بریدههای کتاب زمین سوخته آفتاب شریفیراد 1403/4/11 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 160 - هرچه خاکه اونه، عمر تو باد - دلم تو هم می ریزد. تا حالا صدها بار این حرف را شنیده بودم اما هرگز بهش فکر نکرده بودم. داد و ستد مصیبت باری است. درازی عمر من در برابر... نه!... 2 28 fatememj 1403/11/26 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 18 0 46 رضا.ش 1404/1/9 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 196 🌀 علی ناز، سوزن زن قدیمی شهر بود. دستش به دهانش می رسید. مهربان و خونگرم بود. نصف شب زمستان هم که بود، بی اینکه غر بزند و یا اخم کند، کیفش را برمیداشت و راه میافتاد - از ئی کارا خدا را خوش میاد -اما سرده علی ناز...بارانه! -باشه برادر!... اگر من نیمساعتی ناراحت باشم بهتره که یه مریض تا صبح از درد ناله بکنه. علی ناز انگار که عضو خانواده همه بود. محرم همه بود و پیش از همه محترم بود - علی آقا چرا نمیری؟ چشمان ریزش را ریزتر می کرد و می گفت - برم؟! - تو که ماشالا وضعت بد نیست. روز و شب داران شهرو می کوبن! خنده به لبش می نشست و باز می گفت - راست میگی. بحمدالله وضعم بد نیست اما اینم بدون که هرچی دارم از همی مردم دارم که حالا به دردشون می خورم...نه!...اگر برم نامردیه! 0 0 صبا محمدی 1403/4/6 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 57 _نامردا زدن به سیم آخر _به سیم آخر کدومه برادر؟... جنگ قاعده و قانون داره _په هه!... اینو باش... قاعده و قانون! _چی چی را اینو باش؟ _حکایت زوره برادر. زور... حالیت هست؟ _این نامردیه! 0 5 محدثه افشار 1404/4/16 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 309 کاش «بابا گفتن» میمرد! کاش جنازهٔ «باباگفتن» را جائی دفن میکردیم که هرگز، هیچوقت، گذر علی -پسر خالد- بر مزارش نیفتد، تا «بابا گفتن» را نبیند، با قد و قامتش آشنا نشود، لرزشی را که «بابا گفتن» به دل کودکان میدهد نشناسد. نداند که «بابا گفتن» چگونه خندهٔ جانداری است و چگونه زندگی میبخشد و آرامش میدهد 1 9 محدثه افشار 1404/4/16 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 310 «کاروون غم کجاس غممه کنم بار سرنشینش مو بووم گردم کیچه بازار» 0 0 محدثه افشار 1404/4/16 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 310 «هر کجا بینُم همنوم تو نومه دسمه دیوار گِرُم مَنُم یه دَمونه» 0 0 شیرین کلانتری 1404/5/5 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 21 غروب، چراغ های شهر روشن نمیشود. مردم، انگار که از زمین جوشیده باشند، از خانه ها بیرون ریخته اند. صدای رادیوها بلند است. انگار که هجوم هواپیماهای عراقی به کشور، مردم را به همدیگر نزدیک کرده است. همه، بی هیچ آشنایی قبلی، با گرمی از همدیگر استقبال میکنند و هیجان زده از جنگ حرف میزنند و از دفاع و از کوبیدن دشمن.... 0 0 شیرین کلانتری 1404/5/5 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 43 روزهای قبل از جنگ، سپیده که میزد، ولوله و سر و صدای پر شور انبوه گنجشکانی که شب را لابلای شاخ و برگ های درخت کنار وسط حیاط گذرانده بودند، از خواب بیدارمان میکرد. اما حالا، انگار نه انگار که روزی روزگاری پرنده ای تو شهر بوده است. صدای انفجار گلوله های توپ، حتی کبوتران خانگی را هم رم داده است و همه از شهر گریخته اند. 0 0 شیرین کلانتری 7 روز پیش زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 199 ئی جنگ...جنگ لعنتی! .... مثه یه جانور خونخوار داره جوانها را میخوره! خانه ها را خراب میکنه! زندگی را تباه میکنه! بار سنگینش روی دوش آدم های یه لاقباست مملکت م مال همین ادماست! 0 0 شیرین کلانتری 6 روز پیش زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 261 روزهای آخر ماه سوم پاییز است . سه ماه جنگ، همه چیز را عوض کرده است. کمبود مواد غذایی، شهیدان پی در پی، دربدری و آوارگی مردم در اردوگاه ها و بعد، بازگشتشان. منهدم شدن خانه ها زیر گلوله های توپ. مملو شدن بیمارستان ها از زخمی ها. هوای سرد . کمبود سوخت. بی بنزینی، بیکاری، تنگدستی و .... خیلی ها را تنگ حوصله کرده است. گاهی یک کلام که رنگ بی مهری داشته باشد قشقرقی بپا میکند. 0 0 آرتا 1403/11/14 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 138 0 2 محدثه 1403/4/13 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 182 0 4 طهورا سلطانی 1403/7/1 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 5 - شایعه نیست! همه میدونند که عراق تو مرز داره یه کارایی میکنه + یعنی جرأت حمله هم داره؟ - تو این آشفتگی که ما داریم جرأت نمیخواد، ... یه کم بیشرفی میخواد زمین سوخته (احمد محمود) *چهل و چهارمین سالگرد حمله بیشرفها و دفاع قهرمانانه باشرفها* 0 2
