بریده‌ای از کتاب فریدون سه پسر داشت اثر عباس معروفی

حانیه

حانیه

1403/5/22

بریدۀ کتاب

صفحۀ 31

سرزمین من کجاست؟ من کجایی‌ام؟ از کجا به کجا پرتاب شدم؟ تو به من بگو، برادر! اصلا چرا این‌جوری شدیم؟ ما انقلاب کردیم. اما انگار منفجر شدیم. یک تکه‌مان رفت زیر خاک. ما هم اسیر این خاک شدیم، آویزان مثل دندان عاریه که با عطسه‌ی کوچکی از دهنشان پرتاب شویم. پرتاب هم نشویم فقط زنده‌ایم، زندگی که نمی‌کنیم.

سرزمین من کجاست؟ من کجایی‌ام؟ از کجا به کجا پرتاب شدم؟ تو به من بگو، برادر! اصلا چرا این‌جوری شدیم؟ ما انقلاب کردیم. اما انگار منفجر شدیم. یک تکه‌مان رفت زیر خاک. ما هم اسیر این خاک شدیم، آویزان مثل دندان عاریه که با عطسه‌ی کوچکی از دهنشان پرتاب شویم. پرتاب هم نشویم فقط زنده‌ایم، زندگی که نمی‌کنیم.

151

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.