بریدههای کتاب فریدون سه پسر داشت مـَسـیـح 1403/2/28 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 50 بر پدرش لعنت. این همه سال کار سیاسی بکنی و آخرش هیچ؟ در همهی دنیا زندان و تبعید و تجربهی سیاسی امتیازی است برای آدمها، اما در مملکت ما، وقتی یک زندانی سیاسی آزاد میشود، تازه اول بدبختیاش است. 0 21 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 31 ما فرزندان انقلاب نبودیم. ما نان بودیم. نان داغی که لقمهی چپِ سران حکومت شدیم. تکهپارهمان کردند و خوردند و پاشیدند.نه. چه میگویم؟ انگار که در این خلقت اضافه بودیم. ما را مصرف جامعهمان نکردند، ما را اسراف کردند. پخشمان کردند که بر سفرهی خودمان ننشسته باشیم. شخصیت و هویتمان را به لجن کشیدند که حتی در اروپای مترقی هم نتوانیم مثل بقیهی مردم زندگی کنیم. 0 3 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 31 سرزمین من کجاست؟ من کجاییام؟ از کجا به کجا پرتاب شدم؟ تو به من بگو، برادر! اصلا چرا اینجوری شدیم؟ ما انقلاب کردیم. اما انگار منفجر شدیم. یک تکهمان رفت زیر خاک. ما هم اسیر این خاک شدیم، آویزان مثل دندان عاریه که با عطسهی کوچکی از دهنشان پرتاب شویم. پرتاب هم نشویم فقط زندهایم، زندگی که نمیکنیم. 0 7 تندیس اسدآبادی 1402/11/23 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 31 روزهای جنگ بود و بگیر بگیر،ازش پرسیدم:((پدربزرگ؛چهخبر؟)) گفت:((هرکی هرچی دارد بخورد.)) جملهی دهقانیاش هزار معنا داشت.بوی ناامنی روزگار را زودتر از همهی ما حس کرده بود. شاید از همان روزها بود که تکهای نان در جیبم میگذاشتم تا وقت و بی وقت در دهنم بگذارم.کمی بخاطر زخم معده،کمی هم به این خاطر که من عاشق نانم.نان را خیلی دوست دارم.مرا یاد بچگیهام میاندازد،یاد دشت گندم پدر بزرگ که هیچ وقت آنجا احساس تنهایی نمیکردم.هروقت گم میشدم،سرو کلهاش از یک جایی پیدا میشد و با جلیقهی سیاه در زمینهی طلایی گندم به طرفم میآمد. دستم را میگذاشتم توی دست زمختش و همهی روستا را باهاش دور میزدم. هر وقت میآیم لقمهای نان در دهنم بگذارم و آن را فرو دهم بغض میکنم،گریه راه نفسم را میبندد و دلم میخواهد با همان لقمه که فرو میدهم در هق هقم خفه شوم. نمیدانم چرا. این موضوع را وقتی با مددکارم در میان گذاشتم،از پنجره به بیرون خیره شد و بعد از سکوتی طولانی گفت:((برای اینکه بوی شرافت میدهد.)) یادم رفته بود که درباره چی صحبت میکردیم.گفتم:((چی؟)) گفت:((نان.)) 0 2 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 29 چرا همیشه یکجای زندگی گندیده است، و کاری هم نمیشود کرد؟ 1 13 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 31 دلم میخواست موهام سیاه نبود، سیبیلم سیاه نبود، آروارههای بزرگ میداشتم، با موهای بور، از یک نژاد برتر که احساس غریبی نکنم، خارجی نباشم، و فکر کنم که اینجا هم سرزمین من است. 0 2 saeedehsoleymanian 1404/4/8 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 60 آدم می تواند در آنِ واحد در دو جا حضور داشته باشد، یکی آنجایی که هست، یکی آنجایی که می خواهد باشد. 0 17 saeedehsoleymanian 1404/4/8 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 54 به امید فردا روزمان را شب می کنیم و هیچوقت یادمان نمی ماند که فردا همین امروز است.دنبال چیزی می گردیم که نمی دانیم چیست ،یا می دانیم و می ترسیم بگوییم، اسمش را گذاشته ایم فردا. 0 9 آیــــدا 1404/5/31 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 19 چیزی که تو را نکشد قوی ترت میکند... 0 75 تینا 1404/5/28 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 74 چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت. - فریدون سه پسر داشت | عباس معروفی 0 1 Fatemeh 1404/5/28 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 83 آره. باز هم صد رحمت به این آقای میرچی چی ؟ آهان. از آن معلم ادبیات بترس که کچل است.یادت باشد مجید، هرکه موهاش ریخته سیاسی است. 0 7 رضا.