بریده کتابهای سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1403/5/25 وسپرتین مارگارت راجرسون 4.0 3 صفحۀ 101 «با جانور بهتر از خودت رفتار میکنی.» «اسب خوبیه، تموم روز داشته منو حمل میکرده. نباید به خاطر کاری که من ازش میخوام رنج بکشه.» «تا حالا به این فکر کردی که بدنت هم داره تو رو حمل میکنه؟» 0 11 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1403/4/6 یومی و نقاش کابوس 4.2 2 صفحۀ 113 انسان ها به شدت انعطاف پذیرند ،با وجود وسعت تجربیاتی ، هیچ شگفتی ام از اینکه انسانها چقدر میتوانند دوام بیاورند، تمام نشده است. آنها میتواند تقریباً در هر محیطی زنده بمانند. میتوانند از هر فقدانی بهبود یابند. میشود آنها را از لحاظ جسمی،روانی و احساسی در هم شکست و باز هم ازشان پرسید که روزتان چطور بود. 0 12 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1403/3/31 بابل آر. اف. کوانگ 4.2 6 صفحۀ 249 انگلیسی فقط واژههایی را از زبان های دیگر قرض نگرفته بود؛ بلکه تا لبهاش پر شده بود از تاثیرات خارجی، یک زبان بومی فرانکشتاینی. به نظر رابین، این باورکردنی نبود، که چطور این کشور، که ساکنانش بسیار به خودشان میبالیدند که بهتر از بقیه دنیا بودند ، حتی بدون چیزهای قرضی از پس یک چای بعد از ظهرشان بر نمیآمدند. 1 24 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/12/17 هرگز نمیر جلد 1 راب ج. هیز 4.0 11 صفحۀ 5 بعضی برای شرافت میجنگند و بعضی برای پاداش. بعضی برای افتخار میجنگند و بعضی برای هدف. بعضی برای آزادی میجنگند؛نه برای شخص ،بلکه برای یک نام. و مرگ راهنمایشان است؛ همراه و مقصودشان است. با روح و جسم و جان از سراسر هوسا عبور میکنند. آنچه با نجوایی آغاز میشود ، باید با غرشی به پایان برسد 0 15 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/9/21 مه زاد؛ آخرین امپراطوری (قسمت اول) جلد 1 برندن سندرسون 4.7 13 صفحۀ 393 «به نظرم ... اگه بهم بگن بین عاشق میر شدن(با وجود خیانتی که کرد) و هیچ وقت نشناختن اون یکی رو انتخاب کنم. من عشق رو انتخاب میکنم. من خطر کردم و شکست خوردم؛ولی باز هم اون خطر ارزشش رو داشت. در مورد دوستانم هم همینطوره. بدگمانی توی حرفه ما خیلی خوبه...ولی فقط در حد و اندازه خودش. من ترجیح میدم به افرادم اعتماد کنم تا اینکه نگران خیانت کردن باشم.» «احمقانه به نظر میاد.» «خوشحالی احمقانه است؟» 0 14 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/9/20 مه زاد؛ آخرین امپراطوری (قسمت اول) جلد 1 برندن سندرسون 4.7 13 صفحۀ 301 چه میشد اگر تمام ملت ها(از جزایر جنوبی گرفته تا تپه های شمالی تریس) زیر پرچم حکومتی واحد متحد میشدند؟اگر بشریت برای همیشه جنگ و نزاعهایش را کنار میگذاشت و متحد میشد ، چه شگفتی هایی به دست میآمد و پیشرفتهایی صورت میگرفت ؟ به نظرم حتی امید داشتن به چنین چیزی هم محال است. یک امپراتوری واحد و متحد از انسان ها؟هیچ وقت چنین چیزی رخ نمیدهد. 0 18 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/9/11 تاج دوقلوها کاترین وبر 3.9 67 صفحۀ 13 «تو جلو برو، من پشت سرت میام.» «اگه بیوفتم منو میگیری؟» «نه،ولی تو مسیر برات دست تکون میدم» «چقدر آقایی!» 4 17 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/8/22 سرای نمک و اندوه ارین ای. کریج 4.1 2 صفحۀ 323 «تا حالا آرزوی تو برآورده شده؟» لبخندش دوباره رنگی از خجالت به خود گرفت و نوک گوش هایش صورتی رنگ شد. «با دختری آشنا شدم که به لاك پشتها شنا یاد میداد، مگه نه؟» 0 4 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/8/21 سرای نمک و اندوه ارین ای. کریج 4.1 2 صفحۀ 175 به لباس سیاهش نگاه کردم و گفتم:«تو چی؟از تاریکی میترسی؟» به خود نگاهی کرد و گفت:«من؟نه، من از هر کابوسی مخوف تر و وحشتناک ترم.» ابرویی بالا دادم و منتظر ماندم تا توضیح بیشتری بدهد. «پشیمونی و حسرت.» گرچه حرف خنده داری نزده بود؛ اما لبخندی بر لب آوردم.«پشیمونی کابوسه؟» «میتونی به چیزی وحشتناک تر از پشیمونی فکر کنی؟» 1 7 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/8/17 عروسی شاهدخت ویلیام گولدمن 3.6 2 صفحۀ 105 «از زندگی انتظار زیادی نداشته باش، یاد بگیر از چیزی که داری راضی باشی» 0 15
