بریدهای از کتاب بازی تاج و تخت: نغمه آتش و یخ(کتاب اول) اثر جورج آر.آر. مارتین
1404/4/25
صفحۀ 268
«روزگار خیلی ظالمیه، دخترم. مزهاش رو در ترایدنت چشیدیم؛ و وقتی که برن افتاد. تو موقع تابستانی طولانی متولد شدی، عزیزم. هیچوقت چیز دیگهای رو تجربه نکردی، اما حالا زمستون واقعا داره میرسه. علامت خاندان ما رو به یاد بیار، آریا.» با فکر نایمیریا گفت: «دایرولف.» ناگهان ترس برش داشت و پاهایش را به روی سینه جمع کرد. «بذار چیزی در مورد گرگها بهت بگم، دخترم. وقتی برف میباره و بادهای سفید میوزند، گرگ تنها میمیره اما گله زنده میمونه. تابستون وقت مشاجره است، موقع زمستون ما باید از همدیگه حمایت کنیم، همدیگه رو گرم نگه داریم، قدرت همدیگه رو شریک بشیم. پس اگه لازمه که متنفر باشی، از کسانی متنفر باش که واقعا قصد صدمه زدن به ما رو دارند. سپتاموردان زن خوبیه و سانسا خواهرته. شما شاید به اندازهی ماه و خورشید متفاوت باشید اما خون یکسانی در قلب شما جریان داره. تو به اون محتاجی، همونطور که اون به تو محتاجه و من به هر دوی شما محتاجم، خدایان به من کمک کنند.»
«روزگار خیلی ظالمیه، دخترم. مزهاش رو در ترایدنت چشیدیم؛ و وقتی که برن افتاد. تو موقع تابستانی طولانی متولد شدی، عزیزم. هیچوقت چیز دیگهای رو تجربه نکردی، اما حالا زمستون واقعا داره میرسه. علامت خاندان ما رو به یاد بیار، آریا.» با فکر نایمیریا گفت: «دایرولف.» ناگهان ترس برش داشت و پاهایش را به روی سینه جمع کرد. «بذار چیزی در مورد گرگها بهت بگم، دخترم. وقتی برف میباره و بادهای سفید میوزند، گرگ تنها میمیره اما گله زنده میمونه. تابستون وقت مشاجره است، موقع زمستون ما باید از همدیگه حمایت کنیم، همدیگه رو گرم نگه داریم، قدرت همدیگه رو شریک بشیم. پس اگه لازمه که متنفر باشی، از کسانی متنفر باش که واقعا قصد صدمه زدن به ما رو دارند. سپتاموردان زن خوبیه و سانسا خواهرته. شما شاید به اندازهی ماه و خورشید متفاوت باشید اما خون یکسانی در قلب شما جریان داره. تو به اون محتاجی، همونطور که اون به تو محتاجه و من به هر دوی شما محتاجم، خدایان به من کمک کنند.»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.