بریدههای کتاب فریدون سه پسر داشت حانیه 1403/5/17 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 20 گاهی از سر ترحم یا کنجکاوی کسی میپرسید:«از کجا میآیید؟» «ایران.» «ایراک. یا امام حسین» «نیشت ایراک.» چقدر دردناک بود. شمرده شمرده و بلند گفتم:«ایران. ایران» «اوه. یا، ایران، خمینی» تنم گر میگرفت و داشتم به این فکر میکردم که اگر از آنطرفها آمده باشی تو را با امامحسین یا خمینی میشناسند. اصلا یادشان نیست که انها هم روزگاری هیتلر داشتهاند. 0 2 امیرمهدی جمشیدیها 1403/1/16 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 105 [پدر گفت:] «[...] شما میخواهید با مملکت چه کنید؟ حتی با خودتان؟ میتوانید با همدیگر کنار بیایید؟» اسد گفت: «بله پدر. امام خمینی گفته است که همهی احزاب با گرایشهای مختلف میتوانند در انقلاب سهیم باشند.» ما چه میدانستیم که بعدها همه به خون یکدیگر تشنه میشویم. حتی به این حرف پدر هم توجه نکردیم که گفت: «فریدون سه پسر داشت، اما شماها شاهنامه را درست نخواندید تا بدانید برادرها چه بر سر همدیگر آوردند.» 1 6 Giti farahani 1404/3/21 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 1 0 37 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 30 هروقت میآیم لقمهای نان در دهنم بگذارم و آن را فرو دهم بغض میکنم، گریه راه نفسم را میبندد و دلم میخواهد با همان لقمه که فرو میدهم در هقهقم خفه شوم. 0 1 مـَسـیـح 1403/2/28 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 50 بر پدرش لعنت. این همه سال کار سیاسی بکنی و آخرش هیچ؟ در همهی دنیا زندان و تبعید و تجربهی سیاسی امتیازی است برای آدمها، اما در مملکت ما، وقتی یک زندانی سیاسی آزاد میشود، تازه اول بدبختیاش است. 0 15 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 31 ما فرزندان انقلاب نبودیم. ما نان بودیم. نان داغی که لقمهی چپِ سران حکومت شدیم. تکهپارهمان کردند و خوردند و پاشیدند.نه. چه میگویم؟ انگار که در این خلقت اضافه بودیم. ما را مصرف جامعهمان نکردند، ما را اسراف کردند. پخشمان کردند که بر سفرهی خودمان ننشسته باشیم. شخصیت و هویتمان را به لجن کشیدند که حتی در اروپای مترقی هم نتوانیم مثل بقیهی مردم زندگی کنیم. 0 1 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 31 سرزمین من کجاست؟ من کجاییام؟ از کجا به کجا پرتاب شدم؟ تو به من بگو، برادر! اصلا چرا اینجوری شدیم؟ ما انقلاب کردیم. اما انگار منفجر شدیم. یک تکهمان رفت زیر خاک. ما هم اسیر این خاک شدیم، آویزان مثل دندان عاریه که با عطسهی کوچکی از دهنشان پرتاب شویم. پرتاب هم نشویم فقط زندهایم، زندگی که نمیکنیم. 0 6 تندیس اسدآبادی 1402/11/23 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 31 روزهای جنگ بود و بگیر بگیر،ازش پرسیدم:((پدربزرگ؛چهخبر؟)) گفت:((هرکی هرچی دارد بخورد.)) جملهی دهقانیاش هزار معنا داشت.بوی ناامنی روزگار را زودتر از همهی ما حس کرده بود. شاید از همان روزها بود که تکهای نان در جیبم میگذاشتم تا وقت و بی وقت در دهنم بگذارم.کمی بخاطر زخم معده،کمی هم به این خاطر که من عاشق نانم.نان را خیلی دوست دارم.مرا یاد بچگیهام میاندازد،یاد دشت گندم پدر بزرگ که هیچ وقت آنجا احساس تنهایی نمیکردم.هروقت گم میشدم،سرو کلهاش از یک جایی پیدا میشد و با جلیقهی سیاه در زمینهی طلایی گندم به طرفم میآمد. دستم را میگذاشتم توی دست زمختش و همهی روستا را باهاش دور میزدم. هر وقت میآیم لقمهای نان در دهنم بگذارم و آن را فرو دهم بغض میکنم،گریه راه نفسم را میبندد و دلم میخواهد با همان لقمه که فرو میدهم در هق هقم خفه شوم. نمیدانم چرا. این موضوع را وقتی با مددکارم در میان گذاشتم،از پنجره به بیرون خیره شد و بعد از سکوتی طولانی گفت:((برای اینکه بوی شرافت میدهد.)) یادم رفته بود که درباره چی صحبت میکردیم.