بریدهای از کتاب قلب شکارچی تنها اثر کارسون مکالرز
1404/4/26
صفحۀ 75
واقعا هم تمام بعدازظهر را اطراف خانه ول گشت، چون آراموقرار نداشت. بعضی روزها اینطوری بود. برای اینکه موضوع ویلن فکرش را حسابی مشغول کرده بود. آن ساز ویلنبشو نبود، و حالا بعد از چند هفته برنامه ریزی، این فکر حسابی حالش را خراب کرده بود. پس چرا انقدر مطمئن بود که نقشهاش جواب میدهد و موفق میشود؟ یعنی اینقدر احمق بود؟ شاید وقتی آدمها آنقدر شدید در آرزوی چیزی باشند، تمنایشان باعث میشود به هر چیزی که آرزویشان را برآورده میکند درآویزند.
واقعا هم تمام بعدازظهر را اطراف خانه ول گشت، چون آراموقرار نداشت. بعضی روزها اینطوری بود. برای اینکه موضوع ویلن فکرش را حسابی مشغول کرده بود. آن ساز ویلنبشو نبود، و حالا بعد از چند هفته برنامه ریزی، این فکر حسابی حالش را خراب کرده بود. پس چرا انقدر مطمئن بود که نقشهاش جواب میدهد و موفق میشود؟ یعنی اینقدر احمق بود؟ شاید وقتی آدمها آنقدر شدید در آرزوی چیزی باشند، تمنایشان باعث میشود به هر چیزی که آرزویشان را برآورده میکند درآویزند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.