بریدههای کتاب آناهیتا آناهیتا 17 ساعت پیش مردن آرتور شنیتسلر 3.7 19 صفحۀ 78 ما از زمان و مکان چه میدانیم!… معمای جهان… شاید وقتی بمیریم، این معما را حل کنیم… 0 29 آناهیتا دیروز مردن آرتور شنیتسلر 3.7 19 صفحۀ 28 در اطرافشان آدمهای بسیاری بودند که رفتو آمدکنان گپ میزدند، میخندیدند، سرگرم زندگی بودند و هیچ به مرگ فکر نمیکردند. 0 10 آناهیتا 2 روز پیش دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 59 صفحۀ 104 «مرگ اعتماد ما به زندگی را از بین میبرد و به ما نشان میدهد که درنهایت در برابر فنایی که در انتظار ماست، همهچیز بیهوده است.» 0 1 آناهیتا 2 روز پیش دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 59 صفحۀ 59 به نظر او، نازیسم چیزی بیش از یک بیماری پوستی در بدنی سالم نبود، و تنها راه علاج آن این بود که چند آمپول به بیمار بزنند، به او استراحت بدهند و بگذارند که طبیعت کار خودش را بکند. 0 1 آناهیتا 2 روز پیش دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 59 صفحۀ 43 در پندار کودکانهی خود به این دوراهی رسیدم: یا خدایی وجود ندارد، یا الوهیتی وجود دارد که اگر بر همه چیز قادر باشد سنگدل است و اگر قادر نباشد به کاری نمیآید. 0 1 آناهیتا 5 روز پیش پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 35 صفحۀ 193 انسان حقیقی آن کسی است که دربارهاش چیزی نمیاندیشند، بلکه یا مطیع او میشوند و یا از او نفرت پیدا میکنند. 0 5 آناهیتا 5 روز پیش پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 35 صفحۀ 155 چرا هنگامی که ما، مثلا از یک شب زیبا، یا یک نوای موسیقی خوب و یا از مباحثه با شخصی که از او خوشمان میآید محظوظ میشویم، همه این خوشیها بهنظرمان سایهای از یک سعادت بیحد و حصری مینماید که باید در یک جای نامعلوم موجود باشد…هرگز به این فکر نمیافتیم که این عین سعادت است که نصیب ما شده است؟ 0 1 آناهیتا 5 روز پیش پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 35 صفحۀ 139 وقت گاهی مانند پرنده تندپرواز است و زمانی چون کرم آهسته میخزد. انسان بهخصوص هنگامی خوشبخت است که اصلا متوجه گذشت زمان نباشد. 0 10 آناهیتا 5 روز پیش پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 35 صفحۀ 131 اجتماع را اصلاح کنید، دردها ناپدید میشود. 0 8 آناهیتا 6 روز پیش سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 74 صفحۀ 289 فکر کرد انگار زندگی من سرِ بیستسالگی ایستاده. روزهایی که بعدش آمدند وزن و جِرم نداشتند. سالها پی هم آمده و رفته بودند، بیصدا مثل نسیمی ملایم. نه زخمی جا گذاشته بودند، نه اندوهی.. 0 7 آناهیتا 6 روز پیش سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 74 صفحۀ 256 هر قدر هم سفرهی دلت را برای آدمی باز کنی، هنوز چیزهایی هست که فاش نمیشود کرد. 0 1 آناهیتا 1404/4/12 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 74 صفحۀ 13 «مهم ارادهی بُردن است. توی دنیای واقعی که همیشه نمیشود بُرد. یک وقت میبَری، یک وقت میبازی.» 