گفتم:((چی؟)) گفت:((نان.)) 0 1 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 29 چرا همیشه یکجای زندگی گندیده است، و کاری هم نمیشود کرد؟ 1 12 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 31 دلم میخواست موهام سیاه نبود، سیبیلم سیاه نبود، آروارههای بزرگ میداشتم، با موهای بور، از یک نژاد برتر که احساس غریبی نکنم، خارجی نباشم، و فکر کنم که اینجا هم سرزمین من است. 0 0 saeedehsoleymanian 1404/4/8 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 60 آدم می تواند در آنِ واحد در دو جا حضور داشته باشد، یکی آنجایی که هست، یکی آنجایی که می خواهد باشد. 0 16 saeedehsoleymanian 1404/4/8 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 54 به امید فردا روزمان را شب می کنیم و هیچوقت یادمان نمی ماند که فردا همین امروز است.دنبال چیزی می گردیم که نمی دانیم چیست ،یا می دانیم و می ترسیم بگوییم، اسمش را گذاشته ایم فردا. 0 8 رضا.ش 1404/4/23 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 175 همه مبارزات ما از اول به خاطر مردم و خلق و ملت بود. بعدها یادمان رفت و هیچوقت به این فکر نکردیم که آنها چه بلایی سرشان آمد زیر گرانی زیر بمباران و لای دود جنگ، زیر فشار تبلیغات آخوندها که مملکت را به ورشکستگی کشاندند و چند میلیون آدم را آواره کردند اصلاً یاد آنها نبودیم. داشتیم خودمان را اثبات میکردیم و برای اثبات خود هر کاری میکردیم. اما نپرسیدیم خوب بعدش چه میشود؟ 0 2 امیرمهدی جمشیدیها 1403/1/16 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 23 به آلمانی که حرف میزنی، حالتی در صدات نیست، نه غمی، نه غمبادی، نه... ای مردهشور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند، همهی هستیاش میآید بالا. آدم رو میشود. 1 53 حنا 1404/1/23 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 116 ای مردشور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند، همه ی هستی اش میآید بالا. آدم رو میشود. 0 3 حنا 1404/1/23 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 145 چرا همیشه یک جای زندگی گندیده است ، و کاری هم نمیشود کرد. 0 5 نگـین 1403/5/12 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 60 آدم میتوانـد در آن واحـد در دو جا حضـور داشته باشـد ؛ یکی آنجـایی که هست یکی آنجایی که میـخواهد باشد . 0 11 حانیه 1403/5/17 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 20 خستگی و غم چشمها را دیگر نمیشد کاری کرد. غربت و نم اشکی که ته چشمهاش خانه کرده بود، برمیگشت به سیزده سال تنهایی و ناامیدی غریبکش روزگار. چنان غربتی که احساس کند از خانه بیرونش کردهاند تا از چرخهی هستی پرتاب شود به جایی که هیچ نقشی نداشته باشد. در قلب اروپا بود، اما انگار از پشت دیوارهای شیشهای دنیا را تماشا میکرد. سروصدا را میشنید، صدای ناقوس کلیسا را میشنید، صدای پا را میشنید، و همهچیز را میدید، اما در هیچجایی نقش نداشت. در میان مردم بود، اما حبابی به دورش کشیده بودند که کسی صدایش را نشنود. 0 5 مهران م 1402/12/8 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 23 ای مرده شور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند همه ی هستی اش می آید بالا.آدم رو میشود.حرف که میزنی خودت را تعریف میکنی،همین ده دهنت باز شود میفهمند کی هستی و چند مرده حلاجی. 0 13 زهرا پارسا 1404/1/15 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 175 میبینی؟ مثل ستاره پخشمان کردهاند توی این صفحه سیاه که هر کداممان جایی برای خودمان سوسو بزنیم که مثلا هستیم. اما نمیدانیم در کدام منظومه میچرخیم، برای چی میچرخیم، و چقدر میچرخیم. 0 19
