بریده کتابهای عارفانه maryam torabi 7 روز پیش عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 84 یک بار به احمد آقا گفتم: شما این مطالب را از کجا میدانید. قضیهی شهادت جمال و زنده بودن ابوالفضل و چندین ماجرای دیگر که از شما دیدهام. احمد آقا طبق معمول حرف از مراقبه و محاسبه زد. میگفت: تا میتوانی دقت کن که گناه نکنی، تا میتوانی مراقب اعمالت باش. آنوقت خواهی دید که همهی زمان و مکان در خدمت تو خواهند بود. بعد نگاهی به من کرد و ادامه داد: «باید بیاید بالا تا بعضی چیزها را ببینید!.باید بیایید بالاتر تا بتوانم برخی چیزها را بگویم!» بعد حرفی زد که هنوز هم فهمیدن آن برایم دشوار است. گفت: خدا به من عمر افراد را نشان داده! خدا به من فیوضاتی که به افراد میشود را نشان داده! من میبینم برخی افرادی که جمعه شبها به جلسات حاج آقا حقشناس میآیند انسانهای بزرگی هستند که باطن انسانها را به خوبی میبینند. لذا به اعمالت دقت کن. 0 1 فصل کتاب 1403/5/21 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 28 احمد آقا بعد از اینکه نماز را شروع کرد به شدت منقلب شد. بدنش میلرزید. گویی یک بندهی حقیر در مقابل یک سلطان با عظمت قرار گرفته. نماز احمد آقا آن گونه بود که ما از بزرگان دین شنیده بودیم. او در نماز عبد ذلیل در مقابل پروردگار جلیل بود. و اگر ایشان در زندگی به مراتب بالای کمال رسید، به دلیل همین افتادگی در پیشگاه پروردگار بود. در روایات ما نماز را معراج مومن معرفی کردهاند. من به نمازهای خودم که نگاه میکنم اثری از عروج به درگاه خدا را نمیبینم. اما اعتقاد قلبی من و همه شاگردان احمد آقا این بود که تمام نمازهای ایشان به خصوص در این سالهای آخر نشان از معراج داشت! یعنی هر نماز احمد آقا یک پله او را به خدا نزدیکتر میکرد. 0 10 •/غین عین🇵🇸/• 1403/7/20 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 40 همه جا ملک خدا بود و او هم بنده ی خدا! 0 11 •/غین عین🇵🇸/• 1403/7/20 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 43 دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش عیوب دیگران را ساتر باش با همه مهربان باش و از همه گریزان باش یعنی با همه باش و بی همه باش خداشناس باش و در هر لباس باش!٫٫ 0 6 •/غین عین🇵🇸/• 1403/7/19 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 24 هیچ وقت نماز اول وقت را ترک نکرد! 0 11 علی خلیل زاده 1403/3/19 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 6 بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است دیگر بخواب نیمه از شب گزشته است بس کن رباب زخم گلو را نشان مده قنداقه نیست دست خود را تکان مده گرچه امید چشم ترت نا امید شد بس کن رباب یک شبه مویت سفید شد دیگر زیادت این غم نمی رود آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود بس کن زگریه، حال تو بهتر نمی شود این گریه ها برای تو اصغر نمی شود 0 6 •/غین عین🇵🇸/• 1403/7/20 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 42 نماز هایش بوی ملاقات با پروردگار میداد! 0 9 ریحانه نعمتی 1402/4/23 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 27 0 4 فصل کتاب 1403/5/21 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 64 در نامهای که از جبهه برای یکی از دوستانش نوشتهها بود آورده: «امام صادق(ع) فرمودند: در توصیههای شیطان به یارانش آمده است که سه خصلت را در بنی آدم بگذارید تا من خیالم راحت شود. کارهای پرمعصیت را نزد آنها کوچک جلوه دهید. کارهای پسندیده و خوب را نزد آنها سخت (و بزرگ) جلوه دهید (تا انجام ندهند.) تکبر و خودپسندی را نزد آنها به وجود آورید. برادران محترم؛ نکند خدای نکرده در این سه دام شیطان که در آن غوطهور هستیم بیشتر آلوده شویم. مومن واقعی اگر یک معصیتی انجام دهد، سنگینی آن را مانند کوه احد بر روی شانهاش حس میکند. اما منافق اگر معصیتی انجام دهد، مانند کسی است که مگسی را از روی صورتش بلند کند.» 0 2 متین قاسمی 1403/9/12 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 