0 10 آناهیتا 1404/4/12 آخرین روز یک محکوم به همراه کلود بی نوا ویکتور هوگو 3.9 66 صفحۀ 159 ای آقایانی که در مرکز تالار مجلس نشستهاید، ای آقایانی که جایتان در بخشهای انتهایی مجلس است، بخش اعظمی از مردم دارند رنج میکشند. شما جمهوریخواه باشید یا سلطنتطلب فرقی نمیکند، مردم رنج میکشند. واقعیت این است. 0 14 آناهیتا 1404/4/8 جنگل نروژی هاروکی موراکامی 4.0 34 صفحۀ 322 صدمه زدن و زخمی کردن کسی که واقعا به او اهمیت میدهی، چه چیز وحشتناکی است، بخصوص اگر این کار کاملا ناآگاهانه صورت گیرد. 0 5 آناهیتا 1404/4/7 جنگل نروژی هاروکی موراکامی 4.0 34 صفحۀ 228 به نظرت فوق العاده نیست که همه چیز و همه کس را رها کنی و جایی بروی که حتی یک نفر را هم نمیشناسی؟ گاهی اوقات دوست دارم این کار را بکنم. 0 1 آناهیتا 1404/4/7 Norwegian wood هاروکی موراکامی 4.0 34 صفحۀ 203 Don't you think it would be wonderful to get rid of everything and everybody and just go somewhere where you don’t know a soul? Sometimes I feel like doing that. I really really want to do it sometimes. 0 1 آناهیتا 1404/3/29 جنگل نروژی هاروکی موراکامی 4.0 34 صفحۀ 44 اگر فقط کتابهایی را بخوانی که دیگران میخوانند، همانطور فکر خواهی کرد که دیگران فکر میکنند. این دنیای احمقها و نادانهاست. انسانهای واقعی از انجام چنین کاری شرم دارند. 0 6 آناهیتا 1404/3/29 جنگل نروژی هاروکی موراکامی 4.0 34 صفحۀ 43 با چشمان بسته، یک کتاب آشنا را لمس میکردم و عطرش را به مشام میکشیدم. همین برای خوشحال کردنم کافی بود. 0 3 آناهیتا 1404/3/29 جنگل نروژی هاروکی موراکامی 4.0 34 صفحۀ 35 مرگ وجود دارد، نه به عنوان چیزی مقابل زندگی، بلکه به عنوان بخشی از آن! 0 5 آناهیتا 1404/3/1 رگ و ریشه جان فانته 3.8 12 صفحۀ 92 آدم برای اینکه خوب بنویسد باید یک بیماری وخیم داشته باشد. این تنها راه کنار آمدن با مرگ بود. 0 4
بریدههای کتاب آناهیتا آناهیتا 17 ساعت پیش مردن آرتور شنیتسلر 3.7 19 صفحۀ 78 ما از زمان و مکان چه میدانیم!… معمای جهان… شاید وقتی بمیریم، این معما را حل کنیم… 0 29 آناهیتا دیروز مردن آرتور شنیتسلر 3.7 19 صفحۀ 28 در اطرافشان آدمهای بسیاری بودند که رفتو آمدکنان گپ میزدند، میخندیدند، سرگرم زندگی بودند و هیچ به مرگ فکر نمیکردند. 0 10 آناهیتا 2 روز پیش دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 59 صفحۀ 104 «مرگ اعتماد ما به زندگی را از بین میبرد و به ما نشان میدهد که درنهایت در برابر فنایی که در انتظار ماست، همهچیز بیهوده است.» 0 1 آناهیتا 2 روز پیش دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 59 صفحۀ 59 به نظر او، نازیسم چیزی بیش از یک بیماری پوستی در بدنی سالم نبود، و تنها راه علاج آن این بود که چند آمپول به بیمار بزنند، به او استراحت بدهند و بگذارند که طبیعت کار خودش را بکند. 0 1 آناهیتا 2 روز پیش دوست بازیافته فرد اولمن 4.1 59 صفحۀ 43 در پندار کودکانهی خود به این دوراهی رسیدم: یا خدایی وجود ندارد، یا الوهیتی وجود دارد که اگر بر همه چیز قادر باشد سنگدل است و اگر قادر نباشد به کاری نمیآید. 0 1 آناهیتا 5 روز پیش پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 35 صفحۀ 193 انسان حقیقی آن کسی است که دربارهاش چیزی نمیاندیشند، بلکه یا مطیع او میشوند و یا از او نفرت پیدا میکنند. 