بریدههای کتاب آرمان کاظمی آرمان کاظمی 1403/4/13 رویا مجید غروی 2.5 1 صفحۀ 59 آیا کافی نیست قصه و افسانه؟ نخیر، کافی نیست؛ ما به قصه نیازمندیم تا جان به در بریم. 0 3 آرمان کاظمی 1403/4/2 رویا مجید غروی 2.5 1 صفحۀ 24 نمیمیرد آدمی اما چندان از زندگی باقی نمیماند هرگاه یاد و خاطره بر جای نباشد. 0 3 آرمان کاظمی 1403/4/2 رویا مجید غروی 2.5 1 صفحۀ 22 امیر نیز به استعاره از مادر رویا سخن گفته بود: نگینی سیاه در دل ظلماتی که هیچ زندهای در آن نزیسته بود مگر آن که از نخست کور بوده باشد؛ پس عالم را بیاعتنا به احوال خویش یافت و سالیان دراز به احوال آن بیاعتنا ماند. 0 3 آرمان کاظمی 1403/4/2 رویا مجید غروی 2.5 1 صفحۀ 20 این واقعیت را از نگاه مردی دریافت و ناسزای زنی که میگذشت. 0 2 آرمان کاظمی 1403/1/13 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.6 6 صفحۀ 104 مادرم گفت: "پرستار حق دارد. هر کس خبر دختر دار شدن کسی را بدهد، چهل روز پیش خدا رو سیاه میشود." پرستار این خبر را به من نداد و با این حال سیاهسوخته بود. و خواهرم در بستر مثل گلی سفید زیبا بود. 0 4 آرمان کاظمی 1403/1/13 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.6 6 صفحۀ 104 ... یادم میآید وقتی دختر خواهرم در بیمارستان به دنیا آمد، ترسیدم زنده به گورش کنند. اولش نمیدانستم بچه خواهرم دختر است یا پسر... پرستار چندین بار از جلو من رفت و آمد و لام تا کام حرف نزد. دلواپس شدم. رفتم جلو و پرسیدم: "دختر است یا پسر؟" جوابم را نداد... عقل از سرم پرید. پریدم توی اتاق عمل و از پزشک پرسیدم. گفت: "دختر است." خبر را به گوش مادرم رساندم. گفت: "پرستار حق دارد. هر کس خبر دختر دار شدن کسی را بدهد، چهل روز پیش خدا رو سیاه میشود.". 0 4 آرمان کاظمی 1403/1/13 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.6 6 صفحۀ 103 دوستم گفت پدری دخترش را زنده به گور کرد، چون دختر مثل ماه بود. 0 5 آرمان کاظمی 1403/1/13 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.6 6 صفحۀ 103 (من [دختر]) باید یک روز به دنیا آمده باشم. درود بر روزی که چشم به جهان گشودم. اما مادربزرگم میگوید من مرده به دنیا آمدهام، چون پدر پدربزرگم قرنها پیش زنده به گورم کرد. 0 3 آرمان کاظمی 1403/1/13 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.6 6 صفحۀ 35 این طور که پیداست، گلوریا-زکیه خواب خواب است. اکنون در دل مردابهای جنبان و مرموز خواب و کابوس دست و پا میزند، مردابهایی لبریز از ارواح آشنا و غریبه. شاید هنوز نمیداند همهی کسانی که در خواب میبیند و نمیشناسدشان ارواح آدمهای واقعی هستند. 0 3 آرمان کاظمی 1403/1/13 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.6 6 صفحۀ 15 هنوز نمیداند ما هر جا برویم، ارواحمان را هم همراهمان میبریم و او هم هرجا برود و به هر کسی هم که پناه ببرد، باز در امان نخواهد بود. 0 19 آرمان کاظمی 1402/10/15 یک عاشقانه ی آرام نادر ابراهیمی 4.1 174 صفحۀ 92 با این وجود، عشق یک کالای مصرفی است نه پس انداز کردنی. 0 1 آرمان کاظمی 1402/8/23 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 141 صفحۀ 81 "وازگن با این همه کار فرصت ترجمه کردن هم پیدا میکند؟ تو چرا کتاب ترجمه نمیکنی؟" چند لحظه نگاهش کردم که با لبخند نگاهم میکرد. مادر گفت "وقتش کجا بود؟ شش ماه بیشتر است پرده اتاق خوابها را نشسته." 6 16 آرمان کاظمی 1402/8/10 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 15 صفحۀ 259 دیگر این را یاد گرفته بودم که وقتی با بحرانی رو به رو میشویم...