بریده‌ای از کتاب بنویس من زن عرب نیستم اثر زنان نویسنده ی عرب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 104

... یادم می‌آید وقتی دختر خواهرم در بیمارستان به دنیا آمد، ترسیدم زنده به گورش کنند. اولش نمی‌دانستم بچه خواهرم دختر است یا پسر... پرستار چندین بار از جلو من رفت و آمد و لام تا کام حرف نزد. دلواپس شدم. رفتم جلو و پرسیدم: "دختر است یا پسر؟" جوابم را نداد... عقل از سرم پرید. پریدم توی اتاق عمل و از پزشک پرسیدم. گفت: "دختر است." خبر را به گوش مادرم رساندم. گفت: "پرستار حق دارد. هر کس خبر دختر دار شدن کسی را بدهد، چهل روز پیش خدا رو سیاه می‌شود.".

... یادم می‌آید وقتی دختر خواهرم در بیمارستان به دنیا آمد، ترسیدم زنده به گورش کنند. اولش نمی‌دانستم بچه خواهرم دختر است یا پسر... پرستار چندین بار از جلو من رفت و آمد و لام تا کام حرف نزد. دلواپس شدم. رفتم جلو و پرسیدم: "دختر است یا پسر؟" جوابم را نداد... عقل از سرم پرید. پریدم توی اتاق عمل و از پزشک پرسیدم. گفت: "دختر است." خبر را به گوش مادرم رساندم. گفت: "پرستار حق دارد. هر کس خبر دختر دار شدن کسی را بدهد، چهل روز پیش خدا رو سیاه می‌شود.".

2

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.