بریدههای کتاب نشر نیلوفر نشر نیلوفر 2 ساعت پیش شیراز: یک شهر و سی ویک داستان محمد کشاورز 0.0 صفحۀ 303 ماشو چنگال، راه به راه از گاراژ لاوان تور آمد هل خورد تو قهوه خونهی خرمنی، مشت کوبید رو چارچوب در و گفت: مو همی الان از شیراز اومدهم. سرها آمد بالا. 0 7 نشر نیلوفر 2 ساعت پیش شیراز: یک شهر و سی ویک داستان محمد کشاورز 0.0 صفحۀ 92 ما توی شیراز خویشی نداریم، همان خراسان هم کس و کاری نداشتیم، خانم جان میگفت سال وبایی از یک طایفه ترکمن فقط خانم جان و پسرکش مانده بودهاند... 0 2 نشر نیلوفر 1404/3/4 نقابی به رنگ آسمان باسم خندقجی 0.0 صفحۀ 17 کوچههای اردوگاه بر او آوار شده بودند. تنگ در میاناش گرفته به او یورش میآوردند. با این همه، با گامهای پر شتاباش از میانشان میگذشت؛ کوچههایی که هر روزش را خراب میکردند و امروزش هم تافتهای جدابافته نبود. 0 8 نشر نیلوفر 1404/3/4 دژ ای جی کرونین 0.0 صفحۀ 15 آندرو به زحمت گوشت ریشه ریشهاش را جوید و جرعهای آب سرد نوشید. مسئله اصلی آندرو پس از یک خشم زودگذر، مقابله با شوخ طبعی خودش بود. فخرفروشی و خودنمایی خانم پیج آنقدر عیان بود که آندرو باید به خودش خیلی فشار میآورد تا جلوی انفجار خندهاش را بگیرد. 0 15 نشر نیلوفر 1404/2/24 1984 جورج اورول 4.2 179 صفحۀ 43 1 9 نشر نیلوفر 1404/2/24 روایت بازگشت: پدران، پسران و سرزمینی که آنها را از هم جدا می کرد هشام مطر 3.7 15 صفحۀ 99 0 7 نشر نیلوفر 1404/2/16 به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف 3.6 9 صفحۀ 128 0 10 نشر نیلوفر 1404/2/15 ایستگاه ئوئنوی توکیو یو میری 0.0 صفحۀ 75 0 23 نشر نیلوفر 1404/2/12 تصویر یک زن هنری جیمز 2.9 3 صفحۀ 383 0 9 نشر نیلوفر 1404/2/11 کالیگولا آلبر کامو 4.0 50 صفحۀ 40 0 40 نشر نیلوفر 1404/2/10 خانواده تیبو جلد 3 روژه مارتن دوگار 4.0 14 صفحۀ 329 0 1 نشر نیلوفر 1404/2/9 انفجار در کلیسای جامع: قرن روشنفکری آلخو کارپانتیه 0.0 صفحۀ 216 0 3 نشر نیلوفر 1404/1/28 وحشت در وست اند نیکلاس مایر 3.5 1 صفحۀ 13 شرلوک هلمز گفت: «ـنه واتسن. گمانم جوابم هنوز همان باشد. تو داری وحشت در وست اند را مینویسی.» 0 4 نشر نیلوفر 1404/1/24 مردگان زرخرید (نفوس مرده) نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 16 صفحۀ 189 خوشا به حال نویسندهای که از کنار چهرهها و کاراکترهای کسالت آور و نفرت انگیز میگذرد، گرچه ممکن است متاسفانه واقعیت هم داشته باشند، و به کسانی میپردازد که تجلیگر عالیترین ارزشهای انسانی هستند ـنویسندهای که در میان دریای ساکن انسانها فقط تعداد کمی از تیپهای استثنایی را برمیگزیند، و هرگز لزومی نمیبیند که از نت بالای داستان خود پردهای بکاهد. هرگز این فروتنی را ندارد که نگاهی به سوی برادران بینواتر خود بیفکند، و آنقدر مجذوب کاراکترهای پرزرق و برقی است که هیچ گونه سروکاری هم با او ندارند، که هیچگاه از آسمان توهم به زمین واقعیت فرود نمیآید. 0 7 نشر نیلوفر 1403/12/23 خانم دلوی ویرجینیا وولف 3.6 18 صفحۀ 108 0 9 نشر نیلوفر 1403/12/13 درباره قهرمانان و گورها ارنستو ساباتو 3.5 3 صفحۀ 300 0 24 نشر نیلوفر 1403/12/13 سفر پرسش پابلو نرودا 0.0 صفحۀ 43 0 11 نشر نیلوفر 1403/12/4 صومعه پارم استاندال 2.0 0 صفحۀ 92 0 33 نشر نیلوفر 1403/11/28 خانم دلوی ویرجینیا وولف 3.6 18 صفحۀ 45 خانم دلوی گفت که گل را خودش میخرد. آخر لوسی خیلی گرفتار بود. قرار بود درها را از پاشنه در آورند، قرار بود گارگران رامپلمیر بیایند. خانم دلوی در دل گفت، عجب صبحی ـ دل انگیز از آن صبحهایی که در ساحل نصیب کودکان میشود. 0 19 نشر نیلوفر 1403/11/27 زندگی حشره ای ویکتور پلوین 3.5 0 صفحۀ 29 « من؛ آوای مقدس مصری. سرگین غلتانها هزاران ساله گوی خودشون رو به این نام میخونن. من تو هنوز کوچیکه، اما کمکم بزرگ و بزرگتر میشه. بخشی از سرگین رو من و مامانت بهت میدیم، اما بعداً خودت یاد میگیری تنهایی سرگین پیدا کنی.» 0 6