0 5 آناهیتا 5 روز پیش پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 35 صفحۀ 155 چرا هنگامی که ما، مثلا از یک شب زیبا، یا یک نوای موسیقی خوب و یا از مباحثه با شخصی که از او خوشمان میآید محظوظ میشویم، همه این خوشیها بهنظرمان سایهای از یک سعادت بیحد و حصری مینماید که باید در یک جای نامعلوم موجود باشد…هرگز به این فکر نمیافتیم که این عین سعادت است که نصیب ما شده است؟ 0 1 آناهیتا 5 روز پیش پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 35 صفحۀ 139 وقت گاهی مانند پرنده تندپرواز است و زمانی چون کرم آهسته میخزد. انسان بهخصوص هنگامی خوشبخت است که اصلا متوجه گذشت زمان نباشد. 0 10 آناهیتا 5 روز پیش پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 4.0 35 صفحۀ 131 اجتماع را اصلاح کنید، دردها ناپدید میشود. 0 8 آناهیتا 6 روز پیش سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 74 صفحۀ 289 فکر کرد انگار زندگی من سرِ بیستسالگی ایستاده. روزهایی که بعدش آمدند وزن و جِرم نداشتند. سالها پی هم آمده و رفته بودند، بیصدا مثل نسیمی ملایم. نه زخمی جا گذاشته بودند، نه اندوهی.. 0 7 آناهیتا 6 روز پیش سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 74 صفحۀ 256 هر قدر هم سفرهی دلت را برای آدمی باز کنی، هنوز چیزهایی هست که فاش نمیشود کرد. 0 1 آناهیتا 1404/4/12 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 74 صفحۀ 13 «مهم ارادهی بُردن است. توی دنیای واقعی که همیشه نمیشود بُرد. یک وقت میبَری، یک وقت میبازی.» 0 10 آناهیتا 1404/4/12 آخرین روز یک محکوم به همراه کلود بی نوا ویکتور هوگو 3.9 66 صفحۀ 159 ای آقایانی که در مرکز تالار مجلس نشستهاید، ای آقایانی که جایتان در بخشهای انتهایی مجلس است، بخش اعظمی از مردم دارند رنج میکشند. شما جمهوریخواه باشید یا سلطنتطلب فرقی نمیکند، مردم رنج میکشند. واقعیت این است. 0 14 آناهیتا 1404/4/8 جنگل نروژی هاروکی موراکامی 4.0 34 صفحۀ 322 صدمه زدن و زخمی کردن کسی که واقعا به او اهمیت میدهی، چه چیز وحشتناکی است، بخصوص اگر این کار کاملا ناآگاهانه صورت گیرد. 0 5 آناهیتا 1404/4/7 جنگل نروژی هاروکی موراکامی 4.0 34 صفحۀ 228 به نظرت فوق العاده نیست که همه چیز و همه کس را رها کنی و جایی بروی که حتی یک نفر را هم نمیشناسی؟ گاهی اوقات دوست دارم این کار را بکنم. 0 1 آناهیتا 1404/4/7 Norwegian wood هاروکی موراکامی 4.0 34 صفحۀ 203 Don't you think it would be wonderful to get rid of everything and everybody and just go somewhere where you don’t know a soul? Sometimes I feel like doing that. I really really want to do it sometimes. 0 1 آناهیتا 1404/3/29 جنگل نروژی هاروکی موراکامی 4.0 34 صفحۀ 44 اگر فقط کتابهایی را بخوانی که دیگران میخوانند، همانطور فکر خواهی کرد که دیگران فکر میکنند. این دنیای احمقها و نادانهاست. انسانهای واقعی از انجام چنین کاری شرم دارند. 0 6 آناهیتا 1404/3/29 جنگل نروژی هاروکی موراکامی 4.0 34 صفحۀ 43 با چشمان بسته، یک کتاب آشنا را لمس میکردم و عطرش را به مشام میکشیدم. همین برای خوشحال کردنم کافی بود. 0 3 آناهیتا 1404/3/29 جنگل نروژی هاروکی موراکامی 4.0 34 صفحۀ 35 مرگ وجود دارد، نه به عنوان چیزی مقابل زندگی، بلکه به عنوان بخشی از آن! 0 5 آناهیتا 1404/3/1 رگ و ریشه جان فانته 3.8 12 صفحۀ 92 آدم برای اینکه خوب بنویسد باید یک بیماری وخیم داشته باشد. این تنها راه کنار آمدن با مرگ بود. 0 4