بریدههای کتاب "setayesh" "setayesh" دیروز عادت می کنیم زویا پیرزاد 3.3 39 صفحۀ 188 خیلی از آدم ها رو دیدم که وقتی از کار یکی ایراد میگیرند یا پشت سر یکی حرف میزنند اگه بهشون بگی خُب، خودت هم که___ بِر و بِر نگات میکنن و میگن این فرق داره. برای شماها پیش نیومده؟ 0 0 "setayesh" دیروز عادت می کنیم زویا پیرزاد 3.3 39 صفحۀ 208 به خودش گفت:«شاید باید به زندگی از دور نگاه کنی. از خیلی جلو فقط لکه میبینی.» 0 1 "setayesh" 4 روز پیش مشعلی در برابر شب جلد 2 صبا طاهر 4.5 29 صفحۀ 185 افراد کمی دلشان میخواهد کسی شاهد رنجشان باشد و اندوه بدترین رنج ممکن است. 0 0 "setayesh" 1404/3/19 مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است فردریک بکمن 4.1 82 صفحۀ 361 0 7 "setayesh" 1404/3/19 مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است فردریک بکمن 4.1 82 صفحۀ 357 0 5 "setayesh" 1404/3/17 مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است فردریک بکمن 4.1 82 صفحۀ 339 السا با خودش فکر میکند حتی اگر کسانی که دوستشان دارد قبلا آدم های مزخرفی بوده باشند،باید یادبگیرد همچنان آن هارا دوست داشته باشد.اگر همه آنهایی را که در گذشته مزخرف بودهاند از زندگیات کنار بگذاری،خیلی زود دیگر هیچ آدمی باقی نمیماند.السا حدس میزند پیام اخلاقی این قصه همین است. قصه های کریسمس همیشه یک پیام اخلاقی دارند. 0 28 "setayesh" 1404/3/5 مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است فردریک بکمن 4.1 82 صفحۀ 33 نکته خاصی که در مورد خانهٔ مادربزرگ ها وجود دارد این است که هیچوقت بویش را فراموش نمیکنید. 0 8 "setayesh" 1404/2/31 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 526 صفحۀ 12 باور دارم انسان هرگز خود را از تخریب و اشوب محروم نخواهد کرد، رنج، آری رنج یگانه علت خودآگاهی است. 0 5 "setayesh" 1404/2/24 صدای آرچر میا شریدن 0.2 56 صفحۀ 129 شاید هنگامی که پای غم و عذابی به میان می آمد که خودمان را مسئولش میدانستیم، هیچ درست و غلط، یا سیاه و سپیدی وجود نداشت؛ شاید تمام انچه وجود داشت فقط گستره ای از طیف خاکستری بود. 0 10 "setayesh" 1404/2/18 راهنمای مردن با گیاهان دارویی عطیه عطارزاده 3.4 166 صفحۀ 64 تغییر کش آمدن جهان است و با مقدار معتنابهی درد همراه. 0 9 "setayesh" 1403/12/8 مردم مشوش فردریک بکمن 4.3 49 صفحۀ 211 اگر بدانم که همین فردا دنیا نابود خواهم شد، باز هم امروز یک درخت سیب می کارم. 0 12 "setayesh" 1403/12/1 مردم مشوش فردریک بکمن 4.3 49 صفحۀ 219 «کشتی تو بندر جاش امنه پسرم، اما واسه این ساخته نشده که تو بندر باشه. » 0 11 "setayesh" 1403/12/1 مردم مشوش فردریک بکمن 4.3 49 صفحۀ 212 بعد دست او را محکم گرفت و گفت:«ما نمیتونیم دنیا رو تغییر بدیم. حتی آدم هارو هم معمولا نمی تونیم تغییر بدیم. نه بیشتر از هربار یه ذره. پس فقط وقتی دستمون برسه یکم کمک میکنیم. اون هایی رو که میتونیم نجات می دیم. نهایت تلاشمون رو می کنیم. بعد هم سعی میکنیم خودمون رو قانع کنیم که... همین کافیه. تا بتونیم شکست هامون رو تاب بیاریم و نابود نشیم.» 0 8 "setayesh" 1403/11/18 خانوم کوچیک سهیلا علوی زاده 4.4 2 صفحۀ 57 0 4 "setayesh" 1403/11/9 مردم مشوش فردریک بکمن 4.3 49 صفحۀ 67 یک بار قورباغه گفت از یکی توی اتوبوس شنیده که «عشق درد داره» و میمون پاسخ داد شاید به همین دلیل است که قلب را نوک تیز می کشند. 0 3 "setayesh" 1403/10/9 نجواگر الکس نورث 4.1 114 صفحۀ 243 هربار که به اینجا می امد، متوجه می شد مهم ترین بخش زندگی انسان ها_احساساتشان، شخصیتشان و تجربیاتشان_در غیابشان، رنگ می بازند و به هیچ تبدیل می شوند. 0 6 "setayesh" 1403/10/6 نجواگر الکس نورث 4.1 114 صفحۀ 241 زمان توانایی خاصی در کم رنگ کردن احساسات دارد. 0 9 "setayesh" 1403/7/18 نجواگر الکس نورث 4.1 114 صفحۀ 58 «همیشه یادت باشه... اگه لای در باز باشه... توی یه چشم به هم زدن، نجواها توی گوشت حرف میزنن. » 0 16 "setayesh" 1403/7/18 نجواگر الکس نورث 4.1 114 صفحۀ 38 فکر های بد برای ذهن های خالی است. 0 7 "setayesh" 1403/6/16 معجزه های خواربارفروشی نامیا کیگو هیگاشینو 4.1 98 صفحۀ 187 0 12