بریدههای کتاب نشر نیلوفر نشر نیلوفر 2 ساعت پیش شیراز: یک شهر و سی ویک داستان محمد کشاورز 0.0 صفحۀ 303 ماشو چنگال، راه به راه از گاراژ لاوان تور آمد هل خورد تو قهوه خونهی خرمنی، مشت کوبید رو چارچوب در و گفت: مو همی الان از شیراز اومدهم. سرها آمد بالا. 0 7 نشر نیلوفر 2 ساعت پیش شیراز: یک شهر و سی ویک داستان محمد کشاورز 0.0 صفحۀ 92 ما توی شیراز خویشی نداریم، همان خراسان هم کس و کاری نداشتیم، خانم جان میگفت سال وبایی از یک طایفه ترکمن فقط خانم جان و پسرکش مانده بودهاند... 0 2 نشر نیلوفر 1404/3/4 نقابی به رنگ آسمان باسم خندقجی 0.0 صفحۀ 17 کوچههای اردوگاه بر او آوار شده بودند. تنگ در میاناش گرفته به او یورش میآوردند. با این همه، با گامهای پر شتاباش از میانشان میگذشت؛ کوچههایی که هر روزش را خراب میکردند و امروزش هم تافتهای جدابافته نبود. 0 8 نشر نیلوفر 1404/3/4 دژ ای جی کرونین 0.0 صفحۀ 15 آندرو به زحمت گوشت ریشه ریشهاش را جوید و جرعهای آب سرد نوشید. مسئله اصلی آندرو پس از یک خشم زودگذر، مقابله با شوخ طبعی خودش بود. فخرفروشی و خودنمایی خانم پیج آنقدر عیان بود که آندرو باید به خودش خیلی فشار میآورد تا جلوی انفجار خندهاش را بگیرد. 0 15 نشر نیلوفر 1404/2/24 1984 جورج اورول 4.2 179 صفحۀ 43 1 9 نشر نیلوفر 1404/2/24 روایت بازگشت: پدران، پسران و سرزمینی که آنها را از هم جدا می کرد هشام مطر 3.7 15 صفحۀ 99 0 7 نشر نیلوفر 1404/2/16 به سوی فانوس دریایی ویرجینیا وولف 3.6 9 صفحۀ 128 0 10 نشر نیلوفر 1404/2/15 ایستگاه ئوئنوی توکیو یو میری 0.0 صفحۀ 75 0 23 نشر نیلوفر 1404/2/12 تصویر یک زن هنری جیمز 2.9 3 صفحۀ 383 0 9 نشر نیلوفر 1404/2/11 کالیگولا آلبر کامو 4.0 50 صفحۀ 40 0 40 نشر نیلوفر 1404/2/10 خانواده تیبو جلد 3 روژه مارتن دوگار 4.0 14 صفحۀ 329 0 1 نشر نیلوفر 1404/2/9 انفجار در کلیسای جامع: قرن روشنفکری آلخو کارپانتیه 0.0 صفحۀ 216 0 3 نشر نیلوفر 1404/1/28 وحشت در وست اند نیکلاس مایر 3.5 1 صفحۀ 13 شرلوک هلمز گفت: «ـنه واتسن. گمانم جوابم هنوز همان باشد. تو داری وحشت در وست اند را مینویسی.» 0 4 نشر نیلوفر 1404/1/24 مردگان زرخرید (نفوس مرده) نیکلای واسیلیویچ گوگول 4.1 16 صفحۀ 189 خوشا به حال نویسندهای که از کنار چهرهها و کاراکترهای کسالت آور و نفرت انگیز میگذرد، گرچه ممکن است متاسفانه واقعیت هم داشته باشند، و به کسانی میپردازد که تجلیگر عالیترین ارزشهای انسانی هستند ـنویسندهای که در میان دریای ساکن انسانها فقط تعداد کمی از تیپهای استثنایی را برمیگزیند، و هرگز لزومی نمیبیند که از نت بالای داستان خود پردهای بکاهد. هرگز این فروتنی را ندارد که نگاهی به سوی برادران بینواتر خود بیفکند، و آنقدر مجذوب کاراکترهای پرزرق و برقی است که هیچ گونه سروکاری هم با او ندارند، که هیچگاه از آسمان توهم به زمین واقعیت فرود نمیآید. 0 7 نشر نیلوفر 1403/12/23 خانم دلوی ویرجینیا وولف 3.6 18 صفحۀ 108 0 9 نشر نیلوفر 1403/12/13 درباره قهرمانان و گورها ارنستو ساباتو 3.5 3 صفحۀ 300 0 24 نشر نیلوفر 1403/12/13 سفر پرسش پابلو نرودا 0.0 صفحۀ 43 0 11 نشر نیلوفر 1403/12/4 صومعه پارم استاندال 2.0 0 صفحۀ 92 0 33 نشر نیلوفر 1403/11/28 خانم دلوی ویرجینیا وولف 3.6 18 صفحۀ 45 خانم دلوی گفت که گل را خودش میخرد. آخر لوسی خیلی گرفتار بود. قرار بود درها را از پاشنه در آورند، قرار بود گارگران رامپلمیر بیایند. خانم دلوی در دل گفت، عجب صبحی ـ دل انگیز از آن صبحهایی که در ساحل نصیب کودکان میشود. 0 19 نشر نیلوفر 1403/11/27 زندگی حشره ای ویکتور پلوین 3.5 0 صفحۀ 29 « من؛ آوای مقدس مصری. سرگین غلتانها هزاران ساله گوی خودشون رو به این نام میخونن. من تو هنوز کوچیکه، اما کمکم بزرگ و بزرگتر میشه. بخشی از سرگین رو من و مامانت بهت میدیم، اما بعداً خودت یاد میگیری تنهایی سرگین پیدا کنی.» 0 6