، بهترین کار این است که اول مشکل را شناسایی کنیم، بعد وضعیت را تثبیت کنیم، و بعدتر واکنش نشان دهیم. 0 12 آرمان کاظمی 1402/8/7 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 15 صفحۀ 37 (مادر) همیشه به ما میگفت: "جوری وارد یه جا نشین که انگار میخواین بخرینش، جوری وارد شین که انگار صاحبشاین" 0 2 آرمان کاظمی 1402/8/7 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 15 صفحۀ 105 عادتهای خوبی خلق میکنم و برده آنها میشوم. 0 3 آرمان کاظمی 1402/7/21 قلب ضعیف و بوبوک فیودور داستایفسکی 3.3 11 صفحۀ 75 وقتی فرانسویها دو قرن و نیم پیش برای خودشان دیوانهخانه ساختند اسپانیاییها گفتند "این فرانسویها همهی دیوانههایشان را گرفتهاند و یک جا انداختهاند تا ثابت کنند خودشان عاقلاند!" کاملا هم درست است! 4 33 آرمان کاظمی 1402/7/19 رویای آدم مضحک: هفت داستان کوتاه فیودور داستایفسکی 3.8 22 صفحۀ 238 وقتی مرتکب جنایت شدند، عدل و داد را اختراع کردند، و برای حفظ عدل و داد کتابهای قطور قانون نوشتند، و برای اجرای این قوانین نیز گیوتین به پا کردند. 1 30 آرمان کاظمی 1402/7/19 رویای آدم مضحک: هفت داستان کوتاه فیودور داستایفسکی 3.8 22 صفحۀ 229 در زمین ما، فقط با رنج و از طریق رنج میتوانیم واقعاً عشق بورزیم! راه دیگری برای عشق ورزیدن نمیشناسیم. عشق دیگری نمیشناسیم. 0 8 آرمان کاظمی 1402/7/8 داستان دوست من (کنولپ) هرمان هسه 3.6 10 صفحۀ 66 گمان میکنم همه چیز وقتی در اوج زیبایی به نظر میرسد که لذت ما از دیدن آن با سایهای از اندوه یا هراس همراه باشد. 0 11 آرمان کاظمی 1402/7/6 داستان دوست من (کنولپ) هرمان هسه 3.6 10 صفحۀ 15 از وعده دادن و نقشههای دور و دراز کشیدن گریزان بود. وقتی آزادی آیندهاش با برنامهای مقید میشد، احساس اسارت میکرد. 0 11
بریدههای کتاب آرمان کاظمی آرمان کاظمی 1403/4/13 رویا مجید غروی 2.5 1 صفحۀ 59 آیا کافی نیست قصه و افسانه؟ نخیر، کافی نیست؛ ما به قصه نیازمندیم تا جان به در بریم. 0 3 آرمان کاظمی 1403/4/2 رویا مجید غروی 2.5 1 صفحۀ 24 نمیمیرد آدمی اما چندان از زندگی باقی نمیماند هرگاه یاد و خاطره بر جای نباشد. 0 3 آرمان کاظمی 1403/4/2 رویا مجید غروی 2.5 1 صفحۀ 22 امیر نیز به استعاره از مادر رویا سخن گفته بود: نگینی سیاه در دل ظلماتی که هیچ زندهای در آن نزیسته بود مگر آن که از نخست کور بوده باشد؛ پس عالم را بیاعتنا به احوال خویش یافت و سالیان دراز به احوال آن بیاعتنا ماند. 0 3 آرمان کاظمی 1403/4/2 رویا مجید غروی 2.5 1 صفحۀ 20 این واقعیت را از نگاه مردی دریافت و ناسزای زنی که میگذشت. 0 2 آرمان کاظمی 1403/1/13 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.6 6 صفحۀ 104 مادرم گفت: "پرستار حق دارد. هر کس خبر دختر دار شدن کسی را بدهد، چهل روز پیش خدا رو سیاه میشود." پرستار این خبر را به من نداد و با این حال سیاهسوخته بود. و خواهرم در بستر مثل گلی سفید زیبا بود. 0 4 آرمان کاظمی 1403/1/13 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.6 6 صفحۀ 104 ... یادم میآید وقتی دختر خواهرم در بیمارستان به دنیا آمد، ترسیدم زنده به گورش کنند. اولش نمیدانستم بچه خواهرم دختر است یا پسر... پرستار چندین بار از جلو من رفت و آمد و لام تا کام حرف نزد. دلواپس شدم. رفتم جلو و پرسیدم: "دختر است یا پسر؟" جوابم را نداد... عقل از سرم پرید. پریدم توی اتاق عمل و از پزشک پرسیدم. گفت: "دختر است." خبر را به گوش مادرم رساندم. گفت: "پرستار حق دارد. هر کس خبر دختر دار شدن کسی را بدهد، چهل روز پیش خدا رو سیاه میشود.". 