بریدههای کتاب "setayesh" "setayesh" دیروز عادت می کنیم زویا پیرزاد 3.3 39 صفحۀ 188 خیلی از آدم ها رو دیدم که وقتی از کار یکی ایراد میگیرند یا پشت سر یکی حرف میزنند اگه بهشون بگی خُب، خودت هم که___ بِر و بِر نگات میکنن و میگن این فرق داره. برای شماها پیش نیومده؟ 0 0 "setayesh" دیروز عادت می کنیم زویا پیرزاد 3.3 39 صفحۀ 208 به خودش گفت:«شاید باید به زندگی از دور نگاه کنی. از خیلی جلو فقط لکه میبینی.» 0 1 "setayesh" 4 روز پیش مشعلی در برابر شب جلد 2 صبا طاهر 4.5 29 صفحۀ 185 افراد کمی دلشان میخواهد کسی شاهد رنجشان باشد و اندوه بدترین رنج ممکن است. 0 0 "setayesh" 1404/3/19 مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است فردریک بکمن 4.1 82 صفحۀ 361 0 7 "setayesh" 1404/3/19 مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است فردریک بکمن 4.1 82 صفحۀ 357 0 5 "setayesh" 1404/3/17 مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است فردریک بکمن 4.1 82 صفحۀ 339 السا با خودش فکر میکند حتی اگر کسانی که دوستشان دارد قبلا آدم های مزخرفی بوده باشند،باید یادبگیرد همچنان آن هارا دوست داشته باشد.اگر همه آنهایی را که در گذشته مزخرف بودهاند از زندگیات کنار بگذاری،خیلی زود دیگر هیچ آدمی باقی نمیماند.السا حدس میزند پیام اخلاقی این قصه همین است. قصه های کریسمس همیشه یک پیام اخلاقی دارند. 0 28 "setayesh" 1404/3/5 مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است فردریک بکمن 4.1 82 صفحۀ 33 نکته خاصی که در مورد خانهٔ مادربزرگ ها وجود دارد این است که هیچوقت بویش را فراموش نمیکنید. 0 8 "setayesh" 1404/2/31 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 526 صفحۀ 12 باور دارم انسان هرگز خود را از تخریب و اشوب محروم نخواهد کرد، رنج، آری رنج یگانه علت خودآگاهی است. 0 5 "setayesh" 1404/2/24 صدای آرچر میا شریدن 0.2 56 صفحۀ 129 شاید هنگامی که پای غم و عذابی به میان می آمد که خودمان را مسئولش میدانستیم، هیچ درست و غلط، یا سیاه و سپیدی وجود نداشت؛ شاید تمام انچه وجود داشت فقط گستره ای از طیف خاکستری بود. 0 10 "setayesh" 1404/2/18 راهنمای مردن با گیاهان دارویی عطیه عطارزاده 3.4 166 صفحۀ 64 تغییر کش آمدن جهان است و با مقدار معتنابهی درد همراه. 0 9 "setayesh" 1403/12/8 مردم مشوش فردریک بکمن 4.3 49 صفحۀ 211 اگر بدانم که همین فردا دنیا نابود خواهم شد، باز هم امروز یک درخت سیب می کارم. 0 12 "setayesh" 1403/12/1 مردم مشوش فردریک بکمن 4.3 49 صفحۀ 219 «کشتی تو بندر جاش امنه پسرم، اما واسه این ساخته نشده که تو بندر باشه. » 0 11 "setayesh" 1403/12/1 مردم مشوش فردریک بکمن 4.3 49 صفحۀ 212 بعد دست او را محکم گرفت و گفت:«ما نمیتونیم دنیا رو تغییر بدیم. حتی آدم هارو هم معمولا نمی تونیم تغییر بدیم. نه بیشتر از هربار یه ذره. پس فقط وقتی دستمون برسه یکم کمک میکنیم. اون هایی رو که میتونیم نجات می دیم. نهایت تلاشمون رو می کنیم. بعد هم سعی میکنیم خودمون رو قانع کنیم که... همین کافیه. تا بتونیم شکست هامون رو تاب بیاریم و نابود نشیم.» 0 8 "setayesh" 1403/11/18 خانوم کوچیک سهیلا علوی زاده 4.4 2 صفحۀ 57 0 4 "setayesh" 1403/11/9 مردم مشوش فردریک بکمن 4.3 49 صفحۀ 67 یک بار قورباغه گفت از یکی توی اتوبوس شنیده که «عشق درد داره» و میمون پاسخ داد شاید به همین دلیل است که قلب را نوک تیز می کشند. 0 3 "setayesh" 1403/10/9 نجواگر الکس نورث 4.1 114 صفحۀ 243 هربار که به اینجا می امد، متوجه می شد مهم ترین بخش زندگی انسان ها_احساساتشان، شخصیتشان و تجربیاتشان_در غیابشان، رنگ می بازند و به هیچ تبدیل می شوند. 0 6 "setayesh" 1403/10/6 نجواگر الکس نورث 4.1 114 صفحۀ 241 زمان توانایی خاصی در کم رنگ کردن احساسات دارد. 0 9 "setayesh" 1403/7/18 نجواگر الکس نورث 4.1 114 صفحۀ 58 «همیشه یادت باشه... اگه لای در باز باشه... توی یه چشم به هم زدن، نجواها توی گوشت حرف میزنن. » 0 16 "setayesh" 1403/7/18 نجواگر الکس نورث 4.1 114 صفحۀ 38 فکر های بد برای ذهن های خالی است. 0 7 "setayesh" 1403/6/16 معجزه های خواربارفروشی نامیا کیگو هیگاشینو 4.1 98 صفحۀ 187 0 12