بریده‌ کتاب‌های ایران بین دو کودتا

بریدۀ کتاب

صفحۀ 255

تحولات مهمی که در این دوره در هنر و ادبیات ایران پدید آمد و پایه تحولات دهه‌های بعد را ریخت چنان است که میتوان به آسانی از دوره مورد بحث به عنوان یک نقطه عطف واقعی در تجدد هنر و ادبیات ایران یاد کرد. این در حالی بود که دستگاه سانسور رژیم رضا شاه به درجات بر عرصه فکر و ادب و هنر اعمال قدرت و نظارت میکرد و حتی در پاره ای موارد مثل داستان نویسی و نمایشنامه‌نویسی روند تجدد و تحول را با فترت و رکود روبه رو ساخت. فکر ایجاد تحول و تجدد در ادبیات ایران از دهه‌ها پیش از مشروطه سابقه داشت. در روزگار فتحعلی شاه سنت زدگی نهضت بازگشت و نمایندگان آن در «انجمن خاقان» به قول مهدی اخوان ثالث «مشتی آدم‌های دروغین» به وجود آورده بود: «سعدی دروغین، سنایی دروغین، منوچهری دروغین، و دیگر و دیگران» و به قول نیما یوشیج «نهضت بازگشت» بازگشتی از روی عجز به طرف سبکهای مختلف قدیم بود. در روزگار ناصری و پس از آن با رشد ترجمه‌ها، روزنامه‌ها، چاپخانه‌های جدید و افزایش و گسترش مراودات با اروپا و همچنین با رشد و گسترش فزاینده اندیشه اصلاحات فکر ضرورت تجدد ادبی نیز به گونه‌ای فزاینده پیشرفت کرد از طریق ترجمه‌ها ایرانیان با انواع ادبی جدید و به ویژه رمان و نمایشنامه آشنایی به هم رساندند. نمایشنامه‌های میرزا فتحعلی آخوند زاده، که در اصل به ترکی اذری نوشته شده بودند به فارسی ترجمه شدند و به اقتضای او میرزا آقا تبریزی چند پرده نمایشنامه به زبان فارسی نوشت و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران روزگار ناصری را به نقد کشید. در این دوره متفکرانی چون میرزا ملکم خان میرزا آقاخان کرمانی و میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی هر یک به نوعی بر اهمیت ادبیات و آزادی قلم و بیان پای می‌فشردند. ملکم از نخستین نمایندگان ساده‌نویسی و از پیشگامان تجدد نثر پارسی بود. طالبوف آثار خود را به ساده‌ترین شکل ممکن می‌‌نوشت تا برای همگان یعنی برای توده مردم خواندنی و فهمیدنی باشد و خود را مهندس انشای جدید فارسی می‌دانست آخوندزاده بر نقش بنیادین «نقد» یا «قريتقا» (کریتیک) در پیدایش و رشد تمدن جدید تأکید می‌کرد.

0

بریدۀ کتاب

صفحۀ 231

جالب این که کار واژه‌سازی و واژه‌پردازی در فرهنگستان نیز از اعمال نظر و دخالت شخص رضاشاه در امان نماند و پاره‌ای افراط کاری‌ها همچنان ادامه یافت. این مسئله پاره‌ای از فضلا و دانشمندان را به انتقاد برانگیخت. از آن جمله تقی زاده که در آن زمان در خارج از کشور به سر می‌برد جرئت به خرج داد و مقاله‌ای با عنوان «جنبش ملی ادبی» نوشت که در مجله تعلیم و تربیت که ماهنامه رسمی وزارت معارف بود به چاپ رسید.خود تقی زاده درباره این مقاله در خاطرات خود چنین گفته است: «... آن را بر ضد فرهنگستان که لغت تازه می‌ساختند نوشتم. گفتم این کار بیخود است و فارسی را خراب می‌کنند. آنجا یک چیزی هم نوشتم که حکم شده این عبارات و لغات را استعمال بکنند. می‌گفتند به تصویب همایونی رسیده. لغت درست می‌کردند و می‌بردند به شاه نشان می‌دادند. آن وقت همه چیز این طوری شده بود ... من در آن مقاله نوشته بودم این کار اهل علم است که از این مقوله بصیرتی داشته باشند و این با حکم و اینها نمی‌شود. گفتم که از قدیم گفته‌اند که شمشیر در کار قلم نباید مداخله بکند ...» این مقاله باعث ناراحتی و خشم رضاشاه شد. دوستان تقی زاده نسبت به جان او بیمناک شدند و او ترجیح داد که در اروپا بماند و به ایران باز نگردد. نصرالله فلسفی مدیر مجله تعلیم و تربیت از کار برکنار شد و تنی چند از مسئولان وزارت معارف و از جمله غلامعلی رعدی آذرخشی رئیس انطباعات وزارت معارف، بازداشت شدند. با این حال پاره‌ای از پژوهشگران کارنامه فرهنگستان اول را نسبتاً موفق ارزیابی کرده‌اند. در اردیبهشت ۱۳۱۷ ش فرهنگستان اول به فرمان رضاشاه ۲۲۵ منحل شد و یک هفته پس از آن فرمان تشکیل مجدد فرهنگستان صادر شد که با ریاست وزیر معارف و اعضای جدید شروع به کار کرد.