25 توی محل از بچگی با هم بودیم. منزل احمدعلی توی کوچه چهل تن در ضلع شمالی مسجد امین الدوله بود؛ کوچهای که حالا به نام شهیدان نیری نام گذاری شده. در دوران دبستان حال و هوای احمد با همه فرق داشت. رفتارش خیلی معنوی و خوب بود. احمد یکی از بهترین دوستان من بود. همیشه نون و پنیر خوشمزهای با خودش میآورد. هیچ وقت هم تنها نمیخورد! به ما تعارف میکرد. من و به بقیه دوستان کمکش میکردیم! رفتار و برخورد احمد برای همهی ما الگو بود. احمد بهترین دوست دوران نوجوانی من بود. با هم بازی میکردیم، مدرسه میرفتیم، با هم برمیگشتیم و... از دوری دبستان تا دبیرستان با احمدعلی هم کلاس بودم. بهترین خاطرات من برمیگشت به همان ایام. میگفت: بیا توی راه مدرسه سورههای کوچک قرآن را بخوانیم. در زنگهای تفریح هم میدیدم که یک برگ کاغذی در دست گرفته و مشغول مطالعه است. 0 8 maryam torabi 1403/10/24 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 33 هیچ گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد. می ترسید کسی که ندارد و مشکل مالی دارد ببیند و ناراحت شود. 0 2 فصل کتاب 1403/5/21 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 23 بارها شده بود که احمد آقا در مسجد برای ما صحبت میکرد و بچههایی یکی یکی به جمع ما وارد میشدند. ایشان با تواضع جلوی پای همه این بچهها بلند میشد و به آنها احترام میکرد. خدا میداند که احترام و ادبی که ایشان برای بچهها قائل بود چقدر در روحیهی آنها تاثیر داشت. بچههایی که تشنه محبت بودند با یک مربی ارتباط داشتند که این گونه برای آنها احترام قائل بود. فراموش نمیکنم. احمد آقا هیچگاه از کارها و اعمال عرفانی خودش حرفی نمیزد، بلکه با ادب و رفتار خود دیگران را عامل به دستورات دین میکرد. 0 0 •/غین عین🇵🇸/• 1403/7/20 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 58 پیامبر اکرم خطاب به امیرالمومنین علی (ع): یاعلی! اگر یک نفر به واسطه ی تو هدایت شود برتر است از آنچه آفتاب بر آن می تابد 2 13
بریده کتابهای عارفانه maryam torabi 7 روز پیش عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 84 یک بار به احمد آقا گفتم: شما این مطالب را از کجا میدانید. قضیهی شهادت جمال و زنده بودن ابوالفضل و چندین ماجرای دیگر که از شما دیدهام. احمد آقا طبق معمول حرف از مراقبه و محاسبه زد. میگفت: تا میتوانی دقت کن که گناه نکنی، تا میتوانی مراقب اعمالت باش. آنوقت خواهی دید که همهی زمان و مکان در خدمت تو خواهند بود. بعد نگاهی به من کرد و ادامه داد: «باید بیاید بالا تا بعضی چیزها را ببینید!.باید بیایید بالاتر تا بتوانم برخی چیزها را بگویم!» بعد حرفی زد که هنوز هم فهمیدن آن برایم دشوار است. گفت: خدا به من عمر افراد را نشان داده! خدا به من فیوضاتی که به افراد میشود را نشان داده! من میبینم برخی افرادی که جمعه شبها به جلسات حاج آقا حقشناس میآیند انسانهای بزرگی هستند که باطن انسانها را به خوبی میبینند. لذا به اعمالت دقت کن. 0 1 فصل کتاب 1403/5/21 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 28 احمد آقا بعد از اینکه نماز را شروع کرد به شدت منقلب شد. بدنش میلرزید. گویی یک بندهی حقیر در مقابل یک سلطان با عظمت قرار گرفته. نماز احمد آقا آن گونه بود که ما از بزرگان دین شنیده بودیم. او در نماز عبد ذلیل در مقابل پروردگار جلیل بود. و اگر ایشان در زندگی به مراتب بالای کمال رسید، به دلیل همین افتادگی در پیشگاه پروردگار بود. در روایات ما نماز را معراج مومن معرفی کردهاند. من به نمازهای خودم که نگاه میکنم اثری از عروج به درگاه خدا را نمیبینم. اما اعتقاد قلبی من و همه شاگردان احمد آقا این بود که تمام نمازهای ایشان به خصوص در این سالهای آخر نشان از معراج داشت! یعنی هر نماز احمد آقا یک پله او را به خدا نزدیکتر میکرد. 