ش 1404/4/23 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 175 همه مبارزات ما از اول به خاطر مردم و خلق و ملت بود. بعدها یادمان رفت و هیچوقت به این فکر نکردیم که آنها چه بلایی سرشان آمد زیر گرانی زیر بمباران و لای دود جنگ، زیر فشار تبلیغات آخوندها که مملکت را به ورشکستگی کشاندند و چند میلیون آدم را آواره کردند اصلاً یاد آنها نبودیم. داشتیم خودمان را اثبات میکردیم و برای اثبات خود هر کاری میکردیم. اما نپرسیدیم خوب بعدش چه میشود؟ 0 4 آیــــدا 1404/6/1 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 29 مردشور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند، همه ی هستی اش میآید بالا. آدم رو میشود. حرف که میزنی خودت را تعریف میکنی، همین که دهنت باز شود میفهمند کی هستی و چند مَرده حلاجی... 0 28 سارا ایمانی 1404/5/13 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 15 هر وقت گریهام میگیرد،یاد لحظهای میافتم که برای آخرینبار داشتم خانه را ترک میکردم.رفتم کنار جاکفشی،اشک امان نمیداد که کفشم را پیدا کنم.اصلاً چه رنگی بود؟شاید هم دلم نمیخواست پیدایش کنم،و به همهی کفشها دست میمالیدم. 0 5 سارا ایمانی 1404/5/13 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 23 0 8 پارسا نوروزی 1404/5/20 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 83 هرکه موهاش ریخته، سیاسی است! 0 13 پارسا نوروزی 1404/5/20 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 105 شاید همه چیز با انقلاب آغاز شد. اما هیچکس نمیداند انقلاب از کجا آغاز شد. 0 18 پارسا نوروزی 1404/5/20 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 121 گیج و گل بودیم، بی هدف بودیم، از شکستن و آتش زدن کیف میکردیم و نمیدونستیم چه میخواهیم. دود چشمهای ما را گرفته بود و هیچ وقت از خودمون نپرسیدیم چرا. 1 3 پارسا نوروزی 1404/5/21 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 203 زندانی تو سپری شد، همراه خیلی از زندانیها آزاد شدی، انقلاب کردیم ، پیروز شدیم، عکس گرفتیم اما بعد از انقلاب هم باز تو زندانی سیاسی بودی ایرج. جزو اولین گروه سیاسی مخالف رژیم دستگیر شدی... 0 8 پارسا نوروزی 1404/5/21 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 223 اگر راست میگویید پس چرا آدم میکشید؟ 0 0
بریدههای کتاب فریدون سه پسر داشت مـَسـیـح 1403/2/28 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 50 بر پدرش لعنت. این همه سال کار سیاسی بکنی و آخرش هیچ؟ در همهی دنیا زندان و تبعید و تجربهی سیاسی امتیازی است برای آدمها، اما در مملکت ما، وقتی یک زندانی سیاسی آزاد میشود، تازه اول بدبختیاش است. 0 21 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 31 ما فرزندان انقلاب نبودیم. ما نان بودیم. نان داغی که لقمهی چپِ سران حکومت شدیم. تکهپارهمان کردند و خوردند و پاشیدند.نه. چه میگویم؟ انگار که در این خلقت اضافه بودیم. ما را مصرف جامعهمان نکردند، ما را اسراف کردند. پخشمان کردند که بر سفرهی خودمان ننشسته باشیم. شخصیت و هویتمان را به لجن کشیدند که حتی در اروپای مترقی هم نتوانیم مثل بقیهی مردم زندگی کنیم. 0 3 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 31 سرزمین من کجاست؟ من کجاییام؟ از کجا به کجا پرتاب شدم؟ تو به من بگو، برادر! اصلا چرا اینجوری شدیم؟ ما انقلاب کردیم. اما انگار منفجر شدیم. یک تکهمان رفت زیر خاک. ما هم اسیر این خاک شدیم، آویزان مثل دندان عاریه که با عطسهی کوچکی از دهنشان پرتاب شویم. پرتاب هم نشویم فقط زندهایم، زندگی که نمیکنیم. 0 7 تندیس اسدآبادی 1402/11/23 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 31 روزهای جنگ بود و بگیر بگیر،ازش پرسیدم:((پدربزرگ؛چهخبر؟)) گفت:((هرکی هرچی دارد بخورد.)) جملهی دهقانیاش هزار معنا داشت.بوی ناامنی روزگار را زودتر از همهی ما حس کرده بود. شاید از همان روزها بود که تکهای نان در جیبم میگذاشتم تا وقت و بی وقت در دهنم بگذارم.کمی بخاطر زخم معده،کمی هم به این خاطر که من عاشق نانم.نان را خیلی دوست دارم.مرا یاد بچگیهام میاندازد،یاد دشت گندم پدر بزرگ که هیچ وقت آنجا احساس تنهایی نمیکردم.