بریدههای کتاب اندیشه اندیشه 2 روز پیش جاده ی شهر ناتالیا گینزبورگ 3.4 6 صفحۀ 85 بیرون را تماشا میکردم و همین که کنار مردمی بودم که مرا نمیشناختند و از بدبختیهایم خبر نداشتند حالم خوش بود. 0 3 اندیشه 1404/1/4 خاطرات سیلویا پلات فرانسیس مک کالو 4.8 4 صفحۀ 50 زن زاده شدن، تراژدی اسفبار من است. از زمانی که فهمیدم به جای اندامهای حسی مردانه محکوم به داشتن اندام های زنانه هستم چرخه اعمال، افکار و احساساتم شدیدا به زنانگی محدود شد. بله، میل وافرم به گپ زدن با کارگران جاده، سربازها و ملوانان، مشتری مغازه مشروب فروشی بودن، سرک کشیدن در محل وقوع حوادث، به حرف مردم گوش کردن و آنها را به ذهن سپردن، همه و همه به خاطر این واقعیت که دختر هستم از بین رفته، نابود شده، چرا که زن همیشه در معرض تهمت و دردسر است. علاقه شدیدم به مردها و شیوه زندگی شان معمولا به غلط میل به اغوا کردن آنها با دعوت برای داشتن خلوتی لذت بخش تعبیر می شود. ای خدا! دلم می خواهد با هر کسی که می توانم به هر شکلی که دوست دارم صحبت کنم. دوست دارم روی زمین باز بخوابم، به غرب سفر کنم و شبها با خیال راحت در خیابان قدم بزنم. 0 1 اندیشه 1403/12/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 23 صفحۀ 243 باید خاطرات دوران اسارتش را با یک مرد در میان میگذاشت؛ هیچ زنی هیچ وقت درک نمیکرد که اسارت و مورد ظلم واقع شدن ممکن است یک جورهایی مایه آرامش باشد و گرچه اختیار زندگیت را نداری از پذیرفتن هر مسئولیتی هم معاف میشوی، چون اگر در همه امور کسی دیگر هر قدر هم بیرحمانه و احمقانه برایت تصمیم بگیرد [...] از شر همان چیز خلاص میشوی که بلینت آنقدر ازش بیزار بود و ازش میترسید، یعنی به کار گرفتن اختیار خودش و ضرورت تصمیم گیری شخصی. 0 0 اندیشه 1403/12/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 23 صفحۀ 193 در پس افکاری که در سر من میچرخید، رشته فکر و خیالاتی بود که به کل از جنسی متفاوت بودند، فکر و خیالاتی که چنان عمیق در ذهنم ته نشین شده بود که اصلاً از وجودشان آگاه نبودم. آن فکر و خیالها خوب میدانستند که بهتر است همانطور بیشکل و نامشخص بمانند و هرگز به سطح آگاهی نرسند، اما با همه اوصاف آنجا بودند، مترصد و گوش به زنگ. 0 0 اندیشه 1403/10/16 پاریس: جشن بیکران ارنست همینگوی 3.5 17 صفحۀ 35 می گفت:«میتوانید جای لباس خریدن تابلو بخرید ـ به همین سادگی. کسی که پولش از پارو بالا نرود نمی تواند هر دو اینها را داشته باشد به لباس توجهی نکنید و به مد روز ابداً اعتنایی نداشته باشید و لباسهای راحت و بادوام بخرید و پول لباس را برای خرید تابلو کنار بگذارید.» گفتم:«ولی حتی اگر تا ابد هم لباس نخرم، آن قدر پول نخواهم داشت که تابلوهای پیکاسو را که دوست دارم بخرم.» 1 26 اندیشه 1403/10/15 The bell jar Sylvia Plath 4.4 4 صفحۀ 240 i knew i should be grateful [...], only i couldn't feel a thing. if [they] had given me a ticket to europe, or a round-the-world cruise, it wouldn't have made one scrap of difference to me. because wherever i sat-on the desk of a ship or at a street cafe in paris or bangkok-i would be sitting under the same glass bell jar, stewing in my own sour air. 0 1
