بریده‌های کتاب رویا فروشی دالرگات

زمانی که من بیشتر از همه دوست دارم، وقتی است که همه در خواب هستند. وقتی در خواب هستی، بابت گذشته پشیمانی نمی‌کنی و به خاطر آینده، مضطرب نیستی.

به نظر من آدما ماشین‌های خودران نیستن که به سمت خط پایان مسابقه بدن. ما باید خودمون صاحب زندگیمون باشیم، خودمون موتور رو روشن کنیم و گاهی ترمز بگیریم. زندگی من فقط راجع به نویسنده شدن نیست. من فقط از نوشتن فیلمنامه لذت می‌برم، همین. به هر جایی هم تو زندگیم برسم چه ساحل باشه و چه صحرا به وقتش بهش رسیدگی می‌کنم.

الهام کلمه ی راحت و در دسترسیه. باعث میشه حس کنی ایده های بزرگ قراره از ناکجا آباد سر برسن، مثل اینکه از توی به لوح خالی بیان بیرون ولی در واقع به ایده بزرگ به این بستگی داره که چقدر زمان صرفش کنی و این چیزیه که تفاوت رو رقم میزنه ؛اینکه زمان کافی رو صرف جستجوی پاسخ کردی یا نه. کلیدش اینه، دوست من فقط باید تقلا کنی و رنج بکشی تا پاسخت رو پیدا کنی. ـ پس این یعنی من استعداد دارم؟ به نظرتون میتونم موفق بشم؟

هر چی طولانی تر باشن گرون ترن ـچقدر؟ به همون اندازه ای که فرصت زندگی کردن به جای دیگران ارزشمنده

رویا‌ها چیزهای جالبی هستن. خیلی هم جالبه که کلمه‌ی رویا دوتا معنی داره. حالا که بهش فکر میکنم، منصفانه نیست که بگم من رویامو توی رویا پیدا کردم ؟

بدترین زمان زندگیتون وقتهایی بوده که باید تمام تلاشتونو میکردین تا از پس مشکلات بر بیاین حالا که اون مشکلات رو پشت سر گذاشتین دیگه بستگی به این داره که چطور بهشون نگاه میکنین آیا اینکه سختی ها رو شکست دادین و پیروز شدین گواهی بر قدرت شما نیست؟

غلبه بر سختی های گذشته، آدما رو به چیزی که امروز هستن تبدیل می کنه.

بدترین زمان زندگیتون، وقت هایی بوده که باید تمام تلاشتونو می کردین تا از پس مشکلات بر بیاین. حالا که اون مشکلات رو پشت سر گذاشتین، دیگه به این بستگی داره که چطور بهشون نگاه می کنین. آیا اینکه سختی ها رو شکست دادین و پیروز شدین، گواهی بر قدرت شما نیست؟

به جایی رسیده بود که تنهایی اش را علناً به زبان می آورد

من خوشحال شدم دیدمت.حسابی از خودت مراقب کن،باشه؟تا جایی که می‌تونی برو دنبال رویاهات،و زندگی کن.رویای من به واقعیت بدل شد،چون امروز تو رو دیدم.

هیچ‌کدومشون به فکر منافع شخصی نیستن‌اونا فقط آرزوی خوشبختی عزیزانشون رو دارن.حدس می‌زنم پشت سر گذاشتن عزیزان،چنین حسی داشته باشه.

ودر می گوید: « اما یه چیزی رو میدونی؟ بیشترشون از این خیال آشنا شگفت زده می شن. اما اون رو توهم ذهنی قلمداد می کنن و با بی تفاوتی از کنارش رد می شن.»

مرد ناچار شده بود تصمیم بگیرد.مجبور شده بود چیزهایی که باید در راه موسیقی فدا میکرد را بسنجد.او زندگی‌ای که همسالانش به طور معمول داشتند را رها کرده بود،چون حاضر نشده بود قید رویاهایش را بزند. حالا به جایی رسیده بود که این تمایل جدی به خواننده شدن،به بخشی جدانشدنی از وجودش تبدیل شده بود،طوری که نمی‌توانست خودش را با چیز دیگری تصور کند و تلاش میکرد وضعیت روانش را همانطور که بود بپذیرد.

اونا خواب رو به تعویق میندازن تا از لحظه حال لذت ببرن

شاید من سنتی باشم،ولی این نسل دیگه زیادی خودشو با دیگران مقایسه می‌کنه.درک می‌کنم که تا یه حدیش غیرقابل اجتنابه.ولی اگه به جایی برسه که رو زندگیت تاثیر بذاره،مشکل جدی میشه.

حالا که به گذشته نگاه می‌کنم نمیتونم تصور کنم چطور در برابر همه اینها مقاومت کردم

دالرگات می‌پرسد: "پنی، می‌دونی چه چیزی یک رویای خوب رو از یک رویای معمولی جدا می‌کنه؟" پنی زمزمه می‌کند: "گفتین ارزش یک رویا به مشتریش بستگی داره...بله، درسته! تفاوت بین یک رویای خوب و یک رویای معمولی، منوط به اینه که مشتری به آگاهی برسه. هدف اینه که اونا خودشون درس بگیرن، نه اینکه ما درس رو براشون حاضر و آماده کنیم. این چیزیه که باعث می‌شه یک رویا خوب باشه." "درسته. غلبه بر سختی‌های گذشته، آدما رو به چیزی که امروز هستن تبدیل می‌کنه: بازنده و قهرمان. وظیفه ما اینه که کاری کنیم خودشون اینو متوجه بشن."

چی باعث میشه حس کنین آزاد نیستین؟ هر چیزی که محدودتون کرده - چه مکان باشه،چه زمان و چه مثل من یک نقص جسمانی - خواهش میکنم روی اونا تمرکز نکنین.در عوض، ذهنتونو معطوف چیزهایی کنین که برای شما حس آزادی میارن.

"الهام" کلمه راحت و در دسترسیه. باعث می‌شه حس کنی ایده‌های بزرگ قراره از ناکجا آباد سر برسن، مثل اینکه از توی یه لوح خالی بیان بیرون ولی در واقع یه ایده بزرگ به این بستگی داره که چقدر زمان صرفش کنی و این چیزیه که تفاوت رو رقم می زنه؛ اینکه زمان کافی رو صرف جستجوی پاسخ کردی یا نه. کلیدش اینه دوست من. فقط باید تقلا کنی و رنج بکشی تا پاسخت رو پیدا کنی.

عشق زمانی شروع میشه که احساساتت رو به رسمیت بشناسی. چه به احساسات مشترک ختم بشه چه به عشق یک طرفه.