0 4 آرمان کاظمی 1403/1/13 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.6 6 صفحۀ 103 دوستم گفت پدری دخترش را زنده به گور کرد، چون دختر مثل ماه بود. 0 5 آرمان کاظمی 1403/1/13 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.6 6 صفحۀ 103 (من [دختر]) باید یک روز به دنیا آمده باشم. درود بر روزی که چشم به جهان گشودم. اما مادربزرگم میگوید من مرده به دنیا آمدهام، چون پدر پدربزرگم قرنها پیش زنده به گورم کرد. 0 3 آرمان کاظمی 1403/1/13 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.6 6 صفحۀ 35 این طور که پیداست، گلوریا-زکیه خواب خواب است. اکنون در دل مردابهای جنبان و مرموز خواب و کابوس دست و پا میزند، مردابهایی لبریز از ارواح آشنا و غریبه. شاید هنوز نمیداند همهی کسانی که در خواب میبیند و نمیشناسدشان ارواح آدمهای واقعی هستند. 0 3 آرمان کاظمی 1403/1/13 بنویس من زن عرب نیستم زنان نویسنده ی عرب 3.6 6 صفحۀ 15 هنوز نمیداند ما هر جا برویم، ارواحمان را هم همراهمان میبریم و او هم هرجا برود و به هر کسی هم که پناه ببرد، باز در امان نخواهد بود. 0 19 آرمان کاظمی 1402/10/15 یک عاشقانه ی آرام نادر ابراهیمی 4.1 174 صفحۀ 92 با این وجود، عشق یک کالای مصرفی است نه پس انداز کردنی. 0 1 آرمان کاظمی 1402/8/23 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 141 صفحۀ 81 "وازگن با این همه کار فرصت ترجمه کردن هم پیدا میکند؟ تو چرا کتاب ترجمه نمیکنی؟" چند لحظه نگاهش کردم که با لبخند نگاهم میکرد. مادر گفت "وقتش کجا بود؟ شش ماه بیشتر است پرده اتاق خوابها را نشسته." 6 16 آرمان کاظمی 1402/8/10 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 15 صفحۀ 259 دیگر این را یاد گرفته بودم که وقتی با بحرانی رو به رو میشویم...، بهترین کار این است که اول مشکل را شناسایی کنیم، بعد وضعیت را تثبیت کنیم، و بعدتر واکنش نشان دهیم. 0 12 آرمان کاظمی 1402/8/7 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 15 صفحۀ 37 (مادر) همیشه به ما میگفت: "جوری وارد یه جا نشین که انگار میخواین بخرینش، جوری وارد شین که انگار صاحبشاین" 0 2 آرمان کاظمی 1402/8/7 چراغ سبزها متیو مک کانهی 4.1 15 صفحۀ 105 عادتهای خوبی خلق میکنم و برده آنها میشوم. 0 3 آرمان کاظمی 1402/7/21 قلب ضعیف و بوبوک فیودور داستایفسکی 3.3 11 صفحۀ 75 وقتی فرانسویها دو قرن و نیم پیش برای خودشان دیوانهخانه ساختند اسپانیاییها گفتند "این فرانسویها همهی دیوانههایشان را گرفتهاند و یک جا انداختهاند تا ثابت کنند خودشان عاقلاند!" کاملا هم درست است! 4 33 آرمان کاظمی 1402/7/19 رویای آدم مضحک: هفت داستان کوتاه فیودور داستایفسکی 3.8 22 صفحۀ 238 وقتی مرتکب جنایت شدند، عدل و داد را اختراع کردند، و برای حفظ عدل و داد کتابهای قطور قانون نوشتند، و برای اجرای این قوانین نیز گیوتین به پا کردند. 1 30 آرمان کاظمی 1402/7/19 رویای آدم مضحک: هفت داستان کوتاه فیودور داستایفسکی 3.8 22 صفحۀ 229 در زمین ما، فقط با رنج و از طریق رنج میتوانیم واقعاً عشق بورزیم! راه دیگری برای عشق ورزیدن نمیشناسیم. عشق دیگری نمیشناسیم. 0 8 آرمان کاظمی 1402/7/8 داستان دوست من (کنولپ) هرمان هسه 3.6 10 صفحۀ 66 گمان میکنم همه چیز وقتی در اوج زیبایی به نظر میرسد که لذت ما از دیدن آن با سایهای از اندوه یا هراس همراه باشد. 0 11 آرمان کاظمی 1402/7/6 داستان دوست من (کنولپ) هرمان هسه 3.6 10 صفحۀ 15 از وعده دادن و نقشههای دور و دراز کشیدن گریزان بود. وقتی آزادی آیندهاش با برنامهای مقید میشد، احساس اسارت میکرد. 0 11