بریدههای کتاب اندیشه اندیشه 2 روز پیش جاده ی شهر ناتالیا گینزبورگ 3.4 6 صفحۀ 85 بیرون را تماشا میکردم و همین که کنار مردمی بودم که مرا نمیشناختند و از بدبختیهایم خبر نداشتند حالم خوش بود. 0 3 اندیشه 1404/1/4 خاطرات سیلویا پلات فرانسیس مک کالو 4.8 4 صفحۀ 50 زن زاده شدن، تراژدی اسفبار من است. از زمانی که فهمیدم به جای اندامهای حسی مردانه محکوم به داشتن اندام های زنانه هستم چرخه اعمال، افکار و احساساتم شدیدا به زنانگی محدود شد. بله، میل وافرم به گپ زدن با کارگران جاده، سربازها و ملوانان، مشتری مغازه مشروب فروشی بودن، سرک کشیدن در محل وقوع حوادث، به حرف مردم گوش کردن و آنها را به ذهن سپردن، همه و همه به خاطر این واقعیت که دختر هستم از بین رفته، نابود شده، چرا که زن همیشه در معرض تهمت و دردسر است. علاقه شدیدم به مردها و شیوه زندگی شان معمولا به غلط میل به اغوا کردن آنها با دعوت برای داشتن خلوتی لذت بخش تعبیر می شود. ای خدا! دلم می خواهد با هر کسی که می توانم به هر شکلی که دوست دارم صحبت کنم. دوست دارم روی زمین باز بخوابم، به غرب سفر کنم و شبها با خیال راحت در خیابان قدم بزنم. 0 1 اندیشه 1403/12/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 23 صفحۀ 243 باید خاطرات دوران اسارتش را با یک مرد در میان میگذاشت؛ هیچ زنی هیچ وقت درک نمیکرد که اسارت و مورد ظلم واقع شدن ممکن است یک جورهایی مایه آرامش باشد و گرچه اختیار زندگیت را نداری از پذیرفتن هر مسئولیتی هم معاف میشوی، چون اگر در همه امور کسی دیگر هر قدر هم بیرحمانه و احمقانه برایت تصمیم بگیرد [...] از شر همان چیز خلاص میشوی که بلینت آنقدر ازش بیزار بود و ازش میترسید، یعنی به کار گرفتن اختیار خودش و ضرورت تصمیم گیری شخصی. 0 0 اندیشه 1403/12/16 خیابان کاتالین ماگدا سابو 3.8 23 صفحۀ 193 در پس افکاری که در سر من میچرخید، رشته فکر و خیالاتی بود که به کل از جنسی متفاوت بودند، فکر و خیالاتی که چنان عمیق در ذهنم ته نشین شده بود که اصلاً از وجودشان آگاه نبودم. آن فکر و خیالها خوب میدانستند که بهتر است همانطور بیشکل و نامشخص بمانند و هرگز به سطح آگاهی نرسند، اما با همه اوصاف آنجا بودند، مترصد و گوش به زنگ. 0 0 اندیشه 1403/10/16 پاریس: جشن بیکران ارنست همینگوی 3.5 17 صفحۀ 35 می گفت:«میتوانید جای لباس خریدن تابلو بخرید ـ به همین سادگی. کسی که پولش از پارو بالا نرود نمی تواند هر دو اینها را داشته باشد به لباس توجهی نکنید و به مد روز ابداً اعتنایی نداشته باشید و لباسهای راحت و بادوام بخرید و پول لباس را برای خرید تابلو کنار بگذارید.» گفتم:«ولی حتی اگر تا ابد هم لباس نخرم، آن قدر پول نخواهم داشت که تابلوهای پیکاسو را که دوست دارم بخرم.» 1 26 اندیشه 1403/10/15 The bell jar Sylvia Plath 4.4 4 صفحۀ 240 i knew i should be grateful [...], only i couldn't feel a thing. if [they] had given me a ticket to europe, or a round-the-world cruise, it wouldn't have made one scrap of difference to me. because wherever i sat-on the desk of a ship or at a street cafe in paris or bangkok-i would be sitting under the same glass bell jar, stewing in my own sour air. 0 1