0

بریدۀ کتاب

صفحۀ 256

با انقلاب مشروطه روند تجدد ادبی ایران وارد مرحله‌ای تازه شد. رشد شتابان انجمنها و روزنامه‌ها و زد و خورد افکار و اندیشه‌ها و پیدایش مجلس و قانون اساسی که در آن بر آزادی قلم و بیان و اجتماعات، صحه گذارده شده بود در واقع به منزلهٔ حالی به حالی شدن ایران بود و بستر و زمینه‌ای جدید برای رشد اندیشه تجدد ادبی فراهم می‌آورد. با مشروطه نثر از حاشیه و از سایه نظم به درآمد و به سلطه سنتی شعر و نظم بر عرصه ادبیات پارسی پایان داد. همچنین با مشروطه شعر و ادب سیاسی پارسی با جهشی بزرگ و دوران ساز مواجه شد و از قالب مضامین مسلط سنتی که عمدتاً در انحصار غزل عاشقانه و عارفانه و یا مدح و ثنا بود به درآمد و به ابزاری برای بیان مسائل اجتماعی و سیاسی و دردها و کمبودها و آرمانها و آرزوهای توده مردم تبدیل شد. در سالهای پس از مشروطه به تدریج این اندیشه رشد کرد که ایران در کنار «انقلاب سیاسی» که استبداد سیاسی سنتی کهن را برانداخته است به «انقلاب ادبی» و انقلاب فکری و فرهنگی نیاز دارد تا به سلطه سنتی ادبا و شعرای سنتی که خود تبدیل به نوعی استبداد ادبی و فکری شده است، پایان دهد و زمینه ساز نوعی دموکراسی ادبی و تجدد در ادب و فکر و فرهنگ ایرانی شود .

0

0

بریدۀ کتاب

صفحۀ 181

...طول راه آهن سرتاسری ایران از بندر ترکمن تا بندر شاهپور نزدیک به ۱۴۰۰ کیلومتر دارای ۴۷۰۰ پل و ۲۲۴ تونل و تماماً با سرمایه داخلی که از انحصار دولتی بر قند و شکر و چند قلم کالای مصرفی دیگر به دست آمده بود -و بدون وام خارجی- ساخته شد. هزینه ساخت این طرح عظیم به تنهایی با همه سرمایه‌گذاری‌های دیگر دوره رضاشاه در عرصه‌های صنعتی و عمرانی برابری می‌کرد و بالغ بر ۲۵۰ میلیون دلار (۳۰ میلیون لیره) بود. این هزینه سنگین از کیسه توده مردم ایران پرداخته شد و از نظر برخی از اقتصاددانان از نظر اقتصادی کاملاً نادرست و توجیه‌ناپذیر بوده است. آرتور میلسپو -مستشار مالی امریکایی- چند سال پس از پایان مأموریت اولش در ایران در فروردین ۱۳۱۱ ش / آوریل ۱۹۳۲ در مصاحبه با روزنامه دیلی اکسپرس طرح مزبور را طرح «جنون‌آسای راه‌آهن» نامید و گفت که اجرای آن هیچ‌گونه منافع اقتصادی، مالی و اجتماعی قابل توجهی را نوید نمی‌دهد. جولیان باری پر با این که ساخت راه‌آهن سرتاسری ایران را «یک شاهکار شگفت‌انگیز مهندسی» می‌نامد، اما بر این باور است که با توجه به هزینه ارزی کلان این طرح سنگین «راه‌آهن ایران نمونه کاملی از سرمایه گذاری نمایشی» است که بدون شک با هر معیار اقتصادی که سنجیده شود اجرای آن نادرست بوده است. کاتوزیان نیز طرح احداث راه‌‌آهن سرتاسری را از هر لحاظ اقتصادی «فاجعه آمیز» ارزیابی کرده است. جان فوران با تکیه بر تحلیل‌های امثال بنانی، ویلبر ،کدی، کاتوزیان، عیساوی و ... احداث خط آهن سرتاسری -شمال - جنوب را به هدر دادن منابع و طرحی پرهزینه با پیامدهای ناگوار ارزیابی کرده است که توان صنعتی کشور را تحلیل برد «تورم‌زا بود، هدف‌های اقتصادی نداشت و از هیچ یک از شهرهای عمده کشور [جز تهران] عبور نمی‌کرد، سطح زندگی عمومی را پایین می‌آورد چون هزینه آن از طریق مالیات قند و چای تأمین می‌شد». بیشتر منتقدان به این نکته اشاره می‌کنند که احداث این خط آهن اهداف سیاسی و نظامی داشت و با توجه به مسیر انتخاب شده از نظر اقتصادی معقول و به صرفه نبود...