بریدههای کتاب فریدون سه پسر داشت حانیه 1403/5/17 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 20 گاهی از سر ترحم یا کنجکاوی کسی میپرسید:«از کجا میآیید؟» «ایران.» «ایراک. یا امام حسین» «نیشت ایراک.» چقدر دردناک بود. شمرده شمرده و بلند گفتم:«ایران. ایران» «اوه. یا، ایران، خمینی» تنم گر میگرفت و داشتم به این فکر میکردم که اگر از آنطرفها آمده باشی تو را با امامحسین یا خمینی میشناسند. اصلا یادشان نیست که انها هم روزگاری هیتلر داشتهاند. 0 2 امیرمهدی جمشیدیها 1403/1/16 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 105 [پدر گفت:] «[...] شما میخواهید با مملکت چه کنید؟ حتی با خودتان؟ میتوانید با همدیگر کنار بیایید؟» اسد گفت: «بله پدر. امام خمینی گفته است که همهی احزاب با گرایشهای مختلف میتوانند در انقلاب سهیم باشند.» ما چه میدانستیم که بعدها همه به خون یکدیگر تشنه میشویم. حتی به این حرف پدر هم توجه نکردیم که گفت: «فریدون سه پسر داشت، اما شماها شاهنامه را درست نخواندید تا بدانید برادرها چه بر سر همدیگر آوردند.» 1 6 Giti farahani 1404/3/21 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 1 0 37 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 30 هروقت میآیم لقمهای نان در دهنم بگذارم و آن را فرو دهم بغض میکنم، گریه راه نفسم را میبندد و دلم میخواهد با همان لقمه که فرو میدهم در هقهقم خفه شوم. 0 1 مـَسـیـح 1403/2/28 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 50 بر پدرش لعنت. این همه سال کار سیاسی بکنی و آخرش هیچ؟ در همهی دنیا زندان و تبعید و تجربهی سیاسی امتیازی است برای آدمها، اما در مملکت ما، وقتی یک زندانی سیاسی آزاد میشود، تازه اول بدبختیاش است. 0 15 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 31 ما فرزندان انقلاب نبودیم. ما نان بودیم. نان داغی که لقمهی چپِ سران حکومت شدیم. تکهپارهمان کردند و خوردند و پاشیدند.نه. چه میگویم؟ انگار که در این خلقت اضافه بودیم. ما را مصرف جامعهمان نکردند، ما را اسراف کردند. پخشمان کردند که بر سفرهی خودمان ننشسته باشیم. شخصیت و هویتمان را به لجن کشیدند که حتی در اروپای مترقی هم نتوانیم مثل بقیهی مردم زندگی کنیم. 0 1 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 31 سرزمین من کجاست؟ من کجاییام؟ از کجا به کجا پرتاب شدم؟ تو به من بگو، برادر! اصلا چرا اینجوری شدیم؟ ما انقلاب کردیم. اما انگار منفجر شدیم. یک تکهمان رفت زیر خاک. ما هم اسیر این خاک شدیم، آویزان مثل دندان عاریه که با عطسهی کوچکی از دهنشان پرتاب شویم. پرتاب هم نشویم فقط زندهایم، زندگی که نمیکنیم. 0 6 تندیس اسدآبادی 1402/11/23 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 31 روزهای جنگ بود و بگیر بگیر،ازش پرسیدم:((پدربزرگ؛چهخبر؟)) گفت:((هرکی هرچی دارد بخورد.)) جملهی دهقانیاش هزار معنا داشت.بوی ناامنی روزگار را زودتر از همهی ما حس کرده بود. شاید از همان روزها بود که تکهای نان در جیبم میگذاشتم تا وقت و بی وقت در دهنم بگذارم.کمی بخاطر زخم معده،کمی هم به این خاطر که من عاشق نانم.نان را خیلی دوست دارم.مرا یاد بچگیهام میاندازد،یاد دشت گندم پدر بزرگ که هیچ وقت آنجا احساس تنهایی نمیکردم.هروقت گم میشدم،سرو کلهاش از یک جایی پیدا میشد و با جلیقهی سیاه در زمینهی طلایی گندم به طرفم میآمد. دستم را میگذاشتم توی دست زمختش و همهی روستا را باهاش دور میزدم. هر وقت میآیم لقمهای نان در دهنم بگذارم و آن را فرو دهم بغض میکنم،گریه راه نفسم را میبندد و دلم میخواهد با همان لقمه که فرو میدهم در هق هقم خفه شوم. نمیدانم چرا. این موضوع را وقتی با مددکارم در میان گذاشتم،از پنجره به بیرون خیره شد و بعد از سکوتی طولانی گفت:((برای اینکه بوی شرافت میدهد.)) یادم رفته بود که درباره چی صحبت میکردیم.