بریده کتابهای قلب شکارچی تنها سهیل قریب 1403/10/12 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 202 وقتی نمیشود از حقیقت گفت، همان بهتر که دهانت را بسته نگه داری. 0 1 سهیل قریب 1403/10/19 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 346 از چشمهایش نمیشد چیزی فهمید، نه ترس و وحشت و نه تاسف و نفرت. از بین تمام کسانی که از موضوع باخبر شدند، تنها کسی بود که این چیزها در نگاهش نبود. چون او تنها کسی بود که عمق فاجعه را میفهمید. 0 1 نیکی نصیری 6 روز پیش قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 75 شاید وقتی آدمها آنقدر شدید در آرزوی چیزی باشند، تمنایشان باعث شود به هر چیزی که آرزویشان را برآورده میکند درآویزند. 0 0 زینب 1403/9/6 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 76 اگر میدانست که توی زندگیاش کلی آدم آمده و رفته و با رفتنش پارهای از او را جدا کرده، آن وقت چه داشت که بگوید؟ 0 25 سهیل قریب 1403/10/16 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 302 0 1 سهیل قریب 1403/10/18 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 345 ولی اصلا چرا باید ادامه میداد؟ چرا در قعر این سیاهچاله و در این منتهای بیحرمتی و تحقیر نمیماند تا دمی آرام بگیرد؟ 0 0 سهیل قریب 1403/10/14 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 263 ما گنج بیپایان ذهن و روحمون رو در اختیارشون میذاریم. اونچه پیشکش میکنیم ارزشمندترین چیز زندگیمونه. و اونوقت از پیشکشیهامون با تنفر و تحقیر استقبال میکنن. پیشکشهای ما به لجن کشیده و بیارج میشن. 0 2 م 1403/10/19 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 349 دلش میخواست تا عمر دارد چشمش به هیچ بنیبشری نیفتد. ولی درعین حال طاقت تنها نشستن توی آن اتاق خالی را هم نداشت. 0 0 سهیل قریب 1403/10/5 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 75 شاید وقتی آدمها آنقدر شدید در آرزوی چیزی باشند، تمنایشان باعث شود به هر چیزی که آرزویشان را برآورده میکند درآویزند. 0 1 سهیل قریب 1403/10/10 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 138 0 1 سهیل قریب 1403/10/5 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 77 بعضی از آهنگها خصوصی بودند و نمیشد وسط خانهای که این همه آدم تویش چپیده بودند زمزمهشان کرد. در عین حال خندهدار بود که آدم وسط این شلوغی احساس تنهایی بکند. میک سعی کرد یک جای دنج و خلوت پیدا کند تا بتواند تنهایی به آهنگی فکر کند که توی سرش بود. مدتی طولانی به ذهنش فشار آورد تا بلکه جایی به ذهنش برسد، ولی از همان اول هم میدانست که چنین خلوت دنجی وجود خارجی ندارد. 0 0 م 1403/10/18 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 285 انگار مرد لال نقطهی تلاقی جمع بود، مثل توپیِ چرخ گاری که پرهها را به هم متصل میکند. 0 0 سهیل قریب 1403/9/30 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 9 آی... بادی که از جانب سبزهزار و از میان شاخساران سبز و طلایی به سویم آمدی این چه ترانهایست که با خود آوردهای؟ حالا که سر سردادن آوازی نیست مرا... حالا در دل تابستان، زندگی زیباست هنوز ولی قلب من، شکارچی تنهاییست که روی تپهای تنها، به شکار رفته... 0 1 م 1403/10/20 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 448 غصهای بود که نه شروعی داشت و نه پایانی. و نه راه چارهای. 0 0 سهیل قریب 1403/10/4 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 49 صدا از کسی در نمیآمد و کسی با کسی حرف نمیزد، انگار همه تنها بودند. 0 1
بریده کتابهای قلب شکارچی تنها سهیل قریب 1403/10/12 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 202 وقتی نمیشود از حقیقت گفت، همان بهتر که دهانت را بسته نگه داری. 0 1 سهیل قریب 1403/10/19 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 346 از چشمهایش نمیشد چیزی فهمید، نه ترس و وحشت و نه تاسف و نفرت. از بین تمام کسانی که از موضوع باخبر شدند، تنها کسی بود که این چیزها در نگاهش نبود. چون او تنها کسی بود که عمق فاجعه را میفهمید. 0 1 نیکی نصیری 6 روز پیش قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 75 شاید وقتی آدمها آنقدر شدید در آرزوی چیزی باشند، تمنایشان باعث شود به هر چیزی که آرزویشان را برآورده میکند درآویزند. 0 0 زینب 1403/9/6 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 76 اگر میدانست که توی زندگیاش کلی آدم آمده و رفته و با رفتنش پارهای از او را جدا کرده، آن وقت چه داشت که بگوید؟ 0 25 سهیل قریب 1403/10/16 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 302 0 1 سهیل قریب 1403/10/18 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 345 ولی اصلا چرا باید ادامه میداد؟ چرا در قعر این سیاهچاله و در این منتهای بیحرمتی و تحقیر نمیماند تا دمی آرام بگیرد؟ 0 0 سهیل قریب 1403/10/14 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 263 ما گنج بیپایان ذهن و روحمون رو در اختیارشون میذاریم. اونچه پیشکش میکنیم ارزشمندترین چیز زندگیمونه. و اونوقت از پیشکشیهامون با تنفر و تحقیر استقبال میکنن. پیشکشهای ما به لجن کشیده و بیارج میشن. 0 2 م 1403/10/19 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 349 دلش میخواست تا عمر دارد چشمش به هیچ بنیبشری نیفتد. ولی درعین حال طاقت تنها نشستن توی آن اتاق خالی را هم نداشت. 0 0 سهیل قریب 1403/10/5 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 75 شاید وقتی آدمها آنقدر شدید در آرزوی چیزی باشند، تمنایشان باعث شود به هر چیزی که آرزویشان را برآورده میکند درآویزند. 0 1 سهیل قریب 1403/10/10 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 138 0 1 سهیل قریب 1403/10/5 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 77 بعضی از آهنگها خصوصی بودند و نمیشد وسط خانهای که این همه آدم تویش چپیده بودند زمزمهشان کرد. در عین حال خندهدار بود که آدم وسط این شلوغی احساس تنهایی بکند. میک سعی کرد یک جای دنج و خلوت پیدا کند تا بتواند تنهایی به آهنگی فکر کند که توی سرش بود. مدتی طولانی به ذهنش فشار آورد تا بلکه جایی به ذهنش برسد، ولی از همان اول هم میدانست که چنین خلوت دنجی وجود خارجی ندارد. 0 0 م 1403/10/18 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 285 انگار مرد لال نقطهی تلاقی جمع بود، مثل توپیِ چرخ گاری که پرهها را به هم متصل میکند. 0 0 سهیل قریب 1403/9/30 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 9 آی... بادی که از جانب سبزهزار و از میان شاخساران سبز و طلایی به سویم آمدی این چه ترانهایست که با خود آوردهای؟ حالا که سر سردادن آوازی نیست مرا... حالا در دل تابستان، زندگی زیباست هنوز ولی قلب من، شکارچی تنهاییست که روی تپهای تنها، به شکار رفته... 0 1 م 1403/10/20 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 448 غصهای بود که نه شروعی داشت و نه پایانی. و نه راه چارهای. 0 0 سهیل قریب 1403/10/4 قلب شکارچی تنها کارسون مکالرز 4.0 3 صفحۀ 49 صدا از کسی در نمیآمد و کسی با کسی حرف نمیزد، انگار همه تنها بودند. 0 1