هروقت گم میشدم،سرو کلهاش از یک جایی پیدا میشد و با جلیقهی سیاه در زمینهی طلایی گندم به طرفم میآمد. دستم را میگذاشتم توی دست زمختش و همهی روستا را باهاش دور میزدم. هر وقت میآیم لقمهای نان در دهنم بگذارم و آن را فرو دهم بغض میکنم،گریه راه نفسم را میبندد و دلم میخواهد با همان لقمه که فرو میدهم در هق هقم خفه شوم. نمیدانم چرا. این موضوع را وقتی با مددکارم در میان گذاشتم،از پنجره به بیرون خیره شد و بعد از سکوتی طولانی گفت:((برای اینکه بوی شرافت میدهد.)) یادم رفته بود که درباره چی صحبت میکردیم.گفتم:((چی؟)) گفت:((نان.)) 0 2 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 29 چرا همیشه یکجای زندگی گندیده است، و کاری هم نمیشود کرد؟ 1 13 حانیه 1403/5/22 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 31 دلم میخواست موهام سیاه نبود، سیبیلم سیاه نبود، آروارههای بزرگ میداشتم، با موهای بور، از یک نژاد برتر که احساس غریبی نکنم، خارجی نباشم، و فکر کنم که اینجا هم سرزمین من است. 0 2 saeedehsoleymanian 1404/4/8 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 60 آدم می تواند در آنِ واحد در دو جا حضور داشته باشد، یکی آنجایی که هست، یکی آنجایی که می خواهد باشد. 0 17 saeedehsoleymanian 1404/4/8 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 54 به امید فردا روزمان را شب می کنیم و هیچوقت یادمان نمی ماند که فردا همین امروز است.دنبال چیزی می گردیم که نمی دانیم چیست ،یا می دانیم و می ترسیم بگوییم، اسمش را گذاشته ایم فردا. 0 9 آیــــدا 1404/5/31 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 19 چیزی که تو را نکشد قوی ترت میکند... 0 75 تینا 1404/5/28 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 74 چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت. - فریدون سه پسر داشت | عباس معروفی 0 1 Fatemeh 1404/5/28 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 83 آره. باز هم صد رحمت به این آقای میرچی چی ؟ آهان. از آن معلم ادبیات بترس که کچل است.یادت باشد مجید، هرکه موهاش ریخته سیاسی است. 0 7 رضا.ش 1404/4/23 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 175 همه مبارزات ما از اول به خاطر مردم و خلق و ملت بود. بعدها یادمان رفت و هیچوقت به این فکر نکردیم که آنها چه بلایی سرشان آمد زیر گرانی زیر بمباران و لای دود جنگ، زیر فشار تبلیغات آخوندها که مملکت را به ورشکستگی کشاندند و چند میلیون آدم را آواره کردند اصلاً یاد آنها نبودیم. داشتیم خودمان را اثبات میکردیم و برای اثبات خود هر کاری میکردیم. اما نپرسیدیم خوب بعدش چه میشود؟ 0 4 آیــــدا 1404/6/1 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 29 مردشور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند، همه ی هستی اش میآید بالا. آدم رو میشود. حرف که میزنی خودت را تعریف میکنی، همین که دهنت باز شود میفهمند کی هستی و چند مَرده حلاجی... 0 28 سارا ایمانی 1404/5/13 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 15 هر وقت گریهام میگیرد،یاد لحظهای میافتم که برای آخرینبار داشتم خانه را ترک میکردم.رفتم کنار جاکفشی،اشک امان نمیداد که کفشم را پیدا کنم.اصلاً چه رنگی بود؟شاید هم دلم نمیخواست پیدایش کنم،و به همهی کفشها دست میمالیدم. 0 5 سارا ایمانی 1404/5/13 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 23 0 8 پارسا نوروزی 1404/5/20 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 83 هرکه موهاش ریخته، سیاسی است! 0 13 پارسا نوروزی 1404/5/20 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 105 شاید همه چیز با انقلاب آغاز شد. اما هیچکس نمیداند انقلاب از کجا آغاز شد. 0 18 پارسا نوروزی 1404/5/20 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 121 گیج و گل بودیم، بی هدف بودیم، از شکستن و آتش زدن کیف میکردیم و نمیدونستیم چه میخواهیم. دود چشمهای ما را گرفته بود و هیچ وقت از خودمون نپرسیدیم چرا. 1 3 پارسا نوروزی 1404/5/21 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 203 زندانی تو سپری شد، همراه خیلی از زندانیها آزاد شدی، انقلاب کردیم ، پیروز شدیم، عکس گرفتیم اما بعد از انقلاب هم باز تو زندانی سیاسی بودی ایرج. جزو اولین گروه سیاسی مخالف رژیم دستگیر شدی... 0 8 پارسا نوروزی 1404/5/21 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.1 22 صفحۀ 223 اگر راست میگویید پس چرا آدم میکشید؟ 0 0