گفتم:((چی؟)) گفت:((نان.)) 0 1 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 29 چرا همیشه یکجای زندگی گندیده است، و کاری هم نمیشود کرد؟ 1 12 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 31 دلم میخواست موهام سیاه نبود، سیبیلم سیاه نبود، آروارههای بزرگ میداشتم، با موهای بور، از یک نژاد برتر که احساس غریبی نکنم، خارجی نباشم، و فکر کنم که اینجا هم سرزمین من است. 0 0 saeedehsoleymanian 1404/4/8 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 60 آدم می تواند در آنِ واحد در دو جا حضور داشته باشد، یکی آنجایی که هست، یکی آنجایی که می خواهد باشد. 0 16 saeedehsoleymanian 1404/4/8 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 54 به امید فردا روزمان را شب می کنیم و هیچوقت یادمان نمی ماند که فردا همین امروز است.دنبال چیزی می گردیم که نمی دانیم چیست ،یا می دانیم و می ترسیم بگوییم، اسمش را گذاشته ایم فردا. 0 8 رضا.ش 1404/4/23 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 175 همه مبارزات ما از اول به خاطر مردم و خلق و ملت بود. بعدها یادمان رفت و هیچوقت به این فکر نکردیم که آنها چه بلایی سرشان آمد زیر گرانی زیر بمباران و لای دود جنگ، زیر فشار تبلیغات آخوندها که مملکت را به ورشکستگی کشاندند و چند میلیون آدم را آواره کردند اصلاً یاد آنها نبودیم. داشتیم خودمان را اثبات میکردیم و برای اثبات خود هر کاری میکردیم. اما نپرسیدیم خوب بعدش چه میشود؟ 0 2 امیرمهدی جمشیدیها 1403/1/16 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 23 به آلمانی که حرف میزنی، حالتی در صدات نیست، نه غمی، نه غمبادی، نه... ای مردهشور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند، همهی هستیاش میآید بالا. آدم رو میشود. 1 53 حنا 1404/1/23 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 116 ای مردشور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند، همه ی هستی اش میآید بالا. آدم رو میشود. 0 3 حنا 1404/1/23 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 145 چرا همیشه یک جای زندگی گندیده است ، و کاری هم نمیشود کرد. 0 5 نگـین 1403/5/12 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 60 آدم میتوانـد در آن واحـد در دو جا حضـور داشته باشـد ؛ یکی آنجـایی که هست یکی آنجایی که میـخواهد باشد . 0 11 حانیه 1403/5/17 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 20 خستگی و غم چشمها را دیگر نمیشد کاری کرد. غربت و نم اشکی که ته چشمهاش خانه کرده بود، برمیگشت به سیزده سال تنهایی و ناامیدی غریبکش روزگار. چنان غربتی که احساس کند از خانه بیرونش کردهاند تا از چرخهی هستی پرتاب شود به جایی که هیچ نقشی نداشته باشد. در قلب اروپا بود، اما انگار از پشت دیوارهای شیشهای دنیا را تماشا میکرد. سروصدا را میشنید، صدای ناقوس کلیسا را میشنید، صدای پا را میشنید، و همهچیز را میدید، اما در هیچجایی نقش نداشت. در میان مردم بود، اما حبابی به دورش کشیده بودند که کسی صدایش را نشنود. 0 5 مهران م 1402/12/8 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 23 ای مرده شور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند همه ی هستی اش می آید بالا.آدم رو میشود.حرف که میزنی خودت را تعریف میکنی،همین ده دهنت باز شود میفهمند کی هستی و چند مرده حلاجی. 0 13 زهرا پارسا 1404/1/15 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 21 صفحۀ 175 میبینی؟ مثل ستاره پخشمان کردهاند توی این صفحه سیاه که هر کداممان جایی برای خودمان سوسو بزنیم که مثلا هستیم. اما نمیدانیم در کدام منظومه میچرخیم، برای چی میچرخیم، و چقدر میچرخیم. 0 19