بریدهای از کتاب خاطرات سیلویا پلات اثر تد هیوز
1404/1/4
صفحۀ 50
زن زاده شدن، تراژدی اسفبار من است. از زمانی که فهمیدم به جای اندامهای حسی مردانه محکوم به داشتن اندام های زنانه هستم چرخه اعمال، افکار و احساساتم شدیدا به زنانگی محدود شد. بله، میل وافرم به گپ زدن با کارگران جاده، سربازها و ملوانان، مشتری مغازه مشروب فروشی بودن، سرک کشیدن در محل وقوع حوادث، به حرف مردم گوش کردن و آنها را به ذهن سپردن، همه و همه به خاطر این واقعیت که دختر هستم از بین رفته، نابود شده، چرا که زن همیشه در معرض تهمت و دردسر است. علاقه شدیدم به مردها و شیوه زندگی شان معمولا به غلط میل به اغوا کردن آنها با دعوت برای داشتن خلوتی لذت بخش تعبیر می شود. ای خدا! دلم می خواهد با هر کسی که می توانم به هر شکلی که دوست دارم صحبت کنم. دوست دارم روی زمین باز بخوابم، به غرب سفر کنم و شبها با خیال راحت در خیابان قدم بزنم.
زن زاده شدن، تراژدی اسفبار من است. از زمانی که فهمیدم به جای اندامهای حسی مردانه محکوم به داشتن اندام های زنانه هستم چرخه اعمال، افکار و احساساتم شدیدا به زنانگی محدود شد. بله، میل وافرم به گپ زدن با کارگران جاده، سربازها و ملوانان، مشتری مغازه مشروب فروشی بودن، سرک کشیدن در محل وقوع حوادث، به حرف مردم گوش کردن و آنها را به ذهن سپردن، همه و همه به خاطر این واقعیت که دختر هستم از بین رفته، نابود شده، چرا که زن همیشه در معرض تهمت و دردسر است. علاقه شدیدم به مردها و شیوه زندگی شان معمولا به غلط میل به اغوا کردن آنها با دعوت برای داشتن خلوتی لذت بخش تعبیر می شود. ای خدا! دلم می خواهد با هر کسی که می توانم به هر شکلی که دوست دارم صحبت کنم. دوست دارم روی زمین باز بخوابم، به غرب سفر کنم و شبها با خیال راحت در خیابان قدم بزنم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.