بریدهای از کتاب بازی تاج و تخت: نغمه آتش و یخ(کتاب دوم) اثر جورج آر.آر. مارتین
1404/5/7
صفحۀ 130
روی صندلی باستانی اگان فاتح نشسته بود؛ هیولای آهنینی متشکل از نیزه و لبههای ناهموار، و فلز با قالبگیری بدریخت. همان طور که رابرت هشدار داده بود، صندلی بسیار ناراحتی بود و هیچگاه بیش از حالا که سوزش ساق پایش دم به لحظه شدت بیشتری مییافت، اذیتش نکرده بود. فلز زیر نشیمنگاهش با گذشت هر ساعت سختتر میشد و نیزههای فولادی پشت سرش تکیه دادن را غیرممکن میساخت. اگان فاتح وقتی به اسلحهسازهایش دستور داده بود که از شمشیرهای تسلیم شدهی دشمنانش یک صندلی بزرگ بسازند، گفته بود که یک پادشاه نباید هرگز آسوده بنشیند. لعنت بر او به خاطر تکبرش!
روی صندلی باستانی اگان فاتح نشسته بود؛ هیولای آهنینی متشکل از نیزه و لبههای ناهموار، و فلز با قالبگیری بدریخت. همان طور که رابرت هشدار داده بود، صندلی بسیار ناراحتی بود و هیچگاه بیش از حالا که سوزش ساق پایش دم به لحظه شدت بیشتری مییافت، اذیتش نکرده بود. فلز زیر نشیمنگاهش با گذشت هر ساعت سختتر میشد و نیزههای فولادی پشت سرش تکیه دادن را غیرممکن میساخت. اگان فاتح وقتی به اسلحهسازهایش دستور داده بود که از شمشیرهای تسلیم شدهی دشمنانش یک صندلی بزرگ بسازند، گفته بود که یک پادشاه نباید هرگز آسوده بنشیند. لعنت بر او به خاطر تکبرش!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.