 1 صفحۀ 130 روی صندلی باستانی اگان فاتح نشسته بود؛ هیولای آهنینی متشکل از نیزه و لبههای ناهموار، و فلز با قالبگیری بدریخت. همان طور که رابرت هشدار داده بود، صندلی بسیار ناراحتی بود و هیچگاه بیش از حالا که سوزش ساق پایش دم به لحظه شدت بیشتری مییافت، اذیتش نکرده بود. فلز زیر نشیمنگاهش با گذشت هر ساعت سختتر میشد و نیزههای فولادی پشت سرش تکیه دادن را غیرممکن میساخت. اگان فاتح وقتی به اسلحهسازهایش دستور داده بود که از شمشیرهای تسلیم شدهی دشمنانش یک صندلی بزرگ بسازند، گفته بود که یک پادشاه نباید هرگز آسوده بنشیند. لعنت بر او به خاطر تکبرش! 0 1 اتاق زیر شیروانی 1404/5/6 بازی تاج و تخت: نغمه آتش و یخ(کتاب دوم) جورج آر.آر. مارتین 4.3 1 صفحۀ 114 «یادمه که یک بار از استاد لوین علت انداختن اون زنجیر به دور گردنش رو پرسیدم... بهم گفت که حلقههای گردنبند یک استاد برای به یاد داشتن اینه که سوگند خورده تا خدمت کنه. پرسیدم چرا هر حلقه از فلز متفاوتیه؟ حلقههای نقرهای روی لباس خاکستریش قشنگتر دیده میشن. استاد لوین خندید و گفت که یک استاد حلقههاش رو با مطالعه کسب میکنه. فلزهای متفاوت هر کدوم نشانهی دانش متفاوتی هستند، طلا برای مطالعهی حسابداری، نقره برای درمان کردن، آهن برای هنر جنگیدن. و گفت معانی دیگهای هم دارند. گردنبند برای اینه که استاد به یاد مملکتی که بهش خدمت میکنه باشه. لردها طلا هستند و شوالیهها فولاد، اما با تنها دو حلقه نمیشه یه زنجیر ساخت. به نقره و آهن و سرب، قلع و مس و برنز و تمام فلزات دیگه نیاز هست، و اونا زارعین، آهنگران و تاجرین و غیره هستند. یک زنجیر به تمام انواع فلزات محتاجه و یک سرزمین به تمام انواع آدمها.» 0 2 اتاق زیر شیروانی 1404/4/25 بازی تاج و تخت: نغمه آتش و یخ(کتاب اول) جورج آر.آر. مارتین 4.1 12 صفحۀ 268 «روزگار خیلی ظالمیه، دخترم. مزهاش رو در ترایدنت چشیدیم؛ و وقتی که برن افتاد. تو موقع تابستانی طولانی متولد شدی، عزیزم. هیچوقت چیز دیگهای رو تجربه نکردی، اما حالا زمستون واقعا داره میرسه. علامت خاندان ما رو به یاد بیار، آریا.» با فکر نایمیریا گفت: «دایرولف.» ناگهان ترس برش داشت و پاهایش را به روی سینه جمع کرد. «بذار چیزی در مورد گرگها بهت بگم، دخترم. وقتی برف میباره و بادهای سفید میوزند، گرگ تنها میمیره اما گله زنده میمونه. تابستون وقت مشاجره است، موقع زمستون ما باید از همدیگه حمایت کنیم، همدیگه رو گرم نگه داریم، قدرت همدیگه رو شریک بشیم. پس اگه لازمه که متنفر باشی، از کسانی متنفر باش که واقعا قصد صدمه زدن به ما رو دارند. سپتاموردان زن خوبیه و سانسا خواهرته. شما شاید به اندازهی ماه و خورشید متفاوت باشید اما خون یکسانی در قلب شما جریان داره. تو به اون محتاجی، همونطور که اون به تو محتاجه و من به هر دوی شما محتاجم، خدایان به من کمک کنند.» 0 3 اتاق زیر شیروانی 1404/4/19 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.6 37 صفحۀ 108 – ازش خوشت میآد. زیاد. + بذار فقط بگیم قطعا دارم رو کلیشههام تجدیدنظر میکنم. 0 2 اتاق زیر شیروانی 1404/4/19 گامبی نهایی جنیفرلین بارنز 4.6 37 صفحۀ 145 نن سرش را خم کرده و چشمهایش را بسته بود، ولی به نظر میرسید به نوعی میدانست دقیقا چه کسانی به ملاقاتش آمدهاند. جیمسون را توبیخ کرد: «پسرهی بیشرم و تو، دختر! دیروز پوکر بازی هفتگیمون رو فراموش کردی، نه؟» صورتم را در هم کشیدم. «متأسفم. حواسم پرت شده بود.» اصلا حق مطلب را نمیرساند. نن چشمهایش را فقط به این هدف که آنها را برایم باریک کند، باز کرد. «ولی الان که میخوای حرف بزنی، هیچ اهمیتی نداره که وسط یه کاریام؟» گفتم: «میتونیم صبر کنیم دعاتون تموم بشه.» درست و حسابی متنبه شده بودم یا دست کم سعی داشتم این طور نشان دهم. نن غرولند کرد: «دعا؟ بیشتر اینجوریه که دارم نظراتم رو رکوپوستکنده به خالقمون میگم.» جیمسون به من اطلاع داد: «پدربزرگمون این نیایشگاه رو ساخت تا نن جایی داشته باشه که سر خدا داد بزنه.» نن گلویش را صاف کرد: «مردک پیر تهدید کرد به جای این، برام مقبره بسازه. توبیاس هیچوقت فکر نمیکرد من بیشتر از خودش عمر کنم.» 0 0 اتاق زیر شیروانی 1404/3/30 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.0 87 صفحۀ 85 نفرت به آدم تواناییِ ادامهی راه را میبخشد. ساختاری شکننده را حفظ میکند، تاروپودها را به هم میبافد، طوری که خلأ بر چیزی مستولی نشود. ای کاش میتوانست از کسی بابت مرگ پسرش متنفر شود. اما در مورد مرگِ ناگهانی چه کسی را میتوان مقصر دانست؟ کوشید از خدا متنفر باشد، اما به خدا ایمان ندارد. کوشید از کل انسانیت که آنقدر آسیبپذیر و درهمشکسته بود متنفر شود، اما نتوانست این کار را ادامه دهد، زیرا تنفر از همه درست مثل تنفر از هیچکس است. 0 1 اتاق زیر شیروانی 1404/3/30 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.0 87 صفحۀ 15 کلماتی وجود دارند که روی جهان سرپوش میگذارند. کلماتی وجود دارند که مناسب و تمیزند. قانونیاند. 0 0