بریدهای از کتاب رویافروشی دالرگات اثر لی می یه
1403/10/26
صفحۀ 156
مرد ناچار شده بود تصمیم بگیرد.مجبور شده بود چیزهایی که باید در راه موسیقی فدا میکرد را بسنجد.او زندگیای که همسالانش به طور معمول داشتند را رها کرده بود،چون حاضر نشده بود قید رویاهایش را بزند. حالا به جایی رسیده بود که این تمایل جدی به خواننده شدن،به بخشی جدانشدنی از وجودش تبدیل شده بود،طوری که نمیتوانست خودش را با چیز دیگری تصور کند و تلاش میکرد وضعیت روانش را همانطور که بود بپذیرد.
مرد ناچار شده بود تصمیم بگیرد.مجبور شده بود چیزهایی که باید در راه موسیقی فدا میکرد را بسنجد.او زندگیای که همسالانش به طور معمول داشتند را رها کرده بود،چون حاضر نشده بود قید رویاهایش را بزند. حالا به جایی رسیده بود که این تمایل جدی به خواننده شدن،به بخشی جدانشدنی از وجودش تبدیل شده بود،طوری که نمیتوانست خودش را با چیز دیگری تصور کند و تلاش میکرد وضعیت روانش را همانطور که بود بپذیرد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.