0 10 •/غین عین🇵🇸/• 1403/7/20 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 40 همه جا ملک خدا بود و او هم بنده ی خدا! 0 11 •/غین عین🇵🇸/• 1403/7/20 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 43 دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش عیوب دیگران را ساتر باش با همه مهربان باش و از همه گریزان باش یعنی با همه باش و بی همه باش خداشناس باش و در هر لباس باش!٫٫ 0 6 •/غین عین🇵🇸/• 1403/7/19 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 24 هیچ وقت نماز اول وقت را ترک نکرد! 0 11 علی خلیل زاده 1403/3/19 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 6 بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است دیگر بخواب نیمه از شب گزشته است بس کن رباب زخم گلو را نشان مده قنداقه نیست دست خود را تکان مده گرچه امید چشم ترت نا امید شد بس کن رباب یک شبه مویت سفید شد دیگر زیادت این غم نمی رود آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود بس کن زگریه، حال تو بهتر نمی شود این گریه ها برای تو اصغر نمی شود 0 6 •/غین عین🇵🇸/• 1403/7/20 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 42 نماز هایش بوی ملاقات با پروردگار میداد! 0 9 ریحانه نعمتی 1402/4/23 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 27 0 4 فصل کتاب 1403/5/21 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 64 در نامهای که از جبهه برای یکی از دوستانش نوشتهها بود آورده: «امام صادق(ع) فرمودند: در توصیههای شیطان به یارانش آمده است که سه خصلت را در بنی آدم بگذارید تا من خیالم راحت شود. کارهای پرمعصیت را نزد آنها کوچک جلوه دهید. کارهای پسندیده و خوب را نزد آنها سخت (و بزرگ) جلوه دهید (تا انجام ندهند.) تکبر و خودپسندی را نزد آنها به وجود آورید. برادران محترم؛ نکند خدای نکرده در این سه دام شیطان که در آن غوطهور هستیم بیشتر آلوده شویم. مومن واقعی اگر یک معصیتی انجام دهد، سنگینی آن را مانند کوه احد بر روی شانهاش حس میکند. اما منافق اگر معصیتی انجام دهد، مانند کسی است که مگسی را از روی صورتش بلند کند.» 0 2 متین قاسمی 1403/9/12 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 25 توی محل از بچگی با هم بودیم. منزل احمدعلی توی کوچه چهل تن در ضلع شمالی مسجد امین الدوله بود؛ کوچهای که حالا به نام شهیدان نیری نام گذاری شده. در دوران دبستان حال و هوای احمد با همه فرق داشت. رفتارش خیلی معنوی و خوب بود. احمد یکی از بهترین دوستان من بود. همیشه نون و پنیر خوشمزهای با خودش میآورد. هیچ وقت هم تنها نمیخورد! به ما تعارف میکرد. من و به بقیه دوستان کمکش میکردیم! رفتار و برخورد احمد برای همهی ما الگو بود. احمد بهترین دوست دوران نوجوانی من بود. با هم بازی میکردیم، مدرسه میرفتیم، با هم برمیگشتیم و... از دوری دبستان تا دبیرستان با احمدعلی هم کلاس بودم. بهترین خاطرات من برمیگشت به همان ایام. میگفت: بیا توی راه مدرسه سورههای کوچک قرآن را بخوانیم. در زنگهای تفریح هم میدیدم که یک برگ کاغذی در دست گرفته و مشغول مطالعه است. 0 8 maryam torabi 1403/10/24 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 33 هیچ گاه ندیدیم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد. می ترسید کسی که ندارد و مشکل مالی دارد ببیند و ناراحت شود. 0 2 فصل کتاب 1403/5/21 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 23 بارها شده بود که احمد آقا در مسجد برای ما صحبت میکرد و بچههایی یکی یکی به جمع ما وارد میشدند. ایشان با تواضع جلوی پای همه این بچهها بلند میشد و به آنها احترام میکرد. خدا میداند که احترام و ادبی که ایشان برای بچهها قائل بود چقدر در روحیهی آنها تاثیر داشت. بچههایی که تشنه محبت بودند با یک مربی ارتباط داشتند که این گونه برای آنها احترام قائل بود. فراموش نمیکنم. احمد آقا هیچگاه از کارها و اعمال عرفانی خودش حرفی نمیزد، بلکه با ادب و رفتار خود دیگران را عامل به دستورات دین میکرد. 0 0 •/غین عین🇵🇸/• 1403/7/20 عارفانه گروه نویسندگان 4.6 44 صفحۀ 58 پیامبر اکرم خطاب به امیرالمومنین علی (ع): یاعلی! اگر یک نفر به واسطه ی تو هدایت شود برتر است از آنچه آفتاب بر آن می تابد 2 13