0

بریدۀ کتاب

صفحۀ 165

محمد علی کاتوزیان که بر پایه تعبير و مفهوم «شبه مدرنیسم» کل مسائل دوره رضاشاه و پس از آن را نقد و ارزیابی کرده است، درباره اقدامات صنعتی و اقتصادی دوره رضاشاه نیز بر همان پایه داوری منفی کرده است. طبق تعریف وی، در تلقی شبه مدرنیستی، علم تا حد قوانین فناورانه یا مکانیکی عام فروکاسته و پیشرفت اجتماعی صرفاً به رشد کمی تولید و فناوری محدود می‌شود. در نگرش شبه مدرنیستی که برداشتی سطحی از مدرنیسم است فناوری جدید حلال همه مشکلات و درمان قطعی همه مشکلات اجتماعی و اقتصادی پنداشته می‌شود. بنابراین پیروان این نگرش به ارزش‌های بومی اجتماعی و روش‌های تولید سنتی نگاهی حقارت‌بار دارند و آنها را علل عقب‌ماندگی و سرچشمه شرمساری ملی می‌انگارند. از نظر کاتوزیان این نگرش از سال ۱۳۰۵ یعنی از آغاز سلطنت پهلوی بر ایران حاکم شد و سرانجام انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ پاسخ و واکنشی در برابر آن بود. او کارنامه اقتصادی رضاشاه را یکسره منفی ارزیابی می‌کند. استدلال او بر این پایه استوار است که راهبردهای سرمایه‌گذاری در دوره رضاشاه متناسب و معقول نبوده و جملگی از محل درآمدهای نفت و مالیات‌های غیر مستقیم بوده که بار آن بر دوش مردم فشار می‌آورده است. ضمناً گویی هدف بیشتر این بوده که کارخانه یا کارخانه‌هایی ساخته شود، حال هرچه می‌خواهد باشد. بنابراین سیاست‌های اقتصادی رضاشاه با سرمایه‌گذاری در طرح‌های پرهزینه و کم بازده موجب اتلاف منابع ملی می‌شده است. فساد اداری در مدیریت کارخانه‌ها، عدم امنیت شغلی مدیران و بی‌ثباتی در مدیریت، بی‌قاعدگی در اهداف تولیدی و قیمت‌گذاری، توزیع نابرابر در مصرف، درآمدها، رفاه و تمرکز سرمایه‌گذاری‌ها و برنامه‌های صنعتی و اقتصادی در تهران و چند شهر عمده دیگر از جمله دلایل دیگری است که کاتوزیان برای توجیه دیدگاه خود ارائه می‌دهد.