بریده کتابهای سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1403/5/25 وسپرتین مارگارت راجرسون 4.0 3 صفحۀ 101 «با جانور بهتر از خودت رفتار میکنی.» «اسب خوبیه، تموم روز داشته منو حمل میکرده. نباید به خاطر کاری که من ازش میخوام رنج بکشه.» «تا حالا به این فکر کردی که بدنت هم داره تو رو حمل میکنه؟» 0 11 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1403/4/6 یومی و نقاش کابوس 4.2 2 صفحۀ 113 انسان ها به شدت انعطاف پذیرند ،با وجود وسعت تجربیاتی ، هیچ شگفتی ام از اینکه انسانها چقدر میتوانند دوام بیاورند، تمام نشده است. آنها میتواند تقریباً در هر محیطی زنده بمانند. میتوانند از هر فقدانی بهبود یابند. میشود آنها را از لحاظ جسمی،روانی و احساسی در هم شکست و باز هم ازشان پرسید که روزتان چطور بود. 0 12 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1403/3/31 بابل آر. اف. کوانگ 4.2 6 صفحۀ 249 انگلیسی فقط واژههایی را از زبان های دیگر قرض نگرفته بود؛ بلکه تا لبهاش پر شده بود از تاثیرات خارجی، یک زبان بومی فرانکشتاینی. به نظر رابین، این باورکردنی نبود، که چطور این کشور، که ساکنانش بسیار به خودشان میبالیدند که بهتر از بقیه دنیا بودند ، حتی بدون چیزهای قرضی از پس یک چای بعد از ظهرشان بر نمیآمدند. 1 24 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/12/17 هرگز نمیر جلد 1 راب ج. هیز 4.0 11 صفحۀ 5 بعضی برای شرافت میجنگند و بعضی برای پاداش. بعضی برای افتخار میجنگند و بعضی برای هدف. بعضی برای آزادی میجنگند؛نه برای شخص ،بلکه برای یک نام. و مرگ راهنمایشان است؛ همراه و مقصودشان است. با روح و جسم و جان از سراسر هوسا عبور میکنند. آنچه با نجوایی آغاز میشود ، باید با غرشی به پایان برسد 0 15 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/9/21 مه زاد؛ آخرین امپراطوری (قسمت اول) جلد 1 برندن سندرسون 4.7 13 صفحۀ 393 «به نظرم ... اگه بهم بگن بین عاشق میر شدن(با وجود خیانتی که کرد) و هیچ وقت نشناختن اون یکی رو انتخاب کنم. من عشق رو انتخاب میکنم. من خطر کردم و شکست خوردم؛ولی باز هم اون خطر ارزشش رو داشت. در مورد دوستانم هم همینطوره. بدگمانی توی حرفه ما خیلی خوبه...ولی فقط در حد و اندازه خودش. من ترجیح میدم به افرادم اعتماد کنم تا اینکه نگران خیانت کردن باشم.» «احمقانه به نظر میاد.» «خوشحالی احمقانه است؟» 0 14 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/9/20 مه زاد؛ آخرین امپراطوری (قسمت اول) جلد 1 برندن سندرسون 4.7 13 صفحۀ 301 چه میشد اگر تمام ملت ها(از جزایر جنوبی گرفته تا تپه های شمالی تریس) زیر پرچم حکومتی واحد متحد میشدند؟اگر بشریت برای همیشه جنگ و نزاعهایش را کنار میگذاشت و متحد میشد ، چه شگفتی هایی به دست میآمد و پیشرفتهایی صورت میگرفت ؟ به نظرم حتی امید داشتن به چنین چیزی هم محال است. یک امپراتوری واحد و متحد از انسان ها؟هیچ وقت چنین چیزی رخ نمیدهد. 0 18 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/9/11 تاج دوقلوها کاترین وبر 3.9 67 صفحۀ 13 «تو جلو برو، من پشت سرت میام.» «اگه بیوفتم منو میگیری؟» «نه،ولی تو مسیر برات دست تکون میدم» «چقدر آقایی!» 4 17 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/8/22 سرای نمک و اندوه ارین ای. کریج 4.1 2 صفحۀ 323 «تا حالا آرزوی تو برآورده شده؟» لبخندش دوباره رنگی از خجالت به خود گرفت و نوک گوش هایش صورتی رنگ شد. «با دختری آشنا شدم که به لاك پشتها شنا یاد میداد، مگه نه؟» 0 4 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/8/21 سرای نمک و اندوه ارین ای. کریج 4.1 2 صفحۀ 175 به لباس سیاهش نگاه کردم و گفتم:«تو چی؟از تاریکی میترسی؟» به خود نگاهی کرد و گفت:«من؟نه، من از هر کابوسی مخوف تر و وحشتناک ترم.» ابرویی بالا دادم و منتظر ماندم تا توضیح بیشتری بدهد. «پشیمونی و حسرت.» گرچه حرف خنده داری نزده بود؛ اما لبخندی بر لب آوردم.«پشیمونی کابوسه؟» «میتونی به چیزی وحشتناک تر از پشیمونی فکر کنی؟» 1 7 سیده نازنین (به دلیل شکایات😮💨) 1402/8/17 عروسی شاهدخت ویلیام گولدمن 3.6 2 صفحۀ 105 «از زندگی انتظار زیادی نداشته باش، یاد بگیر از چیزی که داری راضی باشی» 0 15