بریدههای کتاب زمین سوخته آفتاب شریفیراد 1403/4/11 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 160 - هرچه خاکه اونه، عمر تو باد - دلم تو هم می ریزد. تا حالا صدها بار این حرف را شنیده بودم اما هرگز بهش فکر نکرده بودم. داد و ستد مصیبت باری است. درازی عمر من در برابر... نه!... 2 28 fatememj 1403/11/26 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 18 0 46 رضا.ش 1404/1/9 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 196 🌀 علی ناز، سوزن زن قدیمی شهر بود. دستش به دهانش می رسید. مهربان و خونگرم بود. نصف شب زمستان هم که بود، بی اینکه غر بزند و یا اخم کند، کیفش را برمیداشت و راه میافتاد - از ئی کارا خدا را خوش میاد -اما سرده علی ناز...بارانه! -باشه برادر!... اگر من نیمساعتی ناراحت باشم بهتره که یه مریض تا صبح از درد ناله بکنه. علی ناز انگار که عضو خانواده همه بود. محرم همه بود و پیش از همه محترم بود - علی آقا چرا نمیری؟ چشمان ریزش را ریزتر می کرد و می گفت - برم؟! - تو که ماشالا وضعت بد نیست. روز و شب داران شهرو می کوبن! خنده به لبش می نشست و باز می گفت - راست میگی. بحمدالله وضعم بد نیست اما اینم بدون که هرچی دارم از همی مردم دارم که حالا به دردشون می خورم...نه!...اگر برم نامردیه! 0 0 صبا محمدی 1403/4/6 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 57 _نامردا زدن به سیم آخر _به سیم آخر کدومه برادر؟... جنگ قاعده و قانون داره _په هه!... اینو باش... قاعده و قانون! _چی چی را اینو باش؟ _حکایت زوره برادر. زور... حالیت هست؟ _این نامردیه! 0 5 محدثه افشار 1404/4/16 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 309 کاش «بابا گفتن» میمرد! کاش جنازهٔ «باباگفتن» را جائی دفن میکردیم که هرگز، هیچوقت، گذر علی -پسر خالد- بر مزارش نیفتد، تا «بابا گفتن» را نبیند، با قد و قامتش آشنا نشود، لرزشی را که «بابا گفتن» به دل کودکان میدهد نشناسد. نداند که «بابا گفتن» چگونه خندهٔ جانداری است و چگونه زندگی میبخشد و آرامش میدهد 1 9 محدثه افشار 1404/4/16 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 310 «کاروون غم کجاس غممه کنم بار سرنشینش مو بووم گردم کیچه بازار» 0 0 محدثه افشار 1404/4/16 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 310 «هر کجا بینُم همنوم تو نومه دسمه دیوار گِرُم مَنُم یه دَمونه» 0 0 شیرین کلانتری 1404/5/5 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 21 غروب، چراغ های شهر روشن نمیشود. مردم، انگار که از زمین جوشیده باشند، از خانه ها بیرون ریخته اند. صدای رادیوها بلند است. انگار که هجوم هواپیماهای عراقی به کشور، مردم را به همدیگر نزدیک کرده است. همه، بی هیچ آشنایی قبلی، با گرمی از همدیگر استقبال میکنند و هیجان زده از جنگ حرف میزنند و از دفاع و از کوبیدن دشمن.... 0 0 شیرین کلانتری 1404/5/5 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 43 روزهای قبل از جنگ، سپیده که میزد، ولوله و سر و صدای پر شور انبوه گنجشکانی که شب را لابلای شاخ و برگ های درخت کنار وسط حیاط گذرانده بودند، از خواب بیدارمان میکرد. اما حالا، انگار نه انگار که روزی روزگاری پرنده ای تو شهر بوده است. صدای انفجار گلوله های توپ، حتی کبوتران خانگی را هم رم داده است و همه از شهر گریخته اند. 0 0 شیرین کلانتری 7 روز پیش زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 199 ئی جنگ...جنگ لعنتی! .... مثه یه جانور خونخوار داره جوانها را میخوره! خانه ها را خراب میکنه! زندگی را تباه میکنه! بار سنگینش روی دوش آدم های یه لاقباست مملکت م مال همین ادماست! 0 0 شیرین کلانتری 6 روز پیش زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 261 روزهای آخر ماه سوم پاییز است . سه ماه جنگ، همه چیز را عوض کرده است. کمبود مواد غذایی، شهیدان پی در پی، دربدری و آوارگی مردم در اردوگاه ها و بعد، بازگشتشان. منهدم شدن خانه ها زیر گلوله های توپ. مملو شدن بیمارستان ها از زخمی ها. هوای سرد . کمبود سوخت. بی بنزینی، بیکاری، تنگدستی و .... خیلی ها را تنگ حوصله کرده است. گاهی یک کلام که رنگ بی مهری داشته باشد قشقرقی بپا میکند. 0 0 آرتا 1403/11/14 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 138 0 2 محدثه 1403/4/13 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 182 0 4 طهورا سلطانی 1403/7/1 زمین سوخته احمد محمود 3.8 79 صفحۀ 5 - شایعه نیست! همه میدونند که عراق تو مرز داره یه کارایی میکنه + یعنی جرأت حمله هم داره؟ - تو این آشفتگی که ما داریم جرأت نمیخواد، ... یه کم بیشرفی میخواد زمین سوخته (احمد محمود) *چهل و چهارمین سالگرد حمله بیشرفها و دفاع قهرمانانه باشرفها* 0 2