0

بریدۀ کتاب

صفحۀ 468

پیروزی جمهوری خواهان در انتخابات ریاست جمهوری امریکا در آبان ۱۳۳۱ نقطه عطفی در سیر و سرنوشت جنبش ملی ایران بود. یکی از مهمترین عوامل پیروزی جمهوری خواهان و ژنرال آیزنهاور پدیده مک کارتیسم بود. جوزف مک کارتی نماینده ویسکانسین در ۱۹۵۰ در مجلس سنای آمریکا نفوذ کمونیستها در وزارت امور خارجه آمریکا را مسبب از دست رفتن چین و اروپای شرقی میدانست و دولت ترومن را به مدارا و نرمش در برابر کمونیسم متهم می‌کرد. انقلاب چین که به روی کار آمدن جمهوری کمونیستی چین در سال ۱۹۴۹ منجر شده بود زنگ خطر را به صدا در آورده بود و از نظر مک کارتی ضرورت تحول در سیاست خارجی آمریکا و در اولویت قرار گرفتن آسیا را توجیه می‌کرد. در سیاست خارجی ترومن اروپا در اولویت بود. گسترش دیدگاه مک کارتی به پیدایش و چیرگی پدیده مک کارتیسم انجامید. از دیدگاه مک کارتیست‌ها آمریکا در جنگ سرد شکست خورده بود و علت آن خیانت داخلی بود. آنان خواهان پاکسازی دم و دستگاه اداری و سیاسی آمریکا و به ویژه وزارت خارجه از عناصر نفوذی کمونیست بودند مک کارتیست‌ها که به آمریکا به عنوان ژاندارم جهان می‌نگریستند برای توسعه عملی دکترین ترومن در پشتیبانی از جهان آزاد (غیر کمونیسم) در برابر نفوذ کمونیسم در سال ۱۹۵۰ یک خط مشی سیاسی جدید را تصویب کردند. اگرچه در دولت آیزنهاور اساس سیاست خارجی امریکا نسبت به دولت ترومن تفاوتی نکرد اما جمهوری خواهان رویکردی را که آسیا را پس از اروپا در درجه دوم اهمیت قرار می‌داد نفی کردند و کنار نهادند. به هر حال با روی کار آمدن آیزنهاور به عنوان رئیس جمهور آمریکا راه انگلیسی‌ها برای همراه کردن دولت امریکا با طرح کودتا و براندازی مصدق باز و هموار شد و مطالعه طرح عملیات کودتا به طور جدی در دستور کار سازمان سیا قرار گرفت.

0

0

بریدۀ کتاب

صفحۀ 244

با اشغال ایران و افزایش رفت و آمد بیگانگان و به ویژه خبرنگاران و گزارشگران اوضاع اقتصادی - اجتماعی و زندگی عمومی مردم تهران و به ویژه کمبود و آلودگی آب مورد توجه و انتقاد قرار گرفت. ویندل ویلکی نامزد ریاست جمهوری امریکا، دربارۀ آب تهران گفته بود «آب تهران که در جوی‌های سر باز جاری است تنها یک نقیصه عادی نیست، بلکه یک افتضاح بزرگ بین‌المللی است» و نیز گفته بود «آنچه در جوی‌های شمال شهر جاری است آبی است به کثافت آلوده و آنچه در جوی‌های جنوب شهر می‌رود کثافتی است به آب آلوده!». دکتر آرتور میلسپونیز در مصاحبه‌ای اظهارات مشابهی داشت و آب تهران را مایه ننگ و رسوایی ملی ایران دانسته بود. این ظاهراً از عوارض و نتایج همان شبه مدرنیسمی بود که نوشدن و پیشرفت کردن را صرفاً در ظاهر سازی و تأکید و توجه به نوسازی پوسته بیرونی جامعه می‌دید و در پی تأکید بر عظمت و افتخاری بود که به طور ظاهری و سطحی از راه ایجاد ارتش بزرگ و مجهز و ساخت راه آهن سرتاسری به دست می‌آمد و بنابراین از توجه و صرف تلاش و سرمایه در بسیاری از نیازهای اساسی‌ترجامعه فرو می‌ماند و غفلت می‌کرد. سالها پیش از آن سید حسن مدرس اظهار نگرانی کرده بود که به زودی سر و صورت و لباس و ظواهر روستاییان و ایلات و عشایر اقصا نقاط ایران عوض و نونوار و تابع الگوهای مدرن غربی شود، اما در تهران و شهرهای بزرگ خبری از آب لوله‌کشی نباشد. و اکنون در دهه ۲۰ شمسی آن پیش‌بینی صورت تحقق یافته بود و اگرچه با اجرای قانون وحدت لباس و تخته قاپو کردن ایلات و عشایر و برنامه‌هایی از این دست صورت ظاهر جامعه تا حدی دگرگون شده بود اما در باطن جامعه همچنان به شدت فقیر و عقب مانده بود و از بسیاری کاستیها و کمبودها رنج می‌برد.

0