بریده‌ای از کتاب سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش اثر هاروکی موراکامی

آناهیتا

آناهیتا

7 روز پیش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 289

فکر کرد انگار زندگی من سرِ بیست‌سالگی ایستاده. روزهایی که بعدش آمدند وزن و جِرم نداشتند. سال‌ها پی هم آمده و رفته بودند، بی‌صدا مثل نسیمی ملایم. نه زخمی جا گذاشته بودند، نه اندوهی..

فکر کرد انگار زندگی من سرِ بیست‌سالگی ایستاده. روزهایی که بعدش آمدند وزن و جِرم نداشتند. سال‌ها پی هم آمده و رفته بودند، بی‌صدا مثل نسیمی ملایم. نه زخمی جا گذاشته بودند، نه اندوهی..

48

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.